✍️غیر از نَفْخِ خداوند که با فضای گشودهشده به ما دمیده میشود، هیچ چیزی نَفْخ سِحر، یعنی فکر بعد از فکر را باطل نمیکند. اگر بخواهیم این نَفْخ سِحر متوقف شود، و انرژی بدی که از جهان میآید، چهار بُعدِ ما را مسموم نکند، بیرونمان را خراب نکند، باید فضا را گشوده کنیم تا دَمِ حق بیاید.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۴
جز به نفخِ حق نسوزد نفخِ سِحر
نفخِ قهرست این و، آن دَم، نفخِ مِهر
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اصلاً مهم نیست شما در ذهن چکار کردید. این لحظه اگر فضا را باز کنید، رحمت او را میگیرید، زندگی با دَم خودش ما را زنده میکند و در آن حالت که ما به او زنده میشویم، تمام چیزهای دنیا به ما تعظیم میکنند، پس چیزهای بیرونی و ذهنی نمیتوانند جلوی ما را بگیرند، رحمت او سِحرِ آنها را باطل میکند و دنیا نمیتواند چیزهایش را به مرکز ما هُل دهد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما در سببسازی ذهن میگوییم خداوند از ما خشمگین است و همانطور که ما انتقامجو هستیم، او هم از ما انتقام میگیرد، برای همین ما در این وضعیت هستیم، درحالیکه این لحظه این ما هستیم که خودمان را از رحمت، لطف و کمک او با آوردن یک چیز بیرونی به مرکزمان محروم میکنیم، وگرنه رحمت او همیشه جاری است؛ درحقیقت او هر لحظه میخواهد به ما کمک کند، ولی ما حاضر نیستیم با فضاگشایی به خودمان کمک کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر بخواهیم منذهنیمان را سلامت و سرزنده نگه داریم، دراینصورت جانِ اصلیمان مریض خواهد شد. اگر بخواهیم به منذهنی برسیم و آن را رشد بدهیم، جان اصلیمان کم خواهد شد و از جان اصلی و از خداییتمان جدا خواهیم شد، اما اگر بیشتر به خداییت زنده شویم، منذهنی کوچک خواهد شد.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰۹
پس وصالِ این، فِراقِ آن بُوَد
صحّتِ این تن، سَقامِ جان بُوَد
سَقام: بيماری، دردمندی
✍️ما حاضر نیستیم چیزی را که ذهن نشان میدهد به مرکزمان نیاوریم و برحسب آن نبینیم و همانیده نشویم، جدایی از نقشها برای ما سخت است، پس چطور جدایی از نقاشش یعنی خداوند که این چیز را آفریده و قرار بوده ما به او زنده شویم و خودمان هم از جنس نقاش هستیم، سخت نیست؟
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۱
چون فِراقِ نقش، سخت آید تو را
تا چه سخت آید ز نقّاشش جدا
------------------------------------------------------------------------------------------------