برنامۀ شمارۀ ۹۷۲ گنج حضور - بخش چهارم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/09/22
08:47 | 2 نمایش ها

✍️اولیا کسانی هستند که اصلاً من‌ذهنی ندارند، من‌ذهنی آن‌ها صفر شده، در این لحظۀ ابدی ساکن، جاودانه و به بی‌نهایت خداوند زنده شده‌اند و ممکن است حتی پیغام هم ندهند. شما نباید فکر کنید که هر کسی به بی‌نهایت خدا زنده می‌شود، حتماً باید مثل مولانا شاعر باشد و پیغام بیاورد، نه، مثل بعضی درخت‌ها که میوه نمی‌دهند، اما زیبا هستند، آن‌ها هم ارتعاش می‌کنند، ارتعاشی که شاید ما نمی‌بینیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️کسی که ناظرِ ذهنش است، من‌ذهنی‌اش دست از پا خطا نمی‌کند، اگر شما ناظر باشید، همین‌که ذهنتان یک چیز بد یا خوب به شما نشان می‌دهد و می‌خواهد به مرکزتان بیاید، نمی‌گذارید، چون نگاه می‌کنید، آگاه هستید، اکنون دیگر می‌توانید ناظر ذهنتان باشید؛ همین‌که خشمگین می‌شوید، می‌فهمید. به‌محض این‌‌که از کسی تقاضا می‌کنید چیزی به شما بدهد، می‌فهمید که دارید توقعی را اجرا می‌کنید و متوجه می‌شوید توقع و انتظار داشتن از دیگران ممنوع است و من نباید از کسی چیزی بخواهم. همین‌که چیزی به ذهنتان می‌آید و اسمش بی‌مرادی است و می‌خواهد شما را خشمگین کند، شما می‌فهمید، در این‌ حالت شما پاسبان هشیاری خودتان هستید. ذهن یا این دنیا نمی‌تواند چیزی را به زور به مرکزتان هل بدهد و شما را عصبانی کند. ببینید می‌‌توانید به‌‌این‌صورت عمل کنید؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ذهن بدون ناظر همان من‌ذهنی است. همۀ بلاها را ذهن بدون ناظر بر سر انسان می‌آورد، برای این‌که برحسب همانیدگی‌ها، شهوت چیزها و حرص آن‌ها می‌بیند و عمل می‌کند. من‌ذهنی فقط می‌خواهد درد ایجاد کرده، و خرابکاری کند، مثلاً ما راحت توهین می‌کنیم، غیبت می‌کنیم، آبروی یک نفر را می‌بریم، در زندگی بعضی‌ها دخالت کرده و برایِشان تعیین تکلیف می‌کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ذهن جای بسیار خطرناکی است. رفته‌رفته که ما مولانا می‌خوانیم و من‌ذهنی و دیدن برحسب همانیدگی‌ها را می‌شناسیم، می‌فهمیم که این فضای ذهن چه جای خطرناکی است، درک خواهیم کرد که باید فوراً از این‌جا بیرون بپریم و به‌هیچ‌وجه به حرف من‌‌های ذهنی گوش ندهیم. این را هم می‌دانیم که تمام افراد جامعه ممکن‌ است من‌ذهنی داشته باشند و به درد و تخریب ارتعاش کنند. هر من‌ذهنی از طریق قرین می‌تواند یک جسم یا درد را به مرکز ما بیاورد.

✍️هر کسی که من‌ذهنی دارد، در شب و در خواب همانیدگی‌ها است، چون برحسب آن‌ها و برحسب سبب‌سازی می‌بیند. مولانا خطاب به زندگی می‌گوید، تو هستی که در شب همانیدگی و ذهن، پنج حس غلط‌بینِ ما را بیدار می‌کنی. تو هستی که ما را از خواب ذهن بیدار می‌کنی. سبب‌سازی ذهن نمی‌تواند ما را بیدار کند، بلکه بدتر ما را به خواب فرو‌می‌برد. ما فقط باید فضاگشایی کنیم، مرکز را عدم کنیم، تا از خواب ذهن بیدار شویم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۷۳۳

ای آنکه تو هر شبی ز خلقان

این پنج چراغ می‌ستانی

پنج چراغ: پنج حسّ ظاهر

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مهم است شما بدانید که ما انسان‌ها وقتی از جنس فضاگشایی و زندگی می‌شویم، میل کمک و یاری به انسان‌های دیگر پیدا می‌کنیم. وقتی انسان‌های دیگر خوشبخت، خوشحال، و موفق می‌شوند، ما خوشحال می‌شویم، درحالی‌که وقتی از جنس من‌ذهنی هستیم برعکس، ناراحت می‌شویم. من‌ذهنی‌ حسود است، نمی‌تواند تحمل کند کسی شاد و خوشحال شود، و چون دائماً خودش را با دیگران مقایسه می‌کند، می‌ترسد مردم از او پیشی بگیرند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در این لحظه شما قدرت انتخاب دارید، می‌توانید فضاگشایی یا فضابندی کنید. فرق بین انسان و حیوان در توانایی این انتخاب است، باید از این توانایی استفاده کند و هر وقت منقبض می‌شود، دوباره این انتخاب را به‌کار ببرد تا منبسط شود.

✍️مرکز عدم و فضای گشوده‌شده جای مبارکی است. هرچه وجود ما، تن، فکرها و هیجانات ما مدد می‌خواهند از عدم می‌آید، پس ما باید از عدم کمک بگیریم، نه از آن چیزی که ذهنمان نشان می‌دهد.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۴۳۵

این عدم خود چه مبارک جای است

که مددهایِ وجود از عدم است