برنامۀ شمارۀ ۹۷۵ گنج حضور - بخش اول، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/09/12
08:56 | 5 نمایش ها

✍️اگر ما با فضا‌گشایی‌ مرکز را عدم کنیم، چشم غیب‌بین ما باز می‌شود یعنی با عدم شدن مرکز، هم خدا را می‌بینیم، هم چیزها را، در این حالت هم آینه داریم هم ترازو. در ما یک جوهری وجود دارد که همان هشیاری حضور است که با آن فضایِ خالیِ اطرافِ چیزها را می‌بینیم، این همان چشم غیب‌بین ماست، همچنین می‌توانیم فاصله بین کلمات را که سکوت است، بشنویم؛ کلمات را گوش حسی ما و سکوت را، سکوت درون‌مان که از جنس خداوند است، می‌شنود. خداوند خودش را به‌صورت سکوت، عدم، یا خلأ در ما نفوذ داده. ٩٩/٩٩ درصد درون ما خالی است، بنابراین ما در این لحظه انتخاب می‌کنیم که به‌وسیلۀ آن نیرو یا آن استعداد بشنویم و ببینیم که سکوت‌شنو و غیب‌بین است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر کسی فضا را باز و مرکزش را عدم کند، الهامات غیبی به او می‌رسد، یعنی خداوند می‌تواند به مرکزش چیزها را وحی کند، مثلاً شما نشسته‌اید، اگر فضا را باز کنید، ناگهان می‌بینید یک فکری به خاطرتان رسید، آن فکر درواقع راه‌حل مسئلۀ شماست. این همان صنع و آفرینش است، پس آفرینش با فضای گشوده‌شده، با مرکز عدم برای انسان اتفاق می‌افتد، انسان باید از این استعداد استفاده کند، نه حرف‌هایی را که قبلاً یاد گرفته آن‌ها را تکرار کند، یا باورهای پوسیده را دائماً زنده کند و برحسب آن‌ها ببیند، باید لحظه‌به‌لحظه دست به صنع و آفریدگاری بزند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما فقط این یک کار را انجام دهید دین‌دار حقیقی شده‌اید، یعنی آنچه را که ذهنتان نشان می‌دهد به مرکزتان نیاورید، و بگویید من آن چیزی را که ذهنم نشان می‌دهد واقعاً دوست ندارم و حتماً عمل کنید، پس از چند روز یا چند ماه به عشق می‌رسید، یعنی به خداوند زنده می‌شوید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍مولانا در مورد سرنوشت انسان این‌گونه می‌گوید که هر انسانی یک آسمان است. وقتی فضای درون شما واقعاً گشوده شود، به‌طوری‌ که هیچ همانیدگی در مرکز شما نماند، در این حالت تبدیل به فلک یعنی آسمان می‌شوید، تمام انسان‌ها بالقوه فلک یا آسمان هستند. اما انسان‌هایی که من‌ذهنی دارند، با منقبض شدن خاصیت آسمان بودنشان را از دست داده‌اند، برای این‌که هر لحظه به‌جای خداوند یک چیزی را به مرکزشان می‌آورند و مرکزشان تبدیل به جسم می‌شود، به همین خاطر به‌وسیلۀ زندگی‌‌‌ سرنگون شده‌اند.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵

وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادب

بی‌ادب را سرنگونی داد رب

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️سرنگونی اصلی ما این است که فضای درون ما باز نمی‌شود و من‌ذهنی باقی می‌مانیم، به‌طور کلی ادامۀ من‌ذهنی، سرنگونی انسان است، چون من‌ذهنی در هپروت زندگی می‌کند، به‌جای این‌که خداوند این لحظه یک فکر جدید به او بدهد، همان فکرهای کهنه و قدیمی را تکرار می‌کند، به پندار کمال می‌رود و می‌گوید می‌دانم، همچنین مرتب برای خودش و دیگران درد ایجاد می‌کند و همین باعث سرنگون شدنش می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍درخودتان بازبینی کنید و ببینید آیا شما سرنگون هستید؟ باید چاره‌ای برای خودتان پیدا کنید. آیا ذهن شما پر از غم و غصه و گرفتاری است؟ آیا شما درد دارید؟

تقریباً همۀ انسان‌ها در ذهن زندگی می‌کنند، ذهن هم مولد درد است. من‌ذهنی دردهای زیادی برای ما ایجاد می‌کند، دردهایی مثل: ترس، خشم، توقع، رنجش، کینه، انتقام‌جویی، مقایسه، حسادت، ملامت خود و دیگران، نگرانی برای آینده، اضطراب، استرس، احساس گناه، احساس جدایی از دیگران، عجله داشتن و اگر این دردها در ما وجود دارند، پس من‌ذهنی زندگی‌‌‌ ما را تبدیل به دریای خون کرده‌است.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲

افلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خون

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مردم این دنیا که من‌ذهنی دارند، جلال و شکوهشان ظاهری است و آن‌ها را از جهان قرض کرده‌اند، هر لحظه چیزی را که ذهنشان نشان می‌دهد به مرکزشان می‌آورند و از طریق آن می‌بینند، متوجه نیستند که این‌ها آفل هستند، اما آن قسمت خداییت ما، جلال و شکوهش ماهیتی است، یعنی ما فضا را باز می‌کنیم، جلال و شکوه فضای بازشده ذاتی است، اما وقتی از طریق ذهنمان می‌بینیم،  عاریتی و مصنوعی است. هر چیز عاریتی آفل است و ما آفلین را دوست نداریم.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳

خلق را طاق و طُرُم عاریّتی است

امر را طاق و طُرُم ماهیّتی است‏

------------------------------------------------------------------------------------------------