برنامۀ شمارۀ ۹۷۲ گنج حضور - بخش اول، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/09/22
10:57 | 2 نمایش ها

✍️برای زنده شدن به خدا و تبدیل هشیاری جسمی به هشیاری حضور، باید حواستان به خودتان باشد و در درون خودتان باید این تبدیل را تجربه کنید، نه این‌که از کتاب بخوانید و در ذهنتان تجسم کنید. تجسم ذهنی و مرور ذهنی بی‌فایده است. این عشق نیست. اگر شما فقط این آموزش‌ها را حفظ کنید و بگویید بله، آدم مرکزش را عدم کند، به خداوند وصل می‌شود، ولی عملاً به زندگی زنده نشوید، هیچ فایده‌ای ندارد.

✍️اگر یک مدتی مرکزم را با فضا‌گشایی‌ عدم کنم و خداوند را به مرکزم بیاورم، همین‌که مرکزم دوباره جسم شود، می‌فهمم که خشنودی و رضا از بین رفته و مرکزم جسم شده، درنتیجه تسلیم می‌شوم، عذر می‌خواهم و دوباره مرکزم را عدم می‌کنم. ما از جنس زندگی هستیم، همین‌که نازِندگی و از جنس من‌ذهنی می‌شویم، جان اصلی ما می‌نالد و آرزومند است دوباره به اصل خود تبدیل شود.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۷۳۳

آن دم که نهان شوی ز چشمم

می‌نالد جان من نهانی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قبل از آمدن به این جهان من از جنس خدا هستم، در این جهان من‌ذهنی درست می‌کنم، بعد از رهایی از من‌ذهنی هم به زندگی تبدیل می‌شوم، این وسط که من‌ذهنی دارم، این من ذهنی، هیچ‌هیچ است و هیچ ارزشی ندارد.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

اوّل و آخِر تویی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما نباید از جمع تقلید کنیم. برای این‌که اکثریت مردم جهان به آموزش مولانا توجه نمی‌کنند و با من‌ذهنی‌شان می‌خواهند به خدا زنده شوند. تمام اعمالی که ما با من‌ذهنی انجام می‌دهیم، فکرهایی که می‌کنیم، کتاب‌هایی که می‌نویسیم، همه به‌ضرر ما هستند و هیچ موقع هم به ما کمک نمی‌کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اولین چیزی که شما از خودتان می‌پرسید، این است که:

«من از جنس چه هستم؟»

تنها این سؤال به‌جاست ولی جواب ندهید! شما می‌دانید از جنس اَلَست، از جنس زندگی هستید. شما آگاه هستید که خداوند لحظه به لحظه درحال صُنع و آفریدگاری است. این لحظه با لحظۀ قبل فرق دارد، ولی ما در من‌ذهنی مدام فکرهای کهنه را تکرار می‌کنیم، اما برای جوابِ این سؤال مهم، باید صبر کنیم و مرتب ناظر ذهنمان باشیم، با کار روی خود، تسلیم و فضا‌گشایی‌، در درون، جواب این سؤال داده می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر سختی به من این پیام را می‌دهد که من نیاز به کمک خداوند دارم و الآن دارم با من‌ذهنی‌ام کار می‌کنم. همچنین هر بی‌مرادی‌ای که سبب خشمم می‌شود به من یادآوری می‌کند که با من‌ذهنی داری راه را غلط می‌روی، برای همین بی‌مراد می‌شوی.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

بی‌مُرادی شد قلاووز بهشت

حُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشت

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما با من‌ذهنی هیاهو راه نیندازید بلکه باید سروصدای من‌ذهنی را بخوابانید، هر موقع دیدید دارید واکنش نشان می‌دهید بدانید من‌ذهنی فعال است، زندگی با آرامش، از درون روی شما کار می‌کند، پس این لحظه و هر لحظه باید من‌ذهنی را صفر کرده ذهنم را خاموش کنم تا خداوند به من دسترسی داشته باشد و بتواند روی من کار کند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۰۳

خمش کردم، سخن کوتاه خوش‌تر

که این ساعت نمی‌گنجد علالا

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اولین چیزی که من‌ذهنی دراثر همانش درست می‌کند، «پندار کمال» است. پندار کمال وصل به ناموس و درد است. پندار کمال، ناموس و درد شما را در محدودیت عجیبی قرار می‌دهد و جای بسیار خطرناکی است. اگر قرار باشد هر تغییری، هر اعتراف به گناه یا اقرار به اشتباه، به ناموس شما بربخورد و خشمگین بشوید، نمی‌توانید خودتان را عوض کنید. پس از این ترفند من‌ذهنی آگاه باشید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴

علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال

ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که می‌گوید حالم خوب است و هیچ‌ ایرادی ندارم، در زیر ظاهر آرام چنین انسانی درد وجود دارد، دردها در ما ذخیره می‌شوند، ما با دردها هم همانیده می‌شویم. هیچ کسی در پندار کمالش نمی‌گوید که من معیوبم و درد دارم، ظاهرِش آرام است، ولی به‌محض این‌که به یکی از همانیدگی‌ها یک تلنگری می‌خورد این شخص شروع می‌کند به درد درست کردن، ما در من‌ذهنی حیثیت بدلی داریم و نمی‌توانیم کوچک شویم.

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

در تگِ جو هست سِرگین ای فَتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را

فَتی: جوان، جوانمرد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شرط این‌که زندگی روی ما کار کند چیست؟

باید بگوییم ما اِشکال داریم، ولی وقتی کسی به ما می‌گوید ایراد داری یا خودمان احتمال می‌دهیم که ممکن است اِشکال داشته باشیم به ما برمی‌خورد، این آبروی مصنوعیِ صد من آهنِ من‌ذهنی است. خیلی سخت است این‌که ما بگوییم اشتباه کردیم، شما متوجه ناموستان هستید که نمی‌گذارد شما کوچک شوید؟ ببینید در روز چند بار خشمگین می‌شوید؟ چند بار چیزها به شما برمی‌خورد؟ یعنی مردم حرف‌هایی می‌زنند، حرکاتی می‌کنند که به شما برمی‌خورد. اگر چنین است شما حیثیت بدلی دارید.

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

کرده حق ناموس را صد من حَدید

ای بسی بسته به بندِ ناپدید

حَدید: آهن