✍️در هر برنامه ابیاتی خوانده میشود که اگر شما خوب و با دقت گوش بدهید، یاد بگیرید و تکرار کنید، به شما کمک میکند و جلوی لغزش شما را در ذهن میگیرد، وقتی منذهنی تشکیل میشود، یعنی شما یک روِش زندگی در پیش میگیرید که مرتب ذهنتان را به مرکزتان میآورید و منذهنی را زنده نگه میدارید، شما زندگی را تلف میکنید، ابتدا تبدیل به مانع، مسئله و دشمن میکنید و درنهایت زندگی تبدیل به درد میشود، این سبک زندگی از نظر خداوند قابلِقبول نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما برای زنده شدن به زندگی و زنده بودن در لحظه، مرتب در ذهنمان مانع ایجاد میکنیم، بهعنوان مثال میگوییم من الآن نمیتوانم زندگی کنم، چون هنوز ازدواج نکردهام، مدرک نگرفتهام، بچهدار نشدهام، بچهها بزرگ نشدهاند، خانهام را بزرگ نکردهام، من اصلاً نمیتوانم به حضور برسم برای اینکه در بچگی کتک خوردهام یا به من ظلم شده، باید آگاه باشیم همۀ اینها مانعسازی و سببسازی ذهن هستند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️در این لحظه دوتا خواسته وجود دارد: یا ما برحسب سببسازی ذهن چیزی را می خواهیم و یا آن چیزی را که زندگی یعنی عقل خدا میخواهد. ما با فضاگشایی به عقل خدا دست پیدا میکنیم و با فضابندی به عقل سببسازیِ خود. سببسازی ما وابسته به باورهای کهنه و باورهای فرهنگی است که غالباً خرافات است و به درد نمیخورد.
✍️انسان در اصل از جنس هشیاری، بیخبری یعنی فضای گشودهشده است، همینکه با یکی حرف میزند یا مبادلۀ اطلاعات میکند، چون با حرفهایش همانیده است بهعنوان منذهنی بلند میشود و بالا میآید.
باید این موضوع را در خودمان بازبینی کنیم که آیا وقتی حرف میزنیم، چون پندار کمال داریم، بالا میآییم؟
اگر منتظر هستیم که فضا باز شود، به بینهایت خداوند زنده شویم و میخواهیم خداوند به ما کمک کند، پس نباید حرف بزنیم، باید خاموش باشیم، مولانا میگوید منتظر بهجای اینکه حرف بزند باید گوش بدهد.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶
از سخنگویی مجویید ارتفاع
منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع
ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن
استماع: شنیدن
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️آیا فکرها مهم هستند یا آن فضایی که فکرها از آنجا برمیخیزند؟ بدون شک فضایی که فکرها برمیخیزند. فکرها مربوط به چیزهای آفلِ این جهان هستند، ما مرتب فکر میسازیم، منتها زمینۀ فکرها باید زمینۀ بیخبری و فضای گشودهشده باشد، خبرهای بیرونی نباید منشأ فکر، عمل و گفتار ما باشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر منذهنی حتی کمسوادترین آدمها منصب تعلیم دارند. میخواهند بگویند شما نمیدانید، من میدانم.
ما باید ناظر ذهنمان شویم ببینیم آیا وقتی کسی حرفی میزند، ما میخواهیم متقاعدش کنیم که حرفش درست نیست و ما درست میگوییم؟ پس منصب تعلیم داریم یعنی ما بهعنوان منذهنی میگوییم که حق با من است. منذهنی به هیچچیز بیشتر از این نیاز ندارد که حق با او باشد.
سؤال کردن نوعی شهوت است و ما را در ذهن نگه میدارد. معمولاً ما سؤال نمیکنیم که یاد بگیریم، بلکه سؤال میکنیم که بگوییم من بهتر میدانم، همچنین بحث و جدل نیز شهوت است و در عرفان و معنویت جایی ندارد، بنابراین هر فکر شهوتی که ما میگوییم من بهتر میدانم، تو نمیدانی و حق با من است، در راه رسیدن به حضور، بت است و ما بتپرست میشویم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۷
منصبِ تعلیم نوعِ شهوت است
هر خیالِ شهوتی در رَه بُت است
--------------------------------------------------------------------------------------------