برنامه شماره ۹۷۱گنج حضور - بخش اول، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/14
10:03 | 14 نمایش ها

✍️چرا ما همیشه از خداوند کمک می‌طلبیم، حتی برای یکی‌ شدن با او هم از او کمک می‌خواهیم ولی او به ما کمک نمی‌کند؟ برای این‌که ما در یک منِ توهمی به نام من‌ذهنی گیر کرده‌ایم و از یک خدایِ توهمی و موهومی طلبِ کمک می‌کنیم، در‌حالی‌که این سبک زندگی که ما در پیش گرفته‌ایم، از نظر مولانا شایستۀ انسان نیست، بنابراین اگر بخواهیم خداوند به ما کمک کند، با ما یکی شود و با ما بماند، باید روش زندگی‌مان را عوض کنیم و تغییراتی در خودمان به‌وجود بیاوریم، ما باید راه فضا‌گشایی و تسلیم را در پیش بگیریم و با ذهن در کار خدا دخالت نکنیم.

این‌جاست که مولانا خطاب به زندگی می‌گوید خداوندا، این سزاوار و شایسته نیست که انسان‌ها تو را طلب کنند از تو کمک بخواهند و بخواهند به تو زنده شوند، ولی تو نیایی و میلی به این کار نداشته باشی، اگر هم بیایی، زود بروی و با آن‌ها نمانی.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۱۷

مکن ای دوست، نشاید که بخوانند و نیایی

و اگر نیز بیایی، بروی زود، نپایی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شایسته نیست، ما به‌عنوان انسان با من‌ذهنی زندگی کنیم و زندگی خودمان را به نابودی بکشانیم، ما نباید وضعیتی را که ذهن در این لحظه نشان می‌دهد، به مرکزمان بیاوریم، برحسب همانیدگی‌ها ببینیم و

در کار خداوند دخالت کنیم، به‌جای یک خدای عینی، خدای توهمی را بپرستیم و مرکزمان را به جسم تبدیل کنیم، بلکه باید برحسب عدم ببینیم، ادب را رعایت کنیم، اجازه دهیم زندگی از طریق ما فکر و عمل کند. ما باید با تسلیم و فضا‌گشایی عملاً از جنس خدا شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما ممکن است با من‌ذهنی‌تان بگویید این‌همه که من خدا را صدا می‌کنم چرا او به من کمک نمی‌کند؟! اگر خدا بود که این‌طوری نمی‌شد! نه، شما با خدا صحبت نمی‌کنید، با یک «منِ» توهمی، با خدای ذهنی، حرف می‌زنید، او را می‌پرستید و از او کمک و هدایت می‌خواهید، درواقع شما از دیو می‌خواهید هدایت‌تان کند، ما نباید با من‌ذهنی‌ دنبال خدا برویم و یک خدای ذهنی را بپرستیم.

✍️در روز اَلَست، ما با خداوند پیمان می‌بندیم و به او قول می‌دهیم که همیشه از جنس او باقی بمانیم و از این راه برنگردیم، ولی وقتی وارد این جهان می‌شویم، آن عهد و پیمان یادمان می‌رود و با یک بافت فکری زندگی می‌کنیم که اسمش من‌ذهنی است،‌ ما باید من‌ذهنی را رها کرده و شیوۀ آفریدگاری و زنده بودن در این لحظه را در پیش بگیریم و اجازه دهیم خداوند هر لحظه از طریق ما فکر جدید خلق کند، این روشِ خدایی و شیوۀ صحیح زندگی است. خداوندا، اینک آگاه شدم که باید در من‌ذهنی فتنه بیندازم و آن را به‌هم بریزم، به خودم قدرت بدهم، درنتیجه حول محور تو بگردم و شیوۀ کهنه و پوسیدۀ من‌ذهنی را رها کنم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۱۷

به تو سوگند بخوردم، که ازین شیوه نگردم

بکنم شور و بگردم، به خدا و به خدایی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ قبل از ورود به این جهان مرکز ما عدم است. عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از خود زندگی، مرکز عدم می‌گیریم. به‌محض این‌که وارد این جهان می‌شویم دراثر همانیده شدن با باورها و چیزهایی که برای بقای ما مهم هستند مرکز عدم را از دست می‌دهیم. ما به‌عنوان امتداد خدا خلاق  هستیم و قدرت آفرینندگی داریم، بنابراین چیزهای این‌جهانی را در ذهنمان تجسم کرده، به آن حس وجود تزریق می‌کنیم و با آن‌ها همانیده می‌شویم، آن چیز‌ها مرکز ما شده و عینک دید ما می‌شوند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما با من‌ذهنی وضعیت‌های زندگی‌مان را می‌چینیم و یک پارک ذهنی درست می‌کنیم، وقتی وضعیت‌های زندگی تغییر می‌کنند و آن چیدمان به‌هم می‌ریزد می‌ترسیم، دچار تنش و استرس شده و می‌خواهیم اوضاع را کنترل کنیم، درصورتی‌که باید با تسلیم و فضا‌گشایی این چیدمان و پارک ذهنی را به‌هم بریزیم و دیگر برحسب این همانیدگی‌ها نبینیم، بلکه با دید عدم ببینیم.

✍️تسلیم یعنی پذیرش اتفاق این لحظه، قبل از قضاوت و رفتن به ذهن و خوب و بد کردنِ اتفاق. این کار مرکز ما را که جسم است، از جنس عدم می‌کند. ما باید آگاه باشیم که اگر به‌وسیلۀ سبب‌سازی‌های ذهنمان بخواهیم به زندگی زنده شویم و من‌ذهنی را رها کنیم، امکان ندارد، بلکه تنها با تسلیم و فضا‌گشایی می‌توانیم دوباره مرکزمان را عدم کنیم و خداوند را به مرکزمان بیاوریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی مرکز ما همانیده می‌شود، این دید غلط را پیدا می‌کنیم که می‌توانیم از چیزها، زندگی بگیریم، آن‌ها می‌توانند ما را خوشبخت کنند و به زندگی برسانند، فکر می‌کنیم با زیادتر شدن همانیدگی‌ها زندگی‌مان کیفیت پیدا می‌کند، اما باید بدانیم این‌گونه نیست، ما توانایی این را داریم که بفهمیم فکر کردن برحسب چیزها ما را در ذهن نگه می‌دارد، پس این لحظه تصمیم می‌گیریم فضا را در اطراف آن چیزی که ذهنمان نشان می‌دهد باز کنیم  این کار سبب خواهد شد مرکزمان عدم شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در فضا‌گشایی کردن شما فقط بدانید این لحظه چیزی که ذهن نشان می‌دهد، مهم نیست و سزاوار نیست که به‌جای خداوند به مرکز شما بیاید، دانستن یا شناسایی این موضوع کافی است، فضا را زندگی باز می‌کند. این شما نیستید که فضا را باز می‌کنید. اگر شما با من‌ذهنی‌تان بخواهید فضا را باز کنید، فضا گشوده نمی‌شود، متأسفانه اکثر مردم این اشتباه را انجام می‌دهند. آیا شما می‌توانید این اشتباه خود را شناسایی کنید؟

------------------------------------------------------------------------------------------------