✍️اگر شما در پندار کمال هستید و میگویید «من میدانم» پس منذهنی دارید، باید با فضاگشایی مرکزتان را عدم کنید و بگویید نمیدانم و دانشی ندارم تا خداوند دستتان را بگیرد و به شما کمک کند، دراینصورت است که «قضا و کُنفَکان» روی شما کار میکند.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۳۲
«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشی نيست. تويى داناى حكيم.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما از جنس اَلَست هستیم، در روز اَلَست خداوند به ما گفت تو از جنس من هستی؟ ما گفتیم بله، پس جان اصلیِ ما از جنس الست است، در این جهان به ذهن افتادیم، ولی برای راستی و صدق اینکه از جنس زندگی هستیم باید فضاگشایی کنیم و درد هشیارانه بکشیم که ذهن آن را بلا میداند باید با رضایت اتفاق را پذیرا باشیم و از آن گذر کنیم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۹۳۰
اَلَسْت گفت: حق و جانها بلی گفتند
برای صِدق بلی حق رهِ بلا بگشاد
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کار منذهنی غلط اندر غلط است و ما همگی مشغول کارهای منذهنی هستیم. اما کارهای زندگی براساس صنع و آفریدگاری است و هر لحظه در حال آفرینش است، پس شما بگویید من به چیزی که ذهنم نشان میدهد نگاه نمیکنم و اگر نگاه کنم بهانهای برای دیدن خداوند است.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
✍️کسی که عاشق صنع و آفریدگاری خداوند است در این لحظه دارای فرِّ ایزدی است، خرد زندگی به فکر و عملش میریزد، اما اگر عاشق مصنوع یعنی عاشق چیزی که ذهنش نشان میدهد باشد، مرکزش تبدیل به جسم میشود، چنین آدمی کافر است و همیشه روی خدا را میپوشاند و تدبیر منذهنیاش را بهکار میبرد.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۱
عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بوَد
عاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد
صُنع: آفرینش
فَر: شکوهِ ایزدی
مصنوع: آفریده، مخلوق
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما خیلی از آدمها را میبینید که بسیار پولدارهستند و برحسب منذهنی کارهای خیر زیادی انجام دادهاند، پولشان را در راه نیکی خرج کردهاند، مردم برای آنها دست میزنند و تشویقشان میکنند، ولی خودشان در مرز خودکشی هستند، برای اینکه به مقصود زندگی عمل نکردند. با منذهنی پول جمع کردند، با منذهنی و تأیید منهای ذهنی دیگر پولهایشان را در راههایی که منهای ذهنی گفتهاند خرج کردند، مثلاً رفتند مدرسه و راه ساختند، به گرسنگان آفریقا کمک کردند، ولی همه را با منذهنی انجام دادند. در حالیکه اول باید به اصل عمل میکردند یعنی باید از جنس زندگی میشدند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️حس بینیازی به فضاگشایی، عدم کردن مرکز و ناز کردن نسبت به خداوند، مثل شِکر برای منذهنی شیرین میآید. اگر میخواهی ایمن شوی، حسّ امنیت داشته باشی، آسیبی به تو نرسد، در ایمنآباد یعنی در این لحظه زندگی کن، راه نیاز را در پیش بگیر، راه نیاز یعنی فضا را بگشا و مرکزت را عدم کن، گرچه که این کار سخت است، اما تو با آن بساز یعنی تسلیم شو.
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴
ناز کردن خوشتر آید از شِکَر
لیک کم خایَش، که دارد صد خطر
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۵
ایمنآباد است آن راهِ نیاز
تَرکِ نازش گیر و با آن ره بساز
خاییدن: جویدن
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما به خودتان بگویید، من از جنس زندگی و لطیف هستم، اما باید قوانین زندگی را رعایت کنم. خداوند قوانین خودش را اجرا میکند، یکی از قوانین مهم این است که عقل کل درست کار میکند، عقل منذهنی همیشه اشتباه میکند، منذهنی حرص زیاد کردن همانیدگیها را دارد، ولی عقل کل از قضا و «کُنفَکان» میآید، یعنی میگوید «بشو و میشود»، همچنین او «جبار» است، همیشه عقل او اجرا میشود، پس آن چیزهایی که با ذهنم فکر میکنم، اجرا نمیشود. من با منذهنی غوغا و سروصدا راه انداختم، این درست نیست. خداوند بهصورت نهان و در درون کار میکند.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۹۰
چه لطیفی، و ز آغاز چنان جبّاری
چه نهانی و عجب این که در این غوغایی
------------------------------------------------------------------------------------------------