✍️خداوندا، من به کسی یا چیزی که ذهنم نشان میدهد، نگاه نمیکنم که به مرکزم بیاید، اگر هم نگاه کنم، نمیگذارم به مرکزم بیاید. به هر چیزی که نگاه میکنم یا هر چیزی که ذهنم نشان میدهد، بهانهای برای دیدن تو است. من فضا را باز میکنم و از انقباض بیرون میآیم. هر حالتی حتی انقباض برایم پیش بیاید، بهانهای برای فضاگشایی است.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
✍️باید مطمئن باشیم هر غمی که برای ما پیش میآید، منذهنی خودمان آن را ایجاد کرده، اما ما میل داریم که دیگران را ملامت کنیم و به آنها تهمت بزنیم. درحقیقت ما باید فضا را باز کرده و به خودمان نگاه کنیم، ببینیم کدام قسمت و جنبۀ ما، کدام همانیدگی این غم را پیش آورده؟ کدام درد را داریم که اکنون بالا آمده؟
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَرد
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما خودمان به خودمان کمک کنیم، دیگران هم به ما کمک میکنند. نباید منتظر باشیم کسی بیاید ما را از دیدن برحسب همانیدگیها خلاص کند. ما در توهم ذهن، پندار کمال و میدانم، دیگران را ملامت کرده و به آنها تهمت میزنیم، درحالیکه غمهای خودمان را خودمان ایجاد کردهایم. هر وقت کسی را ملامت میکنیم، باید حواسمان باشد که داریم از زیر بار مسئولیت درمیرویم و نمیخواهیم تغییر کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چرا ما مولانا نمیخوانیم؟
برای اینکه حسِ بینیازی میکنیم و فکر میکنیم بهوسیلۀ منذهنی و سببسازی آن میتوانیم زندگیمان را اداره کنیم، درحالیکه مرتب به مشکل برمیخوریم. ما فکر میکنیم با این حرفهای بیهوده که بیشترِ آن انتقاد است و از منذهنیمیآید، میتوانیم جهان را درست کنیم، اما اشتباه میکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ترازو و آینه:
قبل از آشنایی با آموزشهای مولانا از آنجا که ما آینه نداشتیم، ناظر ذهنمان نبودیم و با هرچه که خواستیم همانیده شده برحسب آن فکر و عمل کردیم، درد ایجاد کرده و حس بینیازی کردیم، گفتیم میدانم و به بزرگان روی نیاوردیم. اگر ما بهصورت آینه و حضور ناظر، ذهنمان را نگاه کنیم، وقتی کار غلطی میکند، متوجه میشویم که الآن دارد کار بدی میکند، مثلاً غیبت میکند، زیرِ بار مسئولیت نمیرود، خودش اشتباه کرده و میخواهد گردن دیگران بیندازد؛ اینها را میبینیم و میفهمیم که این کار درست نیست، فهمیدیم که لحظهبهلحظه ذهنمان را به مرکزمان میآوریم، بهندرت مرکز را عدم میکنیم، و ترازو بهسمت منذهنی سنگین، بهسمت خدا خیلی سبک است، اگر در روز چهار بار مرکزمان را عدم کردیم بقیهاش لحظهبهلحظه جسم بوده، پس ترازو را بهنفع منذهنی سنگین کردیم و از خداوند چیزی نگرفتیم، وقتی متوجه اینها شویم، پس به این لحظۀ ابدی آمده و از زندگی عذرخواهی کرده و تمرکزمان را روی خودمان میگذاریم و کاری با دیگران نداریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر کسی منذهنی دارد، تلخ است و پر از درد و حتماً به کسانی که از جنس درد هستند مُلحَق میشود. دَمِ باطل یعنی کسی که دائماً منذهنیاش حرف میزند، برحسب آن فکر و عمل میکند که قرین خداوند نمیشود. باید ببینیم الآن دَمِ باطل داریم؟ یا فضا را باز و مرکز را عدم کردیم؟ آیا قرین حق هستیم؟ اگر تلخ هستیم، درد داریم، نمیتوانیم قرین حق باشیم، پس باید دردهایمان را بیندازیم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۶
تلخ، با تلخان، یقین مُلحَق شود
کی دَمِ باطل، قرینِ حق شود؟
------------------------------------------------------------------------------------------------