✍️آیا فکرهای شما براساس سببسازی ذهنتان است و ریشه در خاک بد منذهنی دارند؟ یا ریشه در فضای گشودهشده؟ اگر شما دائماً منبسط شوید، حتماً میوه و ثمره خواهد داد؛ میوهاش این است که به زندگی ارتعاش میکنید و ارتعاش شما به خودتان، خانوادهتان و جامعه میرسد. دیگران نیز تحتتاثیر آن، حالت زنده شدن و ارتعاش به زندگی و مرکز عدم را تجربه میکنند، پس میوۀ فضاگشایی را با یارانتان شریک میشوید.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳
بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه
چون برآید میوه، با اصحاب دِه
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️«نفس و شیطان هردو یک تن بودهاند». هر کسی که به شما میگوید مولانا گوش نده، روی خودت کار نکن، منذهنی را نگه دار، بدان شیطان زیر پوستش خوابیده. خطر سرد شدن بهوسیلۀ منهای ذهنی وجود دارد و بسیار طبیعی است. راهحل و راهکار این است که تا زمانی که آنقدر توانمند نشدید که بتوانید مثل کوه باشید، نه مثل کاه و پشه، اصلاً به کسی نگویید که دارید روی خودتان کار میکنید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۹
هرکه سَردت کرد، میدان کو در اوست
دیو، پنهان گشته اندر زیرِ پوست
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر چیزهای ذهنی به مرکزمان نیایند، سرعت ذهنمان پایین میآید، چون لزومی ندارد تندتند فکر کنیم. چرا تندتند فکر میکنیم و اسیر فکرهایمان هستیم؟ برای اینکه مرتب وضعیتها به مرکزمان میآیند و ما را از جا میکَنند، اگر این بلا سرتان آمد، آگاه باشید که فکرها برایتان مهم هستند و دارند به مرکزتان میآیند.
فکرها راجعبه چه چیزهایی هستند؟ راجعبه یک انسان است؟ در مورد پول است؟ مولانا میگوید هر فکری در هر موردی باشد خس است. خس را به خس هم نخر، یعنی حتی به اندازهٌ کاهی ارزش ندارد. مولانا به صراحت میگوید آن چیزی که ذهنت نشان میدهد، حتی اگر بالاترین مقامِ قدرتمند این جهان باشد، بهاندازۀ کاه ارزش ندارد.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۷۴
بمترسان دلِ خود را تو به تهدیدِ خسان
که نشاید که خسان را به یکی خس بخری
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تمام کسانی که جهان را خراب کردند و الآن هم دارند خراب میکنند، در مرکزشان جسم و درد است. اینها خودشان را حقیر میبینند، میخواهند دیده بشوند، ناموس دارند، چیزها به ناموسشان برمیخورد، ذلیلِ ناموسشان هستند، گرفتار فکرهایشان هستند. این افراد انسانهای مهمی نیستند، حتی بهاندازۀ خس ارزش ندارند، شما اینها را به خس هم نخرید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مهمترین آدم برای شما، «خودتان» هستید. شما بهعنوان امتداد خدا باید به بینهایت و ابدیت او زنده شوید، کاری نداشته باشید دیگران زنده میشوند یا نمیشوند، پس مراقب باشید دلتان حیله نکند. حیله کردنش یعنی آوردن اجسام به مرکزتان و افتادن به سببسازی ذهن.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما نگذارید منذهنیتان یک چیزی را به مرکزتان هُل بدهد که از منظور اصلیتان که زنده شدن به خداوند است باز بمانید. هر لحظه باید منبسط شوید. هر لحظه حکم حق ایجاب میکند که من گسترده شوم، من حق ندارم منقبض شوم.
اگر دیدیم منذهنی دارد اصرار میکند که ما را به سببسازی ذهن هُل دهد میگوییم ای ابله، این کار را نکن، زندگی من را خراب نکن. من نمیتوانم تمرکزم را از روی موضوع فضاگشایی و عدم کردن مرکز بردارم. من باید حواسم به این باشد که چیز ذهنی یا وضعیت این لحظه به مرکزم نیاید. مقاومت و قضاوت نمیکنم، وقتی وضعیت این لحظه را میبینم پیمیبَرم این چیزِ آفل است و چیز آفل دائماً از بین میرود و اگر به مرکز من بیاید من خواهم ترسید. انسانهای همانیده بهعلت فروریختن مرکزشان دائماً دچار ترس میشوند. کسی که دچار ترس و بقیّه دردها است، نمیتواند با خوشبختی زندگی کند.
✍️انسان چیزها را به مرکزش میآورد و برحسب آنها فکر میکند، این حیله و دام و سحر است، جادو میشود، زیرا درست نمیبیند، برحسب همانیدگیها میبیند. با فکر کردن برحسب همانیدگیها و سببسازی کردن، منذهنی درست میشود. انسان فکر میکند منذهنی دوستش است، جانش است، درحالیکه خونآشامش است! منذهنی لحظهبهلحظه به ما لطمه میزند، بدن و فکر ما را خراب میکند، خلاقیت را از ما میگیرد.
یکی از مهمترین صفات یا ابزار منذهنی این است که میگوید به هر قیمتی شده حق با من است و حق با شما نیست؛ برای این کار هم میجنگد، هم بحث و جدل میکند. این انسان مقاومت شدید در پذیرشِ ایراد و زیر بار مسئولیت رفتن دارد، زندگی خودش و دیگران را خراب میکند، دیگران هر حرفی میزنند در او اثرگذار نیست، برای اینکه فکر میکند میداند، در را بسته، دشمنش در درونش است.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۸
حیله کرد انسان و، حیلهاش دام بود
آنکه جان پنداشت، خونآشام بود
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۹
در بِبَست و دشمن اندر خانه بود
حیلۀ فرعون، زین افسانه بود
------------------------------------------------------------------------------------------------