✍️طبق قانونِ زندگی، از مرکز جسمی انعکاسی در بیرون بهوجود میآید که ما را بیمراد خواهد کرد، اما همین بیمرادی میتواند راهنمای ما به بهشت باشد. بیمرادی به ما پیغام میدهد که اشکال داریم، ذهنمان به مرکزمان آمده و با سببسازی خود را اداره کردهایم. زندگی میخواهد به ما بگوید من هستم، مرکزت را عدم کن، با فکرِ من عمل کن، با فکر منذهنی و سببسازی عمل نکن. عاشقان که از منذهنی نجات یافته و با خداوند یکی شدهاند از بیمرادی اینها را فهمیدند.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
عاشقان از بیمرادیهایِ خویش
باخبر گشتند از مولایِ خویش
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر همۀ فکر و ذکر ما این باشد که باید به زندگی و بینهایت او زنده شده، از ذهن بیرون رفته و با کسی کاری نداشته باشیم، آنگاه خواهیم دید که غم همانیدگیها از ما بریده شده و دیگر به مرکز ما نمیآیند، پس باید مرکزمان عدم و همۀ حواسمان به این باشد که این فضا گشوده و گشودهتر شود، تا دیگر غم همانیدگیها نتواند خود را به ما مسلط کند.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷
گفت: رُو، هرکه غم دین برگزید
باقیِ غمها خدا از وی بُرید
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی و شیطان از یک جنس هستند فقط شکلشان متفاوت است. حضور ما، این فضای گشودهشده، عقل کل و عقل خداوند است. فضای گشودهشده و مرکز عدم با عقل کل یا خدا یکی هستند. وقتی منذهنی داریم و مرکزمان جسم است، شیطان دارد کار میکند و ما کارگاه شیطان هستیم. وقتی فضا گشوده میشود و مرکزمان عدم میگردد، کارگاه خداوند هستیم، پس منذهنی یا نفس ما با شیطان یکی است، فضای گشودهشده و مرکز عدم هم با خدا یکی است.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳
نفس و شیطان، هردو یک تن بودهاند
در دو صورت خویش را بنْمودهاند
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شیطان فضا را میبندد، پس مرکزش جسم و از جنس درد است. شیطان میگوید خداوند باید مطابق سببسازی و خرافات من عمل کند. شیطان به خداوند گفت من مقصر نیستم، تو مرا منحرف کردی. بعضی از ما هم در منذهنی از جنس شیطان هستیم و حرفهای شیطان را میزنیم. در این لحظه فضاگشایی نکرده و روی خود کار نمیکنیم، ملامت میکنیم و در جبر هستیم، مانند شیطان زیر بار مسئولیت نمیرویم. به زندگی میگوییم تو مرا منحرف و گمراه کردی و به این روز انداختی!
ما باید مسئولیت قبول کنیم که بهجای مرکز عدم، با گذاشتن چیزها در مرکزمان، تخم بد کاشتیم و دنبال سببسازی ذهن بودیم. ذهنی که میگوید من مقصر نبودم، پدرم، مادرم یا فلان کس باعث شد، مهم نیست چه کسی و چه چیزی باعث شده، مهم این است که ما تخم بد کاشته و مسئول هستیم، اکنون میتوانیم با رعایت کردن قانون جبران، فضا را باز کنیم.
«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۸
گفت شیطان که بِما اَغْوَیْتَنی
کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️آوردن چیزهای ذهنی به مرکز و برحسب آنها کاشتن و هشیاری جسمی داشتن، همراه با درد است و عواقب بدی دارد. عملِ تو چه از جانت و چه از تنت بزاید و مرکز تو چه عدم باشد چه جسم، مثل فرزندی است که دامنت را میگیرد و رها نمیکند. متأسفانه ما برحسب جسم و درد دیدیم و درد را در جهان زیاد کردیم. ظلم، خرابکاری، فکرها و اَعمال شیطانی فردی یا جمعی به انسان برمیگردد. با فریب و حقهبازی نمیتوانیم جهان را اداره کنیم.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴١٩
فعلِ تو که زاید از جان و تنت
همچو فرزندت بگیرد دامنت
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️حضرت آدم میدانست که خداوند اشتباه نمیکند و با قوانین خودش که «قضا و کُنفَکان» است و با «یَفْعَلُ اللّه ما یَشا» یعنی «خداوند هرچه بخواهد انجام میدهد» کار میکند، نه با سببسازی ما. حضرت آدم فضا را باز میکند و از جنس فضای گشودهشده و مرکز عدم میشود و خطاب به خداوند میگوید: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.» و او همچون ما از حکمتِ کار حضرت حق بیخبر نبود.»
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹
گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا
او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما
قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۲۳
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما بیقیدوشرط، بدون قضاوت و دخالت ذهن، باید اتفاق این لحظه را بپذیریم یعنی اعتراض نکنیم تا از جنس زندگی شویم. اگر در مقابل چیزی مقاومت کنیم فوراً به مرکز ما میآید و ما قربانیاش میشویم، درنتیجه اتفاق میافتیم. ما از جنس اتفاق نیستیم.
«سجده» یعنی تسلیم. تسلیم یعنی پذیرش اتفاق این لحظه قبل از قضاوت یعنی نمیگذاریم ذهنمان خوب و بد کند. فضا را باز میکنیم تا از جنس هشیاری اولیه شویم. ما منذهنی داریم ولی میتوانیم منذهنی را خم کنیم، ساکتتر شویم و در هر وضعیتی به خداوند سجده کنیم، یعنی وضعیت را بپذیریم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۱
گفت: وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ یزدانِ ما
قُربِ جان شد سجدۀ اَبدانِ ما
«حقتعالی به ما فرمود: سجده كن و نزديک شو. سجدهای که توسط جسمهای ما صورت میگیرد موجب تقرب روح ما به خدا میشود.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️پذیرش یعنی وضعیتِ فعلیام را زندگی پیش آورده، اگر بیمرادی یا چالش بزرگی هم باشد، من میپذیرم و مقاومت نمیکنم بنابراین فضا باز میشود. این پذیرش معادل سجده به خداوند است. سجده به خداوند نیز معادل گشودن فضا و مرکز عدم است. اگر اتفاق را به مرکزم بیاورم و مقاومت کنم، در آن صورت اتفاق میافتم. زندگی میگوید، ای انسان اگر از جنس من بودی، ثبات داشتی. هر لحظه در تفرقه هستی، هر بادی میآید تو را از جا میکَند، پس بیا سجده کن! سجده سبب میشود که شما کنده نشوید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩
سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب
موجبِ قُربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ
لَزِب: چسبنده
قرآن کریم، سورۀ علق (۹۶)، آیۀ ۱۹
«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.»
«نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»
------------------------------------------------------------------------------------------------