برنامۀ شمارۀ ۹۷۵ گنج حضور - بخش اول، قسمت سوم

منتشر شده در 2023/09/12
09:31 | 8 نمایش ها

✍️مردم به‌خاطر جلال و شکوهِ چیزهای آفل، خودشان را ذلیل و کوچک می‌کنند و امیدوار هستند که به بزرگی برسند. بزرگیِ شما موقعی است که فضا را باز می‌کنید به خداوند زنده می‌شوید، اما به امید رسیدن به یک عزِّ ذهنی همیشه در ذهن زندانی هستید و در همین خواری خوش خواهید بود. ما در حقارت و پستی زندگی می‌کنیم تا مردم بگویند شما آدم‌حسابی هستید و از ما تعریف کنند، یا خودمان من‌ذهنی خودمان را برتر از دیگران نمایش دهیم، غافل از این‌که من‌ذهنی دشمن ماست و این‌گونه زندگی کردن هم برای ما و هم برای دیگران مخرب است.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۴

از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشند

بر امیدِ عِزّ در خواری خَوشند

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۵

بر امیدِ عزِّ ده روزۀ‏ خُدوک

گَردنِ خود کرده‌‏اند از غم، چو دوک

طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری

خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ای مجموعه من‌های ذهنی، ای انسان‌های کور که دیدۀ غیب‌بین ندارید، از طریق همانیدگی‌ها می‌بینید، هشیاری جسمی دارید، به چه کاری مشغول هستید؟ شما چیزهای آفل و گذرا را در مرکزتان گذاشته‌اید و می‌پرستید، باید همانیدگی‌ها را از مرکزتان پاک کنید و خداوند را در مرکزتان بگذارید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۳۹

حلقۀ‌‌ کوران به چه کار اندرید؟

دیده‌بان را در میانه آورید

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر واقعاً، به‌راستی از ته دلتان و صمیمانه تسلیم شوید، آفلین یا ذهنتان را به مرکزتان نیاورید و واقعاً فضا را باز کنید، دنبال این کار باشید و قوانین زندگی مثل قانون جبران و قانون مزرعه را رعایت کنید، دراین‌صورت از من‌های ذهنی دیگران و من‌ذهنی خودتان خواهید رهید و مَحرم خداوند می‌شوید.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳

سویِ حق گر راستانه خَم شوی

وارَهی از اختران، مَحْرَم شوی

✍️قانون مزرعه چیست؟

قانون مزرعه می‌گوید اولاً باید یک درخت را بکاری، ثانیاً باید آب و کود بدهی، آفتاب بر آن بتابد، صبر کنی تا میوه دهد، سال اول ممکن است میوه ندهد. سال دوم شاید دوتا، سال سوم مثلاً ده‌تا میوه می‌دهد، اما شما حداکثر سعی‌تان را می‌کنید. قانون مزرعه همان قانون صبر است، قانون کوشش، جدیت و بینش هم هست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی من‌ذهنی درست کردیم، هیاهو، بحث و جدل‌ها و استدلال‌های ذهنی داریم که بسیار به‌نظر ما دقیق است. ما فکرهای خود را دقیق‌تر از دیگران می‌دانیم. اما باید بدانیم این هنرهای به‌ظاهر دقیق، سروصدا و قیل و قال ذهنی همه برای خودنمایی و بزرگ کردن من‌ذهنی است و با مرگ جسمی از بین می‌رود و اثری از آنها باقی نمی‌ماند، پس به جای بزرگ کردن من‌ذهنی و خودنمایی باید با فضا‌گشایی‌ نسبت به من‌ذهنی بمیریم و به خدا زنده شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی و دیدن برحسب همانیدگی‌ها جز درد نمی‌آفریند، اصلاً ما برای این‌ کار نیامده‌ایم، باید از همانیدگی‌ها بگذریم، با گذر از همانیدگی‌ها فضا باز شده و جان ما غرق نور می‌شود، ما از جنس زندگی و از جنس هشیاری نظر می‌شویم. مولانا جان اصلی ما را به شمع فروزان و رودخانۀ روان تشبیه می‌کند و تن ما را مانند شمعدان و کانال رودخانه می‌داند، بنابراین جان ما همواره باید مانند رودخانه روان باشد، ولی ما با من‌ذهنی روان نیستیم و منقبض شده‌ایم، ما باید هم به این تن زنده باشیم هم به بی‌نهایت خداوند.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۹۴۹

از دود گر گذشتی، جان عینِ نور گشتی

جان شمع و تَن چو طشتی، جان آب، تَن چو رودی

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️وقتی چیزی که ذهنمان‌ نشان می‌دهد به مرکزمان می‌آید، برحسب آن می‌بینیم، پس از آن مرکز ما تبدیل به جسم شده و به‌لحاظ عدم کور و کر می‌شویم.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

حُبُّکَ الاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم

«عشقِ تو به اشيا تو را كور و كر می‌کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده‌است.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍ما به چه چیزی عشق می‌ورزیم؟ به آن چیزی که به مرکزمان می‌آوریم. ما عاشق یک انسان دیگر می‌شویم، دائماً حول محور او می‌چرخیم، چرا؟ چون به مرکزمان آمده‌است. حالا اگر به خدا عشق بورزیم، خدا به‌صورت مرکز عدم می‌آید. از خودمان بپرسیم آیا خداوند به‌صورت مرکز عدم و فضای گشوده‌شده به مرکز ما آمده‌است؟ یا ما عشق چیزهایی را داریم که ذهنمان نشان می‌دهد؟ آن چیزهایی که ذهنمان نشان می‌دهد، همه آفل و گذرا هستند، باید آن‌ها را از مرکزمان بیرون کنیم.