برنامه شماره ۹۷۱گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/14
13:28 | 4 نمایش ها

✍️بانگ من‌ذهنی را من‌‌های ذهنی می‌شنوند. هنگام تمرین معنوی و فضا‌گشایی، من‌های‌ ذهنی اطرافتان شما را از این‌ کار منع می‌کنند، اگر شما بانگ آنان را بشنوید، جزو بدبخت‌ها می‌شوید. شما باید فضا را باز کنید، بانگ خداوند را بشنوید‌ که پاسبان «اولیا» است، تا او بتواند از طریق شما حرف بزند. «اولیا» کسانی هستند که هر لحظه فضاگشایی می‌کنند، آن‌ها لزوماً کسانی نیستند که به بی‌نهایت خدا زنده شده‌اند، حتی کسانی که در این راه معنوی هستند نیز جزو اولیا محسوب می‌شوند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۴۳

بانگِ دیوان، گلّه‌بانِ اشقیاست

بانگِ سلطان، پاسبانِ اولیاست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در مسیر پیشرفت معنوی هر کسی راه خودش را می‌رود و عمق خودش را دارد. نمی‌توانیم بگوییم این‌ شخص جزو اولیاست، آن یکی نیست. کسی‌ که بانگ دیوان را می‌شنود، هشیاری جسمی و من‌ذهنی دارد، ذهنش را به مرکزش آورده، و با سبب‌سازی ذهن کار می‌کند، اما کسی‌ که بانگ خدا و «سلطان» را می‌شنود، فضا‌گشا بوده و مرکزش عدم است و هر لحظه  فضاگشایی می‌کند، بنابراین این دو بانگ به‌هم نمی‌آمیزند، حتی یک‌ قطره هم از «بحر خوش» که نماد حضور و هشیاری نظر است، با «بحر شور» که هشیاری جسمی همراه با درد است با هم آمیخته نمی‌شوند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۴۴

تا نیآمیزد، بدین دو بانگِ دور

قطره‌ای از بحرِ خوش با بحرِ شور

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی من‌ذهنی داریم، از جنس شیطان هستیم، شیطان به خداوند می‌‌گوید تو این بلاها را بر سر من آوردی، درصورتی‌که آدم، انسانِ فضاگشا، می‌گوید اَعمال و اشتباهاتِ خودم سبب شده‌‌است. ما نیز نباید دیگران را مقصر بدانیم؛ مثل حضرت آدم بگوییم من مقصرم، ذهنم را به مرکزم آورده و این‌همه تخریب را خودم ایجاد کردم.

شیطان فعل خود را ندید که چیزها را در مرکزش گذاشته و برحسب آن‌ها دیده‌، حتی خداوند خواسته به او کمک کند، اما او برحسب من‌ذهنی، همانیدگی، جدایی و سبب‌سازی عمل کرده، مرکزش را عدم نکرد، و به خداوند گفت تو من را گمراه کردی، تو قدرت داشتی و می‌توانستی من را هدایت کنی، نکردی!

خداوند عقلِ کُل است و اشتباه نمی‌کند. ما وقتی من‌ذهنی داریم می‌‌گوییم خداوند چرا این‌قدر اشتباه می‌کند؟! چرا زندگی من یا جهان را این‌طور اداره می‌کند؟! اگر خدایی هست پس کجاست؟! چرا به دادِ ما نمی‌رسد؟! این طرزِ‌تفکر که از سبب‌سازی ذهن می‌آید، کاملاً اشتباه است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۸

گفت شیطان که بِما اَغْوَیْتَنی

کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی

دَنی: فرومایه، پست

✍️آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیم، اگر به ما کمک نکنی، بیچاره می‌شویم، همین اعتراف باعث شد که فضا را باز و مرکزش را عدم کند، فهمید که زندگی براساس قوانین خود عمل می‌کند، اگر در این لحظه به‌جای عدم، مرکزش جسم شود، کارافزایی، درد و خرابکاری در بیرون ایجاد کرده و ضرر خواهد کرد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹

گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا

او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اشتباه دید ما از چیست؟

ما از جنس هشیاری، از جنس خدا، زندگی و اَلَست هستیم، بنابراین درست می‌بینیم. همین‌که همانیده می‌شویم و عینک‌های مادی می‌زنیم و از طریق آن‌ها می‌بینیم، سِحر شده به دیدِ غلط می‌افتیم، لحظه‌به‌لحظه این اتفاق می‌افتد درنتیجه همه‌اش غلط می‌بینیم. ممکن است یک لحظه، به دلیلی مثلاً حس زیبایی، یا تأثیر یک بیت مولانا، ما فضا‌گشایی کنیم و زندگی را ببینیم و مرکزمان عدم شود اما فوراً من‌ذهنی این فضا را می‌بندد. برای همین مولانا می‌گوید تو می‌آیی، ولی نمی‌مانی و می‌روی، برای این‌که ما دوباره با من‌ذهنی و با دیدِ هشیاری جسمی، می‌خواهیم خداوند را به زندگی‌مان بیاوریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی دزد است، می‌خواهد زندگی را از همه‌چیز بدزدد، اگر بفهمد خودش زندگی است، به خدا زنده می‌شود. حضرت رسول فرموده‌‌اند: «سرسخت‌ترین دشمن شما در درون شماست». ای‌ انسان، بدان سرسخت‌ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت، در مرکز و درونت جا دارد.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۶

در خبر بشنو تو این پندِ نکو

بَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُو

✍️من‌ذهنی در ستیزه و لجبازی مانند ابلیس است که به‌هیچ‌وجه تسلیم نشد. ما نیز جلال و شکوه من‌ذهنی‌ را داریم، می‌خواهیم دیده شویم. فکر می‌کنیم قدرت، پول، ثروت و نفوذ داریم، مردم مرا می‌بینند، قبول دارند‌ و تأیید می‌کنند، این‌ها طُمطراق، هیاهو و سروصدای من‌ذهنی است. نمایشِ شکوه و جلال، آوازه و خودنمایی کار من‌ذهنی است. چون لحظه‌به‌لحظه از طریق همانیدگی‌ها می‌بینیم، سِحر شدیم. من‌ذهنی با این سحر و دیدِ غلط هر کاری که دلش می‌خواهد می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۷

طُمطراقِ این عدو مشنو، گریز

کو چو ابلیس است در لَجّ و ستیز

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۸

بر تو او، از بهرِ دنیا و نَبَرد

آن عذابِ سَرمَدی را سهل کرد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان با من‌ذهنی می‌تواند نسلِ خود را از روی زمین بردارد. من‌ذهنی کاه را کوه نشان می‌دهد. ما در زندگی عادی سر چیزهای کوچک، دعواهای بزرگ راه می‌اندازیم. در قدیم شاهان هزاران نفر را به کشتن می‌دادند تا ثابت کنند که برتر هستند. تنها چیز مهم و منظور اصلی ما، زنده شدن به خداست که من‌ذهنی آن را ناچیز و کاه نشان می‌دهد. کار ذهن برعکس است، به‌این‌صورت که هر چیزی که حضور در آن نیست‌ و هشیاری جسمی و درد است را زیبا نشان می‌دهد و برعکس حضور را که شیرین و زیباست، زشت نشان می‌دهد.

آیا ما به آموزش‌های مولانا ارزش می‌گذاریم؟! اگر این‌طور بود که الآن باید میلیون‌ها نفر به مولانا گوش می‌کردند، اما یک من‌ذهنی‌ که حرفش جز خرابکاری چیز دیگری نیست وقتی حرف می‌زند، هزاران نفر گوش کرده و تحسین می‌کنند! سِحر این کار‌ها را می‌کند. وقتی از طریق سِحر و همانیدگی‌ها حرف می‌زنیم، خداوند حرف ما را نمی‌شنود.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۲

کارِ سِحر این‌ است کو دَم می‌زند

هر نَفَس، قلبِ حقایق می‌کند

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️حرف‌های من‌ذهنی سِحر است، وقتی ذهن به مرکزت می‌آید و برحسب سبب‌سازی حرف می‌زنی، این سبب ویرانی تو است، و در مقابل، گفتِ خداوند با مرکز عدم و فضای گشوده‌شده هم سحر است، اما سِحر من‌ذهنی را باطل می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۸

گفتِ او، سحرست و ویرانیِ تو

گفتِ من، سحرست و دفعِ سِحرِ او

------------------------------------------------------------------------------------------------