برنامۀ شمارۀ ۹۷۲ گنج حضور - بخش چهارم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/22
09:58 | 5 نمایش ها

✍️انسان‌ها در خواب من‌ذهنی چشم باز می‌کنند و درحالی‌که در وهم خودشان گم شده‌‌اند، می‌پرسند عاشقی چیست؟ عاشقی را نمی‌شود با ذهن تعریف کرد، باید به بی‌نهایت خدا زنده شوید تا بفهمید عاشقی چیست، نباید بپرسید چون با ذهن محدود درک نمی‌شود. عاشقی را باید با دلمان درک کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️بزرگانی از جمله مولانا به ما می‌گویند وقتی فضا را باز کردید، خودتان خدا، عشق و زنده شدن به خدا را درک می‌کنید؛ تا زمانی که در ذهنتان هستید و برحسب همانیدگی‌ها می‌بینید، سؤال نپرسید. کسی که به‌تازگی این برنامه را نگاه می‌کند، شروع به پرسیدن چنین سؤالاتی می‌کند که خدا چیست؟ عشق چیست؟ فضا چگونه باز می‌شود؟ من‌ذهنی چیست؟

سؤال پرسیدن خطرناک است. جواب دادنش یک چیز ذهنی است، برای این‌که سؤال شما چیز ذهنی است. سؤال مانعی است که ذهن ایجاد می‌کند، ولی ممکن است شما فکر کنید سؤال می‌پرسید تا بفهمید و پیشرفت کنید، این‌ها یعنی مانع‌سازی. شما مانع‌سازی نکنید، هیچ چیزی را در ذهنتان تجسم نکنید که مانع ذهنی برای پیشرفت در کار معنوی‌تان شود. در مورد خدا، زندگی و عشق سؤال نمی‌پرسند. در مورد فیزیک، شیمی، ریاضیات و بقیۀ چیزهای ذهنی، پرسیدن سؤال اشکال ندارد، اما در راه معنوی باید مانند بزرگان فضا را باز کنید، هشیارانه از جنس خدا شوید تا او را بشناسید.

✍️اگر شما انسان عادی را زیر نورافکن قرار دهید می‌بینید هر لحظه می‌خواهد برنده شود، می‌خواهد بالا بیاید بگوید «من»، من از شما بهترم، بهتر حرف می‌زنم، من را ببینید، من موفق‌ترم، عاقل‌ترم. ظاهراً این آدم عادی است، تقصیری هم ندارد، چون من‌ذهنی دارد این‌گونه رفتار می‌کند؛ اما باید بداند با این‌جور بالا آمدن، واکنش نشان دادن و درد ایجاد کردن، هیچ‌وقت به خدا دسترسی نخواهد داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی تشخیص بدهیم دردهای ما اضافی هستند، و تقصیر خودمان بوده‌ که رنجیدیم، ما مسئولش بودیم، وقتی خشمگین نشویم و مسئولیت بپذیریم و بگوییم دیگر از این به بعد درد ایجاد نمی‌کنم، دراین‌صورت شیطان را بیکار کرده‌، پیغام زندگی را در این لحظه گرفته‌ایم و از بی‌مرادی پیغام را دریافت کرده‌ایم، در این‌ حالت من‌ذهنی شروع به افول، کم شدن و پژمرده شدن می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️علت این‌که دردهای ما ثابت مانده و یا روزبه‌روز اضافه‌تر می‌شود، به این دلیل است که ما هر لحظه یک جسم، یک درد، یک باور، و یا یک چیز ذهنی را به مرکزمان می‌آوریم و به آن می‌دمیم. اکنون شما با درس‌های مولانا می‌فهمید که اگر بین شما و فرد دیگری رنجش ایجاد شد، نباید به آن بدمید. این رنجش مثل یک آتش است که با دمیدن شعله‌ور می‌شود، اگر ندمید، رفته‌رفته خاموش می‌شود، اما اگر بدمید، هم شما، هم طرف مقابل و هم رابطه را خواهد سوزاند، پس شما این‌ رنجش را رها می‌کنید، برود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما مرکزتان عدم باشد، آدم‌های اطرافتان نمی‌توانند روی شما اثر بگذارند، حتی اگر من‌ذهنی بزرگ و پر از درد داشته باشند؛ درست مثل این‌که دارید می‌گویید ما اگر به درد ارتعاش کنیم، روی خداوند اثر می‌گذاریم! بیچاره‌اش می‌کنیم! چنین چیزی نمی‌شود، تو خودت را بیچاره می‌کنی، عارف و انسان فضاگشا را هم نمی‌توانی بیچاره کنی؛ به همین دلیل اگر شما با کسی زندگی می‌کنید، حتی اگر او مرتب به درد ارتعاش می‌کند، اگر شما فضاگشا باشید، و مسئول رفتار خودتان باشید، دراین‌صورت او نمی‌تواند روی شما اثر بگذارد؛ این را امتحان کنید.

✍️علت این‌که دیگران ما را تخریب می‌کنند، به این دلیل است که من‌ذهنی در مرکزمان رخنه‌ کرده. پیغمبر فرموده که بدترین دشمن در مرکز شما، من‌ذهنیِ خودتان است. مردم به‌وسیلۀ من‌ذهنیِ خودمان، ما را بیچاره می‌کنند. همکار، دوست، همسر و فرزندمان، از طریق من‌ذهنی خودمان است که ما را عصبانی می‌کنند، اگر مرکز ما فضای گشوده‌شده باشد، نمی‌توانند روی ما اثر بگذارند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۶

در خبر بشنو تو این پندِ نکو

بَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُو

حدیث

«اَعْدی عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»

«سرسخت‌ترين دشمن تو، نَفْسِ تو است كه در ميانِ دو پهلویت (درونت) جا دارد.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انبیا و پیغمبران توانسته‌اند به حرف زندگی گوش بدهند، پیغام خدا را بشنوند و خدا از طریق آن‌ها حرف بزند و خودش را بیان کند. مولانا خطاب به خداوند می‌گوید، ای که از زبان انبیا سِرِّ قدیم و اسرار خودت را بیان می‌کنی. ما هم باید اجازه بدهیم که زندگی خودش را از ما بیان کند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۷۳۳

ای داده زبانِ انبیا را

با سِرِّ قدیم همزبانی

------------------------------------------------------------------------------------------------