✍️هر لحظه که ما کار را دست خدا بسپاریم، به زندگی زنده هستیم و حس مرگ نمیکنیم، کوچک شدن ما نسبتبه منذهنی حس مردن به ما نمیدهد، بلکه حس زنده شدن میدهد. اگر شما احساس مُردن میکنید و چیزها به شما برمیخورد، پس شما کار را دست او نسپردهاید، خودتان دارید کار میکنید و از یک حالتهای ذهنی به حالتهای ذهنی دیگر میروید، این کارِ معنوی نیست.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸
کار آن کار است، ای مشتاقِ مست
کاندر آن کار، اَر رسد مرگت خوش است
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کسی که کار درون و بیرونش را بهدست زندگی میسپارد، هر لحظه به آب حیات زندگی تشنهتر میشود، چراکه خداوند دائماً در کار جدیدی است و هر لحظۀ ما را بهتر از قبل میسازد، بنابراین ما تشنهتر میشویم و میخواهیم برکت بیشتری از زندگی بگیریم و از این کار سیر نمیشویم. خداوند میپرسد آیا میخواهی بهاندازۀ بینهایتِ من عمق پیدا کنی؟ ما لحظهبهلحظه بله میگوییم. اگر محدودیتی که ذهنمان نشان میدهد به مرکزمان بیاید، نه گفتهایم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۴۲
هر نَفَسی تشنهترم، بستۀ جوعُالْبَقَرم
گفت که دریا بخوری؟ گفتم کآری صنما
جوعُالْبَقَر: بیماریای که شخص هرچه بخورد سیر نشود، کنایه از طلبِ بسیار
کآری: که آری
✍️منذهنی رویدادهای زندگی را بد و خوب کرده و بعضی را شب و بعضی را روز نشان میدهد؛ مثلاً اگر الآن فرزندمان متولد میشود ذهن میگوید این رویداد خوبی است و روز است، یا اگر پدربزرگمان فوت میکند، آن شب است. منظور از «شب» تاریکی و وضع نامطلوبی است که ذهن به ما نشان میدهد و منظور از «سحر» هم رویداد مطلوبی است که باز هم ذهن یاد گرفته بگوید خوب است.
درست است که ذهن رویدادها را در زمانِ مجازی بهصورت شب یا روز نشان میدهد، اما ما نباید به آنها نگاه کنیم. ذهن خبر را نشان میدهد، خبر رویدادی است که ذهن اعلام میکند و برای منذهنی خیلی مهم است، زیرا هم دربرابر آن مقاومت میکند، هم از آن چیزی میخواهد.
مولانا خطاب به خداوند میگوید من غیر از تو چیز دیگری نمیشناسم، من فقط زندگی را میشناسم که از جنس آن هستم. خبر حادثه است؛ حادثه ساخت جهان بیرون است و نباید به مرکز من بیاید، هرچند معتبر باشد. این تو هستی که برای من روزشماری و به من میگویی الآن چکار کنم و چگونه انجام بدهم، نه رویدادی که ذهنم نشان میدهد.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۴۲
خواه شب و خواه سحر، نیستم از هردو خبر
کیست خبر؟ چیست خبر؟ روزشماری صنما
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️دو جور زمان داریم: یکی این لحظه که زمان حقیقی است و زندگی رویدادی را بهوجود میآورد که اگر حواستان روی خودتان باشد پیغام این رویداد را متوجه میشوید؛ و دیگری زمان مجازی است که منذهنی با آن کار میکند و تغییراتِ ذهنِ همانیده را نشان میدهد. ذهن براساس خوب و بد نشان دادنِ اتفاقات کار میکند و آن را در خاطرش نگه میدارد و داستان زندگی شما را میسازد.
✍️بهرهمندی از موهبتهایی از جمله؛ احساس امنیت، پول زیاد، دوست، همسر و فرزندان نیک و شایسته، همۀ اینها با فضاگشایی بهدست میآید. وقتی رابطۀ شما با تمام افراد جامعه و خانوادهتان نیکو باشد، درواقع باغ پر از نعمت نصیبتان شدهاست. خانواده یک سرای عشق است، چنین موهبتی بیرون از ما وجود ندارد و فقط انسانی که به خدا زنده شده میتواند از آن بهرهمند شود. خداوند یا زندگی از درون روی ما کار میکند. آسمان درون باید باز شود تا انعکاسش در بیرون باغ پر از نعمت یا گلهای آراسته شود.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۴۲
باغِ پُر از نعمتِ من، گلبُنِ با زینتِ من
هیچ ندید و نَبُوَد چون تو بهاری صنما
گلبُن: بوتۀ گل، درختِ گل
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما در منذهنی سالها به اشتباه افتادیم، به این علت که فکر میکردیم حتماً منذهنی هستیم و باید همانیدگیها را زیاد کنیم و از زیاد شدن همانیدگیها خوشحال میشدیم و برعکس از کم شدنش غمگین میشدیم. در منذهنی حرف مردم خیلی برای ما مهم است. منذهنی تلاش میکند بین مردم دیده شود و اگر همه او را تأیید کنند و قبول داشته باشند، دیگر برایش بهشت میشود.
منذهنی این دید جهنمی را بهشت نشان میدهد، درحالیکه بهشت این است که فضای درون باز شود. حتی دینها هم که باید ما را به این سمت ببرند، بهخاطر باورهای همانیده با همدیگر در جنگ هستند و بهجای اینکه ما را به باغ پر از نعمت ببرند، از بدو تاریخ بشر با منذهنی در تمام جهان ستیزه و جنگ بهوجود آوردهاند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️زندگی به صورتهای مختلف به ما میگوید من باید کارها را انجام بدهم، من را به مرکزتان بیاورید، اما متأسفانه ما انسانها گوش نمیدهیم.
✍️اگر شما آگاه باشید و بهصورت هشیاریِ ناظر به خودتان نگاه کنید، نمیگذارید دمِ او بهوسیلۀ شما هدر برود و جذب همانیدگیها یا غذای دردها شود؛ چراکه این انبار موش دارد، هرچه زندگی میدهد را میدزدد. موش همین منذهنیِ ما است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی مست است، مستِ مقایسه و برتر درآمدن، مست غرور و تکبر، پندار کمال، ناموس صد من حدید و خوشیهای کاذبش که از همانیدگیها میگیرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------