برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۹ گنج حضور - بخش دوم، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/09/12
12:56 | 5 نمایش ها

✍️شما نمی‌‌توانید باورهای همانیده و شرطی‌شدگی‌ها را نگه دارید، منقبض شوید، آن‌‌گاه با ذهنتان و به‌ زور بخواهید فضا را باز کنید. با من‌ذهنی نمی‌شود فضا باز کرد. من‌ذهنی بنابه تعریف فضابند است، از انقباض و مقاومت به‌وجود می‌آید.

شما نمی‌توانید من‌ذهنی را زنده نگه دارید و بگذارید به شما مسلّط شود، هر لحظه جسمی را به مرکزتان بیاورید و بعد در ذهنتان تجسم کنید که بله، فضاگشایی یعنی این، دارم فضا باز می‌کنم! فضاگشایی خروج از همان هپروتی است که الآن شما به‌وسیلۀ آن می‌خواهید فضا را باز کنید!

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️به دیگران کاری نداشته باشید. نگذارید دیگران روی شما اثر بگذارند. بدترین چیز این است که جمع به‌صورت قرین روی ما اثر بد بگذارد، یعنی ما بگوییم جمع اشتباه نمی‌کند و از آن‌ها تقلید کنیم.

این فضا در درونتان باز می‌شود، شما باید حواستان به خودتان باشد و نگذارید بینش دیگران که برحسب من‌ذهنی است، روی شما اثر بگذارد.

✍️ما از جنس خداوند و فرزند او هستیم. کارِ ما فقط عشق‌ است، یعنی باید هر لحظه با فضاگشایی با او یکی شده و به زندگی ارتعاش کنیم دراین‌صورت کارِ ما را هم او انجام می‌دهد. خداوند می‌پرسد چرا «هرکاره» شدی؟ چرا هزار چیز را که ذهنت نشان می‌دهد، به مرکزت آورده و هر لحظه کار یکی از آن‌ها را می‌کنی؟ یعنی برحسبِ همانیدگی‌هایی که ذهن آن‌ها را به مرکزت هُل می‌دهد فکر و کار می‌کنی.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۶۶۰

تویی فرزندِ جان، کارِ تو عشق است

چرا رفتی تو و هرکاره گشتی؟

هرکاره: کسی که هر کاری را براساس انگیزه‌های من‌ذهنی‌اش انجام دهد، همه‌کاره.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسانی که لحظه‌به‌لحظه جسمی را که ذهنش نشان می‌دهد به مرکزش آورده، برحسب آن دیده، فکر و عمل می‌کند، عاشق جسم بوده و از جانِ زندۀ زندگی در این لحظه محروم است. شِکر یعنی شادی بی‌سبب و آرامش خدایی، به مذاق من‌ذهنی که دائماً می‌خواهد درد، مانع، دشمن و مسئله ایجاد کند، تلخ می‌آید. کسی که به درد ارتعاش می‌کند، لحظه‌به‌لحظه منقبض شده، شادی اصیل و آرامش الهی را غیر عادی دانسته و انکار می‌کند.

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۸۹۰

هر که او عاشق جسم است، ز جان محروم است

تلخ آید شِکَر، اندر دهنِ صفرایی

✍️هر میوه‌ای ‌که رسیده شود، به زمین می‌افتد یعنی خودبه‌خود جهان را رها می‌کند. ما نیز اگر بی‌مراد شدیم باید با شکر، صبر و فضاگشایی، فضا را باز کرده و درعین‌حال «رضا» داشته باشیم. ناله و شکایت نکنیم، سختی بکشیم تا مثل میوه شیرین شویم.

زمانی‌ که متوجه شویم زندگی از طریقِ  فضاگشاییِ ما چقدر زیبا و براساسِ خِرد و عقل کل کار می‌کند و کارهایمان در بیرون درست می‌شود، دراین‌صورت دیگر میل نداریم همانیدگی‌ها را به مرکزمان بیاوریم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۵

چون بپخت و گشت شیرین، لب‌گزان

سست گیرد شاخ‌ها را بعد از آن

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶

چون از آن اقبال، شیرین شد دهان

سرد شد بر آدمی مُلکِ جهان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️«سخت‌گیری»:

کسی که در من‌ذهنی با باورها همانیده شده، سخت‌گیر است، فکر می‌کند اگر به آن باورهای فردی و جمعی عمل نشود، دنیا به‌هم می‌ریزد، این سخت‌گیری و تعصب در زمینۀ مذهب خیلی اتفاق می‌افتد. فردی که مذهب خاصی دارد می‌گوید کارها را این‌گونه که من و مذهب ما می‌گوید باید انجام داد، بقیه کافر هستند و به جهنم خواهند رفت!

این تعصب و خامی است، این فرد برحسب چیزهای همانیده فکر و عمل می‌کند، نه برحسب خدا. این آدم هنوز از شکم ذهن زاییده نشده و جنین است. همین‌طور که جنین در شکم مادر خون می‌خورد، این انسان هم دائماً باید خونابه و غصه بخورد و درد داشته باشد؛ ما باید از شکم ذهن زاییده شویم. چه کسی ما را می‌زایاند؟ خداوند. ما اگر بخواهیم با تعصب و من‌ذهنی عمل کنیم، هیچ‌‌گاه از من‌ذهنی زاییده نخواهیم شد.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۷

سخت‌گیری و تعصّب خامی است

تا جَنینی، کار، خون‌آشامی است

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما مدتی در ذهن و در تاریکی بودیم. مدت‌ها برحسب همانیدگی‌ها دیده‌، در فکرها و دردهایمان گم شدیم. برحسب آن‌ها فکر و عمل کردیم، در تاریکی بودیم و گفتیم کدام خدا؟ کدام عشق؟ ما فقط هشیاری جسمی و همانیدگی می‌شناسیم! اگر دل از نور عشق کَنده‌اید، اگر فکر می‌کنید نمی‌توانید دوباره به خدا زنده شوید، بدانید که خداوند منتظر آن دلِ واقعی است که با انبساط به‌دست می‌آید، پس ناامید نشویم، نگوییم من در جبر و در تاریکی هستم و این‌گونه باید زندگی کنم تا بمیرم! ما از هر سنی می‌توانیم شروع کنیم؛ اولین قدم هم این است که ذهنمان را به مرکزمان نیاوریم، زیرا ذهن همیشه چیزهای جسمی را می‌بیند و آن‌ها برایش مهم هستند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما بزرگی را از جهان قرض کنیم، حواسمان به این است که مردم ما را چگونه می‌بینند، نکند تصویر ذهنی‌ که از ما دارند، مخدوش شود، باید مردم را راضی نگه داریم درنتیجه مجبوریم خود را طور دیگری نشان داده و گرفتار دروغ و ریا ‌می‌شویم. آیا این نوع بزرگی، موقتی و پریشان‌حالی نیست؟ و سبب نمی‌شود که ما ارزش اصلی‌مان را از دست بدهیم؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر ما کار را دست من‌ذهنی بسپاریم و نگذاریم خداوند در ما کار کند، دچار نقص و عیب می‌شویم، به‌جای این‌که از فضای گشوده‌شده و از جهان غیب ندا بیاید که الآن چه کاری و چگونه باید انجام دهیم، از جهان بیرون و از همانیدگی‌ها می‌آید. هر کسی که از جهان بیرون ارزش قرض کند، نقص و عیب دارد، عیبِ درست ندیدن.

حال که مولانا شناسایی پرده‌ها و عینک‌های ذهن را به ما داده، بنابراین باید این عینک‌ها را درآورده و بینشمان را درست کنیم، نه‌ این‌که بگوییم دید مولانا باید با دید من‌ذهنی و سبب‌سازی ذهن ما جور دربیاید! درصورتی‌که مولانا می‌خواهد ما را از سبب‌سازی و عقل من‌ذهنی بیرون بیاورد.

------------------------------------------------------------------------------------------------