✍️نماز خواندن این است که مرتب به خودمان تلقین کنیم خداوند شریک و نظیر ندارد، مثل او در این جهان نیست. من هم از جنس خدا هستم، پس من هم نظیر ندارم، خودم را با کسی یا چیزی مقایسه نمیکنم؛ برای اینکه مقایسه نکنم، نباید چیزی از ذهنم به مرکزم بیاید، اگر بیاید منذهنی میشوم و چون منذهنی جسم است با چیزهای دیگرِ این دنیا قابل قیاس میشوم، پس من نه جسم هستم، نه میشود من را بهعنوان امتداد خدا با کسی یا چیزی مقایسه کرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما با همانیدگیهای منذهنی قفل ایجاد کردهایم؛ چون شرطی شدهایم، عادت کردهایم تندتند ذهنمان را به مرکزمان بیاوریم، برحسب همانیدگیها فکر کنیم و منذهنی درست کنیم، این قفل خیلی سخت و پیچیده است و فقط خدا میتواند آن را باز کند. تسلیم یعنی پذیرش اتفاق این لحظه که ذهن نشان میدهد، قبل از قضاوت و رفتن به ذهن که ما را از جنس هشیاری اولیه میکند، یعنی نیاوردن یک چیز ذهنی به مرکز خود. فضاگشایی موقعی است که ما درک میکنیم آن چیزی که ذهنمان نشان میدهد مهم نیست، بنابراین نمیتواند به مرکزمان بیاید.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳
قفلِ زَفت است و، گشاینده خدا
دست در تسلیم زن واندر رضا
زَفت: ستبر، بزرگ
✍️رضا برای منذهنی غیرممکن است، برای اینکه اصلش روی شکایت و نارضایتی بنا شدهاست. منذهنی هیچوقت به ثمر نرسیده و نخواهد رسید. شما نمیتوانید از هیچ منذهنی رضایت بگیرید. بیشترِ ما میگوییم من که زندگی نکردم، حتماً در آینده زندگی خواهم کرد، حتی اگر هشتاد سالمان است، فکر میکنیم هنوز زندگی نکردهایم و به ثمر نرسیدهایم، درنتیجه رضایت نداریم.
کسی که در این لحظه راضی است، درواقع میخواهد بگوید من از جنس خداوند هستم و خداوند در این لحظه حالش خوب است، بد نیست؛ انسان با این دید نسبتبه هر اتفاقی که میافتد راضی و خشنود است، اتفاقات برایش مهم نیستند. فقط منذهنی است که همانیدگی دارد و حالش بد است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ «تسلیم» و «رضا» با هم هستند. شما در تسلیم به زندگی تعظیم میکنید، نه به آن چیزی که ذهن نشان میدهد و این رضایت شما را اعلام میکند. رضایت داشتن از وضعیت به این معنی نیست که شما نمیخواهید آن را عوض کنید، بلکه میخواهید با فضاگشایی و خرد زندگی آن را تغییر دهید. تغییر دادن وضعیتها با صنع خداوند، نه با نارضایتی و شکایتِ منذهنی، هیچ اشکالی ندارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️قفل منذهنی خیلی پیچیده است و با فکرهای منذهنی نمیشود آن را باز کرد. اگر تمام ذرات عالَم کلید شوند، حتی میلیونها کلید نمیتوانند قفل منذهنیِ شما را باز کنند، فقط «کبریا» یا خداوند میتواند آن قفل را باز کند. اگر کمک خداوند را میخواهی باید تدبیر منذهنی خودت از یادت برود، چگونه؟ آن چیزی که ذهنت نشان میدهد به مرکزت نیاوری و برحسب آن فکر نکنی.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۴
ذرّه ذرّه گر شود مفتاحها
این گشایش نیست جز از کبریا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۵
چون فراموشت شود تدبیرِ خویش
یابی آن بختِ جوان از پیرِ خویش
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر شما آگاه باشید که منذهنی یعنی تلف کردن زندگی، با نگاه کردن به آثارش میبینید آن موشی است که زندگی شما را میدزدد و تبدیل به درد میکند. ذاتِ منذهنی مسئلهسازی است؛ نمیتوانید بگویید من سعی میکنم مسئله نسازم، همینکه منذهنی میآید و مرکز شما جسم میشود، شما مسئلهساز و دردساز میشوید. اگر درد ایجاد بشود، تهنشین میشود، میماند و باید بعداً برای آن چارهاندیشی کنید، بهترین کار این است که درد ایجاد نکنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ تنها موجودی که باقی میماند، خود زندگی است. همهچیز غیر از او آفل است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍شیطان گفت ای پروردگار من، «چون مرا نوميد كردى، در روى زمين بدیها را در نظرشان بيارايم و همگان را گمراه كنم، مگر آنها كه بندگان بااخلاص تو باشند.» منظور از بدیها همین همانیدگیها هستند که در نظر ما بسیار زیبا جلوه میکنند. منذهنی یا شیطان، چیزهای ذهنی را به مرکز انسانهایی هل میدهد که فضاگشا نیستند تا برحسب آنها ببینند و اینگونه منحرفشان کند، اما نمیتواند روی کسانی که صادق هستند و بهراستی فضا را باز و مرکزشان را عدم کردهاند، تأثیر بگذارد. اگر کسی فضا را باز کند، ابلیس یا هر منذهنی بیرونی، نمیتواند هیچگونه اثری روی او بگذارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما مرتب باید فضاگشایی کنیم، مرکز را عدم کنیم، با فضاگشایی و مرکز عدم دائماً از «سجدهکنندگان» باشیم تا لحظۀ مرگ یا «یقین» فرارسد. سجدهکنندگان یعنی تسلیمشدگان. یقین یعنی مردن به منذهنی، آنقدر باید تعهد به مرکز عدم داشته باشیم و ادامه بدهیم و با تکرار بگوییم ذهنمان مهم نیست و فضا را باز کنیم تا مرگمان نسبتبه منذهنی که معادل با یقینمان است فرارسد.