برنامه شماره ۹۶۹ گنج حضور - بخش سوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/09/12
08:05 | 4 نمایش ها

✍️ملامت کردن و زیر بار مسئولیت نرفتن که می‌گوییم خداوند یا انسان‌های دیگر این بلا را سَر من آورده‌اند، ما را به جبر می‌بَرد، یعنی فکر می‌کنیم اختیارِ تغییر خودمان را نداریم، اما ما مسئول هستیم، نمی‌توانیم بگوییم چون بچه یا جوان بودم متوجه نبودم! قبلاً متوجه نبودیم، ولی اکنون دیگر می‌توانیم فضا را باز کنیم و اجسام را به مرکزمان نیاوریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر هنگام بی‌مرادی ناله و زاری کنیم و منقبض شویم، وضع ما بدتر می‌شود، یعنی این‌طوری نیست که با نالیدن و گریه کردنِ ما، خدا بگوید بس است، فعلاً یک چیزی به او بدهم. کسی که فضا را باز می‌کند و به خوشبختی می‌افتد، خداوند به او بیشتر می‌دهد، ولی هر کسی منقبض می‌شود و ناله می‌کند، به او کمتر و کمتر می‌دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید تأمل کنیم این کاری که الآن می‌خواهیم انجام بدهیم، آیا ضرورت دارد؟ چرا ضرورت دارد؟ آیا انگیزۀ کارمان خشم و ترس و درد نیست؟ اگر با ذهن استدلال کردیم که ضرورت دارد، باید باز هم به خودمان مظنون شویم که ممکن است ضرورت نداشته باشد، باز هم بهتر است پرهیز کنیم، چون در غیر این صورت باید از عهدۀ عواقب آن بربیاییم.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

گفت: مُفتیِّ ضرورت هم تویی

بی‌ ضرورت گر خوری، مُجرِم شوی

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۱

ور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْ

ور خوری، باری ضَمانِ آن بده

مُفتی: فتوادهنده

ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید به خودمان سوء‌ظن داشته باشیم که آیا در این لحظه من‌ذهنی‌ام دارد کار می‌کند یا من اصلی‌ام؟ اگر من‌ذهنی داریم و هر لحظه چیزی به مرکزمان می‌آید و در فکرها گم می‌شویم، نباید عجله کنیم، بلکه تأمل کرده، حزم داشته باشیم، تقلید نکنیم و حواسمان به خودمان باشد و حداقل با استدلال ذهنی ببینیم که آیا این چیزی که الآن می‌خواهیم را لازم داریم؟

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸

حَزْم، سوءُالظَّن گفته‌ست آن رسول

هر قَدَم را دام می‌دان ای فَضول

حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی

ظَن: حدس، گمان

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️دو نوع جبر داریم:

یکی جبر من‌ذهنی است که می‌گوید شما نمی‌توانید وضعیت فعلی را عوض کنید و باید با دردها زندگی کنید؛ درنتیجه دیگران را ملامت می‌کنیم و می‌گوییم تقصیر ژنم، رئیسم و یا جامعه است. آخرسر درون جبر زندانی می‌شویم. مولانا می‌گوید این جبر را ترک کنید که بسیار تهی است. یکی دیگر جبر خداوند است که می‌گوید باید این لحظه فضا را باز کنید تا من روی شما کار کنم و به خودم زنده نمایم.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١٨٧

ترک کن این جبر را که بس تهی‌ست

تا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیست

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر فضا را باز کنیم و با زندگی یکی بشویم، هیچ موقع نمی‌میریم؛ زیرا زندگی مردن را نمی‌شناسد. اگر ذهن نشان بدهد که مرگی وجود دارد، درواقع مرگ من‌ذهنی است که با مردنِ آن ما به خداوند زنده می‌شویم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۴۲

هرکه ز تو نیست جدا، هیچ نمیرد به خدا

آنگه اگر مرگ بُوَد پیشِ تو باری صنما

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما باید هر لحظه برای زنده شدن به خداوند تشنه‌تر شویم؛ ولی اگر به خودمان القا می‌کنیم که مولانا خواندن بس است، به‌اندازۀ کافی زندگی‌ام درست شده، روابطم با همسر و بچه‌هایم بهتر شده، پس کار کردن را کنار بگذارم، دراین‌صورت هر لحظه تشنه‌تر نمی‌شویم. هر وقت صددرصد مقصود ما زنده شدن به بی‌نهایت خدا باشد، دنبال خوب کردن حال ذهنی نباشیم و این کار یک هدف در زمان مجازی نباشد، داریم تشنه‌تر می‌شویم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۴۲

هر نَفَسی تشنه‌ترم، بستۀ جوعُ الْبَقَرم

گفت که دریا بخوری؟ گفتم کآری صنما

------------------------------------------------------------------------------------------------