✍️سروَران انسانهایی مثل مولانا یا هر انسانی هستند که به حضور زنده شده و دیگر ذهن را به مرکزشان نمیآورند. ای خدا، ای زندگی تو میدانی در کائنات یک زندگی بیشتر نیست، آن هم تو هستی. از این یک زندگی یک عدهای سروَر شدهاند، بقیه هم از همان جنس زندگی هستند، اما فعلاً منذهنی دارند. سروَران به تو تکیه کردهاند، ما هم باید به تو تکیه کنیم، در غیر این صورت داریم وقت تلف میکنیم، پس یک هشیاری هست که مرتب تبدیل میشود. همه یک چیز و از یک جنس هستیم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲
ای سروران را تو سند، بشمار ما را زان عدد
دانی، سران را هم بُوَد اندر تَبَع دنبالها
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ خداوندا، از خاک جسم میسازی، در جسم منذهنی را درست میکنی و از منذهنی یک انسان را درمیآوری و به بینهایت و ابدیت خودت زنده میکنی، اما یک فرشتۀ حسود بهنام شیطان در کار است که به این جانِ زنده به بینهایت خدا حسادت میکند. اگر ما چند بار ذهنمان را به مرکزمان نیاوریم، نقد خداوند را پیدا کنیم و جان ذهنیمان که از جنس شیطان است کساد و بیرونق شود، همانیدگیها هم از رونق میافتند و میتوانیم به بینهایت خداوند زنده شویم. نقد یعنی طلا، وجه رایج، چیزی که باارزش است، یعنی خداوند به مرکزمان بیاید و نقداً از او استفاده کنیم که دراینصورت خلاق میشویم و صُنع، شادی بیسبب، عشق، خِرَد، امنیت، هدایت و قدرت عمل پیدا میکنیم و منذهنی و راهنماییهایش کساد میشود.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲
سازی ز خاکی سیّدی، بر وی فرشته حاسِدی
با نقدِ تو جان، کاسِدی، پامال گشته مالها
سند: تیکهگاه
تَبَع: دنباله، آنچه در پی میآید.
سیّد: اشاره به حضرت آدم (ع) و انسان است. هر چیزی که راجعبه آدم میگوید، راجعبه ما هم میگوید.
حاسِد: حسد بَرَنده.
کاسِد: بیرونق
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما بگویید از این به بعد نمیخواهم حسود باشم. خوشحال میشوم مردم خانۀ بزرگتر بخرند، همسر خوب پیدا کنند، به مقامات بالا برسند، شاد و خوشبخت باشند، به آنها تبریک میگویم، زیرا من نمیخواهم از جنس شیطان شوم، بنابراین همۀ نیکیها را برای تمام مردم روا میدارم، و کوثر و فراوانی زندگی را پیدا میکنم.
✍️وقتی ما به زندگی زنده میشویم، از طریق فضای گشودهشده، تمام فرشتگان، یعنی تمام چیزهایی که از جنس زندگی هستند به ما سجده میکنند، غیر از منذهنی و شیطان که ساختهشده از فکر و درد است. در حال حاضر در جهان با یک مسئلهای روبهرو شدهایم که منذهنیِ ما به این فضای گشودهشده ایراد میگیرد و سجده نمیکند. آن قسمت از ما که منذهنی است به خداوند سجده نمیکند، به انسانهایی که به خداوند زنده شدهاند هم سجده نمیکند، یعنی ما بهعنوان منذهنی ابتدا به مولانا، حافظ، فردوسی سجده نخواهیم کرد، به حرفهایشان ارزش نخواهیم گذاشت، تا درد ما را بهسوی آنها بیاورد، نباید زندگی «از هرجهتی ما را بلا دهد»، به بنبست برسیم، جسممان، روابطمان خراب شود بعد متوجه شویم موضوع از چه قرار است!
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳
نَفْس و شیطان، هر دو یک تن بودهاند
در دو صورت خویش را بنمودهاند
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ نشان منذهنی و حضور:
منذهنی حسود، خشمگین و ترسو است، رنجش، کینه و احساس گناه دارد، میترسد، استرس دارد و مضطرب است، چیزها در مرکزش هستند، حرص دارد و با نیروی زیادی بهطرف جهان کشیده و جذب میشود، ولی نشانِ کسی که به خداوند زنده است یک پایداری و حال خوب است که بستگی به چیزهای این جهانی ندارد، بستگی به تغییرات ذهنش ندارد، اینطوری نیست که ذهنش تغییر کند، حالش خراب شود. شما خودتان را ارزیابی کنید، ببینید که حالتان با تغییرات ذهنتان ایجاد میشود؟ آیا حالتان به رفتارِ انسانهای دیگر، وضعیتها یا به آن چیزی که ذهنتان نشان میدهد، بستگی دارد؟ پس معلوم میشود ذهنتان به مرکزتان میآید و از طریق آن میبینید و برحسب آن حالتان خوب و بد میشود، این درست نیست.
✍️اَعمالِ ما ابتدا فکر است. فکر هم یا از منذهنی برخاسته یا فضا را باز کردهایم از زندگی آمده، اگر از زندگی آمده که یک فکر خلاق است، و خردِ زندگی به آن و به عملمان میریزد. ما یک قوه یا پتانسیل داریم برای ایجاد فکر، این پتانسیل اگر از فضای گشودهشده باشد خداوند آن را تولید میکند، اول فکر است و بعد به عمل تبدیل میشود.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲
فکری بُدهست افعالها، خاکی بُدهست این مالها
قالی بُدهست این حالها، حالی بُدهست این قالها