برنامۀ شمارۀ ۹۷۵ گنج حضور - بخش سوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/09/12
07:16 | 4 نمایش ها

✍️عالم هر انسانی با عشق آغاز شده، ما از جنس زندگی و با خداوند یکی بودیم، جوشیدیم، تن را درست کردیم. ما در شکم مادرمان خودمان را ساختیم، به دنیا آمدیم، من‌ذهنی را ساختیم، در من‌ذهنی با سبب‌سازی، شُکر با شکایت و عشق با گِله داریم. متوجه نیستیم که آرامش ما با گِله، شکایت و سبب‌سازی ذهن به‌وجود نخواهد آمد، باید در من‌ذهنی زلزله‌های پی‌درپی صورت بگیرد و همۀ ساختارهای من‌ذهنی فرو بریزد، تا دوباره به عشق برگردیم و این‌گونه آرامش ما هم به‌وجود خواهد آمد.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲

آغازِ عالم غُلغله، پایانِ عالم زلزله

عشقیّ و شُکری با گِله، آرام با زِلزال‌ها

زِلزال: زلزله

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند می‌فرماید، من یک گنجی هستم که می‌خواستم و می‌خواهم آشکار شوم و شما را خودم هدایت کنم. انسان‌ها را آفریده‌ام که فضا را باز کنند، آن‌ها را هدایت کنم، تا گنجم را از طریق آن‌ها آشکار کنم.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴

کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّة

فَابْتَعَثْتُ اُمَّةً مَهْدیَّة

«من گنجینۀ رحمت و مهربانیِ پنهان بودم، پس امّتی هدایت‌شده را برانگیختم.»

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️عشق خرد کل است، خداوند همه‌چیز را اداره می‌کند، هر کدام از ما انسان‌ها یک نامۀ کوچک هستیم. عشق تمام کائنات را اداره می‌کند، زندگی ما را هم که یک عضو کوچک از کائنات هستیم، اداره می‌کند، ولی ما می‌گوییم اگر با منذهنی خودمان را اداره ‌کنیم خیالمان آسوده‌ است، فکر می‌کنیم ممکن است خدا ما را فراموش کند، و ما محروم شویم! باید خودمان به خودمان کمک کنیم، اگر یادش برود که ما بیچاره می‌شویم! این‌طوری نیست، این طرزفکر اشتباه است، ما باید بگذاریم خداوند ما اداره کند. خداوند دریاست، ما یک فنجان آب هستیم. ما می‌توانیم از این دریا یک فنجان برداریم که زندگی ما را اداره کند. باید بگذاریم او ما را اداره کند، خداوند دلایل زیادی آورده تا به ما نشان دهد که ما توانایی اداره کردن خودمان را نداریم،‌ بنابراین همه چیز را باید به او  بسپاریم، ولی ما لحظهبهلحظه ذهنمان و آفلین را به مرکزمان می‌آوریم، می‌خواهیم خودمان را با سبب‌سازی ذهن اداره کنیم. هر دلیل آوردن خداوند، برای این است که من را مرکزت بگذار، آفلین را نگذار، ولی ما آفلین را به مرکزمان می‌آوریم، و با آفلین صد جور استدلال می‌کنیم که این کار اصلاً درست نیست.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲

عشق امرِ کل، ما رُقعه‌ای، او قُلزم و، ما جُرعه‌ای

او صد دلیل آورده و، ما کرده استدلال‌ها

رُقعه‌: صفحه، نامۀ کوچک

قُلزم: دریا

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️خداوند که با فضاگشایی در درونِ همه کار می‌کند می‌تواند صد هزاران ذرّه که انسان‌ها باشند را با هم متحد کند. انسان‌ها هم می‌توانند خود خداوند، خود زندگی را در همدیگر شناسایی کنند، چون خودشان به آن زنده شده‌اند.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۲۷

آفرین بر عشقِ کلِّ اوستاد

صد هزاران ذرّه را داد اتّحاد