برنامۀ شمارۀ ۹۷۰ گنج حضور - بخش چهارم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/14
10:16 | 6 نمایش ها

✍️انسان در موقعیتی است که این فرصت به او داده شده که به «ماه» یعنی زندگی یا خداوند زنده شود، اما وقتش را در کفر و این‌جهت و آن‌جهت که با آوردن چیزهای ذهنی به مرکزش به‌وجود می‌آید، تلف می‌کند و این فرصت را از دست می‌دهد.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۷۴

در مقامی که چنان ماه تو را جلوه کند

کفر باشد که ازین سو و از آن سو نگری

✍️انسان همانیده دائماً در ترس کم شدن یا از دست دادن چیزهای آفل است که در مرکز خود گذاشته‌است و به‌محض این‌که یک باد ناموافق می‌آید، یعنی یک رویدادی رخ می‌دهد که منجر به از بین رفتن یا کم‌ شدن یک همانیدگی می‌شود، مثل پشه با باد پراکنده می‌شود و دنبال سبب‌سازی می‌رود که نتیجه‌اش ایجاد درد است، بنابراین باد حوادث او را از جا می‌کَند، این حالت را افراد زیادی تجربه کرده‌اند و می‌کنند؛ مثلا کسی که با همسرش همانیده است، با کارها، حرف‌ها و رفتارهای او واکنش نشان می‌دهد و از جا در‌می‌رود، یا کسی‌ که با پولش همانیده‌است، همین‌که پولش کم شود آشفته می‌شود و دائماً مراقب و نگهبان این است که پولش دست نخورد یا کم نشود.

در حالتی‌ که چیزها از طریق ذهن به مرکزمان می‌آیند، ما مثل پشه می‌لرزیم، در حالت دیگر که مرکز عدم می‌شود، رفته‌رفته تمام همانیدگی‌ها از بین می‌روند، تبدیل به هُما می‌شویم و روی دیگران هم اثر سازنده می‌گذاریم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۷۴

گر تو چون پشّه به هر باد پراکنده شوی

پس نشاید که تو خود را ز هُمایان شمری

هما: پرنده‌ای دارای جثّه‌ای نسبتاً درشت. قدما این مرغ را موجبِ سعادت می‌دانستند و می‌پنداشتند که سایه‌اش بر سر هر کسی افتد او را خوشبخت کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید ما کاه نیستیم، کوه هستیم و همانطور که کوه در برابر تندبادها مقاوم و صبور است و تکان نمی‌خورد، شما نیز تصمیم بگیرید با فضاگشایی، در برابر تندبادهای زندگی که در بیرون اتفاق می‌افتد، مانند کوه صبور و بردبار و مقاوم و پابرجا باشید، نه مانند کاه که دائماً در حال تکان خوردن و این‌طرف، آن‌طرف رفتن است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۹۴

کَهْ نیَم، کوهم ز حِلم و صبر و داد

کوه را کی در رُباید تُندباد؟

کَهْ: مخفّفِ كاه

حِلم: فضاگشایی

✍️شما به خودتان نگاه کنید، آیا رویدادهای کوچک و بزرگ شما را از جا می‌کند؟ زندگی به‌دلیل این‌که ما نسبت‌به مأموریت و منظور آمدنمان بی‌توجه هستیم و فکر می‌کنیم که آمده‌ایم با چیزها همانیده شویم و از همانیدگی‌ها زندگی بگیریم، برای ما بی‌مرادی پیش‌بینی کرده و در رویدادهای زندگی بی‌مراد می‌کند، این‌ها بادهای ناموافق هستند؛ آن چیزهایی که می‌خواهیم و همانیدگی‌های ما را زیاد می‌کنند نمی‌شود. از خدا غیر خدا را می‌خواهیم، نمی‌دهد. مولانا می‌گوید کسی که با یک رویداد بیرونی که ذهن نشان می‌دهد، از جا کنده شود، مانند «خَس» است و مسلماً کسی که مرکزش همانیده است، «بادِ ناموافق» خیلی خواهد دید. بادها او را مثل خَس و کاه این‌ور آن‌ور می‌برند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۹۵

آنکه از بادی رَوَد از جا، خَسی‌ است

زآنکه بادِ ناموافق، خود بسی‌ است‌‌

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اهل نماز یعنی اهل حضور، کسی‌ که به خداوند وصل بشود و فضا را باز کند. شما باید به خودتان نگاه کنید ببینید آیا در شما خشم تولید می‌شود؟ اگر شما همانیدگی دارید و از دیگران توقع دارید، حتماً باد خشم خواهد آمد. آیا چیزی در مرکزتان هست که به‌شدت به‌سوی آن کشیده شوید؟ این باد شهوت و نیروی شهوت است، وقتی چیزی یا انسانی را می‌آوریم مرکزمان، نیروی شهوت غالب می‌شود. «بادِ آز» همین باد حرص و زیاد کردن است، هر کسی را که وصل نباشد و فضا را باز نکرده باشد، می‌بَرد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۹۶

بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آز

بُرد او را که نبود اهلِ نماز

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️با گشودن فضا هستیِ شما روی هستی خداوند استوار می‌شود. هستیِ شما نباید از همانیدگی‌ها بیاید. آن‌هایی که من‌ذهنی دارند با نیروی همانش و باد آن جلو می‌روند. نیروی پیش‌برنده در ذهن خشم، ترس، انتقام‌جویی، کینه، حرص، مقایسه، حسادت یا نگرانی از آینده و استرس است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۹۷

کوهم و هستیِّ من، بُنیادِ اوست

ور شوم چون کاه، بادم بادِ اوست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید غیر از عشق خداوند که فرمانده و سرلشکر من است، پیشوای دیگری ندارم. آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد، فرمانده و روزشمارم نیست. کسی و چیزی از جمله ذهنم، رویدادهای ذهنی، تاریخچه‌ام، داستان خودم، دردهای گذشته‌ام، آرزوهای آینده‌ام، نمی‌تواند به من بگوید چکار کن، بلکه فضای گشوده و مرکز عدم است که به من می‌گوید چکار کنم، من آن کار را می‌کنم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۹۸

جز به بادِ او نجنبد میلِ من

نیست جز عشقِ اَحَد سَرخیلِ من

سَرخَیل: سردسته، سرگروه

------------------------------------------------------------------------------------------------