برنامۀ شمارۀ ۹۷۲ گنج حضور - بخش سوم، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/09/22
13:28 | 4 نمایش ها

✍️این‌که دنیا یک چیزی را به ذهنمان می‌آورد، و ما آن را به مرکزمان می‌آوریم، این صبر نیست، ما تندتند می‌خواهیم این کار را ادامه دهیم، نمیتوانیم فکرها را خاموش کنیم. نمی‌توانیم بفهمیم این چیزها به ما زندگی نمی‌دهند، آخر چطور نمی‌فهمیم؟! در این لحظه تو حق انتخاب داری، چطور به خداوند زنده نمی‌شوی، به منذهنی زنده می‌شوی؟ قرار بوده به خداوند زنده شوی، اصلاً به همین دلیل به این جهان آمدی.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۲

ای که صبر‌ت نیست از دنیایِ ‌دو‌ن

چو‌نْت صبر‌ست از خدا؟ ‌ای د‌و‌ست، چو‌ن؟

دُون: پست، نازل

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما یک لحظه زیبایی خداوند را ببینیم، یعنی مرکزمان را عدم و فضا را باز کنیم، دراینصورت این جانِ منذهنی و حسِ وجود را در آتش می‌اندازیم و می‌سوزانیم؛ بعد از این هرچه را که از بیرون می‌آید، مُردار می‌بینیم و دیگر چیزی از بیرون نمی‌خواهیم.

وقتی ما فضا را بگشاییم و شادی بی‌سبب، عشق، رضایت، آفریدن، پذیرش و‌ دیگر برکت‌های زندگی را تجربه کنیم، وقتی بفهمیم مسئله نساختن و خراب نکردن کارها و کارافزایی نکردن، غیبت نکردن، انتقاد نکردن، عیب‌جویی نکردن و انسان‌ها را به‌صورت زندگی دیدن چقدر عالی است، دراین‌صورت هرچیزی را که ذهن نشان بدهد و بخواهد به مرکزمان بیاورد، می‌گوییم نمی‌خواهیم.

من که چشمۀ شادیِ بدون سببسازی ذهن از درونم باز شده، پس دیگر به ذهنم نگاه نمی‌کنم که ببینم پولم زیاد شده تا کمی خوش شوم، این موضوع فقط حال منذهنی من را خوب می‌کند، من که دیگر منذهنی نیستم. من دیگر کَرّ و فَرّ قُرب را دیده‌ام، بنابراین مثل آن شاهزاده به یار خودم، به زندگی می‌رسم، و این خارِ منذهنی و دردهای آن را از پایم درمی‌آورم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۵

گر ببینی یک نَفَس حُسنِ وَد‌و‌د

اند‌ر آتش افگنی جان و و‌جو‌د

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۶

جیفه بینی بعد از آن این شُر‌ب را

چو‌ن ببینی کرّ و فرِّ قُر‌ب را

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۷

همچو شهزا‌ده رسی در یارِ خو‌یش

پس بر‌و‌ن آر‌ی ز پا تو خارِ خو‌یش

وَدود: بسیار مهربان و دوستدار، از نامهای خداوند

جیفه: مردار

کَرّ و فَرّ: شکوه و زیبایی

قُرب: نزدیکی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید فضا را باز کنید و بی‌خویش شوید، یعنی من‌ذهنی را صفر کنید، زیرا هر لحظه که من‌ذهنی صفر می‌شود، خود اصلی‎‌تان را زودتر و در سنین پایین‌تر پیدا می‌کنید، نگذارید طول بکشد و بدانید که با فضاگشایی دارید می‌گویید خداوند به صواب یعنی به راستی و درستی داناتر است، منذهنیِ ما دانا نیست.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۸

جهد کن، در بی‌خو‌د‌ی خو‌د را بیاب

ز‌و‌د‌تر، و‌اللهُ اَعْلَم بِالصَّو‌اب

«در راهِ خدا چنان بکوش که به مرتبۀ بی‌خویشی رسی، و در مرتبۀ بی‌خویشی، منِ حقیقی خود را هرچه سریعتر بیابی و خدا به‌راستی و درستی داناتر است.»

صواب: درست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید سعی کنیم این رشته فکرهای پی‌درپی را با تلقین به خودمان پاره کنیم، چون همۀ این فکرها ذهن را نشان می‌دهند و مهم نیستند، در‌این‌صورت کمتر به مرکزمان می‌آیند. ما نباید از فضاگشایی حذر کنیم، اگر تأخیر کنیم و در ذهن بمانیم، سبب‌سازی کنیم، شور و شر برپا می‌شود. ما باید متعهدانه فضاگشاییِ پی‌درپی داشته‌ باشیم و توکل کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۰۹

در حَذَر شوریدنِ شور و شَر است

رُو توکّل کن، توکّل بهتر است‌‌

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما «پیش حکم حق»، باید درست مثل مرده، با من‌ذهنی نه حرف بزنیم، نه فکر کنیم، نه مقاومت کنیم. تسلیم در برابر خداوند باید ما را نسبت‌به من‌ذهنی بکُشد، به‌طوری‌که من‌ذهنی‌مان در این لحظه تکان نخورد تا فضا باز شود، ببینیم خداوند چه می‌گوید، تا از طرف خداوندی که صبحگاه را باز می‌کند به ما زخم نرسد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۱

مُرده باید بود پیشِ حکمِ حق

تا نیاید زخم، از رَبُّ‌الْفَلَق

رَبُّ‌الفَلَق: پروردگارِ صبحگاه

✍️عقل جزویِ من‌ذهنی دائماً به سوها نگاه می‌کند، اما در عقلِ کلْ عقلِ فضای گشوده‌شده که «ما زاغَ‌الْبَصَر» است، همیشه مرکز ما صاف و باز است، و همانیدگی‌ها به حاشیه می‌روند. «ما زاغَ‌الْبَصَر» به این معناست که ما نباید بگذاریم ذهن چیزی را به مرکزمان بیاورد و مراقب باشیم چشممان خطا نکند.

عقل «مازاغ» عقلِ مولانا و عاشقان است که فضا را باز می‌کنند؛ «عقلِ زاغ» عقلِ من‌ذهنی است که ما را به قبرستان می‌برد، زاغ استادِ گور کندن و گور کردن ماست، مدام به چیزهای بد توجه می‌کند. متأسفانه اکثر ما با سبب‌سازی ذهن، عقلِ زاغ را می‌گیریم؛ سبب‌سازی یعنی فکر کردن برحسب جهت‌ها، همانیدگی‌ها و دردها.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹

عقلِ کُلّ را گفت: ما زاغَ‌الْبَصَر

عقلِ جزوی می‌کند هر سو نظر

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۰

عقلِ مازاغ است نورِ خاصگان

عقلِ زاغ استادِ گورِ مردگان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️چرا ما پیشرفت نمی‌کنیم؟

برای این‌که با ذهنمان می‌بینیم، قضاوت می‌کنیم و می‌خواهیم مولانا را درست کنیم! مولانا به آقای شهبازی کمک کرده‌است، چون تا آن‌جا که مقدور بوده، ایشان گوش داده و عمل کرد‌ه‌اند، پس ما هم اگر بگوییم نمی‌دانیم، به آموزش‌های مولانا گوش داده و عمل کنیم، به ما هم کمک خواهد کرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا به ما می‌گوید، خودت را من‌ذهنی ندان، یک چیزی را به مرکزت نیاور و توصیف من‌ذهنی را به‌اشتباه، خود اصلی‌ات نگیر. در من‌ذهنی ما کور هستیم، هر موقع قصد خواندن قرآن خودمان را که از اول آن بودیم، داشته باشیم، زندگی چشم‌ عدم‌مان را به ما پس می‌دهد.

چشم عدمِ ما الآن از طریق همانیدگی‌ها بسته شده، برای این‌که قصد نداریم کتاب خودمان را به‌صورت زندگی بخوانیم، اگر زندگی ما را بخواند، ما هم می‌توانیم خودمان را بخوانیم، چشم هم پیدا می‌کنیم، اما تا زمانی که من‌ذهنی داریم و خودمان را به‌صورت توصیف ‌می‌بینیم، با کلمات توصیف می‌کنیم، و به‌صورت من‌ذهنی بالا می‌آییم، خداوند دیگر نمی‌تواند ما را بخواند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۷۳۳

آنگه که چو من شوی ببینی

آنگه که بخواندت، بخوانی

------------------------------------------------------------------------------------------------