برنامۀ شمارۀ ۹۷۳گنج حضور - بخش چهارم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/09/30
10:56 | 4 نمایش ها

✍️همۀ عالَم از جمادات و نباتات و حیوانات و هرچه که در كائنات هست، نور خداوند را یافته، ولی ما در چاه ذهن زندانی شدیم و تمایل داریم آن‌جا بمانیم، درنتیجه هیچ نوری به ما نخواهد تابید.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۹۸

جمله عالم، شرق و غرب آن نور یافت

تا تو در چاهی، نخواهد بر تو تافت

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی به‌صورت حضور ناظر ذهنتان را نگاه می‌کنید می‌بینید این من‌ذهنی هنوز وجود دارد و می‌خواهد کارهایی انجام دهد، اما چون شما نگاه می‌کنید و ناظرش هستید نمی‌تواند انجام دهد، قبلاً که شما ناظرش نبودید، آینه نداشتید، همه کار می‌کرد، ولی اکنون هم آینه دارید هم ترازو، تا کار غلط می‌کند، می‌خواهد ترازو به‌هم‌ بریزد، می‌بینید زندگی کم شد، همین‌که دیدید شادی بی‌سبب کم شد می‌فهمید دارید اشتباه می‌کنید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر کسی که مدت زیادی در تاریکی ذهن بماند، دیگر به تاریکی عادت می‌کند، از آن نورِ زندگی، از خداوند یکبارگی دلش را می‌کَند، اگر شما می‌بینید که دل کَنده‌اید از این‌که به خدا زنده شوید، برای این‌ است که مدت زیادی در ذهن زندگی کردید و در تاریکی شب مرکب‌سواری کرده‌اید و ذهن شما را ناتوان کرده، مقدار زیادی درد ایجاد کردید، با چیزهای زیادی همانیده شدید، به خودتان و دیگران ظلم کردید، اما ناامید نشوید، هم‌اکنون می‌توانید روی خودتان کار کنید و امیدوار باشید که به‌زودی از ذهن آزاد می‌شوید.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۱

وآنکه در ظلمت برانَد بارگی

برکنَد زآن نور، دل یکبارگی

بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ناامید شدیم، با من‌ذهنی عمل کردیم، می‌توانیم تصمیم بگیریم از یک جایی به بعد با من‌ذهنی عمل نکنیم، با هشیاری حضور عمل کنیم و امیدوار باشیم که زندگی‌مان درست خواهد شد، پس از این ظلمتِ من‌ذهنی روشنایی‌های بسیار هست و مرتب زندگی‌مان روشن‌تر خواهد شد.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۵

بعدِ نومیدی، بسی امّیدهاست

از پس ظلمت بسی خورشیدهاست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️زندگی می‌گوید اگر مدتی فضاگشایی کردی، اکنون متوقف شدی و دوباره ذهنت را به مرکزت آوردی، من به تو درد می‌دهم تا سر از آفتابِ من برنتابی و مرتب من را به مرکزت بیاوری، نه آن چیزی که ذهنت نشان می‌دهد. بیشتر افراد به این گرفتاری دچار می‌شوند که مدتی روی خودشان کار می‌کنند، زندگی‌ و روابطشان با اعضای خانواده درست می‌شود، می‌گویند دیگر کافی است، زندگی‌ام درست شد و دیگر روی خودشان کار نمی‌کنند، درصورتی‌که ما باید دائماً در این مسیر باشیم و روی خودمان کار کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹

مالِشت بِدْهم به زَجر، از اِکتئاب

تا نتابی سر دگر از آفتاب

اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن

✍️انسان وقتی فضا را باز می‌کند، از خدا نور می‌گیرد، همۀ هشیاری‌ها به او سجده می‌کنند.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵۳

آدمی چون نور گیرد از خدا

هست مسجودِ ملایک ز اجتبا

اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید دو چشمِ روشن که با عدم می‌بیند، و دیگر با همانیدگی نمی‌بیند از صدتا مادر و پدر به تو‌ مهربان‌تر است، یعنی اگر در تمام عالم، مهربانی تمام پدر و مادرها را جمع کنید، به مهربانی خداوند نمی‌رسد که اگر مرکز را عدم کنیم، لطفش به ما می‌رسد، پس ما نباید به مهر و محبت آدم‌ها در بیرون چشم بدوزیم، باید فضا را باز کنیم، از او مِهر بگیریم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷

پس دو چشمِ روشن ای صاحب‌نظر

مر تو را صد مادرست و صد پدر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اکثر انسان‌ها در شب من‌ذهنی زندگی می‌کنند، اما جهان منتظر است خورشید زندگی در انسان‌ها بالا بیاید، هشیاری حضور بالا برود و روز شروع شود. روزی خواهد آمد که انسان‌ها جور دیگری با هم رفتار خواهند کرد، یک دنیای دیگری از جنس حضور، یک سبک زندگی دیگری را پیش می‌گیرند، نه به این شکلی که اکنون ما زندگی می‌کنیم، اما این موضوع زمانی پیش خواهد آمد که انسان‌ها به زندگی زنده شوند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۵۰۱

نَک جهان در شب بمانده میخ‌دوز

منتظر، موقوفِ خورشیدست روز

میخ‌دوز: دوخته به میخ، کسی که او را با میخ به زمین می‌بستند.

✍️اگر حقیقتاً فضاگشایی کنی و ریا نداشته باشی، دروغ نگویی و این تسلیمِ تو از روی دلِ راست باشد، با من‌ذهنیِ صفر باشد، دراین‌صورت از اختران همانیده، یعنی از همانیدگی‌هایت و از من‌های ذهنی وا می‌رهی و محرم خداوند می‌شوی، فقط باید راستانه خم شوی. شما خودتان را بازبینی کنید ببینید واقعاً این تسلیمِ شما تسلیم است؟ دروغین نیست؟ ریا نمی‌کنید؟ تظاهر نمی‌کنید؟ خودتان را گول نمی‌زنید؟ اگر این‌چنین است، پس هنوز همانیدگی‌ها را می‌پرستید.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳

سویِ حق گر راستانه خَم شوی

وارَهی از اختران، مَحْرَم شوی