✍️دو نوع گوش وجود دارد، یکی گوش غیبگیر که برای دریافت پیغام زندگی باید دائماً کَر باشد. وقتی مرکز عدم میشود و فضاگشایی میکنیم، گوش عدم کر شده و حرفهای بیرون را نمیشنود، برای همین جهان بیرون نمیتواند روی ما اثر بگذارد، اگر اثر بگذارد، حتماً اثر منفی است. اثر مثبت و سازنده، فقط از طرف زندگی و خداوند میآید. دیگری گوش حسی ما است که با ذهن کار میکند، فعال است، میخواهد حرفهای منذهنی مردم را بشنود و واکنش نشان دهد، بنابراین نمیتواند الهام زندگی را دریافت کند. اگر ما همیشه منقبض شویم، دائماً در معرض اثرات مخرب بیرون قرار میگیریم و جهان بیرون هم با ما همکاری نمیکند.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۹۵
گوشِ حسِّ تو به حرف، ار درخَور است
دان که گوشِ غیبْگیرِ تو کَر است
غیبگیر: گیرندۀ پیامهای غیبی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چرا در زندگی اینهمه مسئله داریم؟
زیرا دائماً ناله و شکایت میکنیم، در ملامت و در ذهن هستیم، ابزارهای ذهن را بهکار برده و گوش حسیمان کار میکند، بنابراین درخور این سروصداها و همهمههای ذهنی بوده و شایستۀ الهام غیبی نیستیم. گوش کسی اسرار خداوند را میشنود که مانند سوسن صد زبان داشته باشد، اما لال باشد و «اَنْصِتُوا» را رعایت کند.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱
گوشِ آنکس نوشد اسرارِ جلال
کو چو سوسن صد زبان افتاد و لال
✍️از گوشِ عدم و مرکزِ خود، پنبۀ وسواس یعنی فکرهای همانیده و پشتِسرهمِ اینجهانی که مرتب از ذهن به مرکزمان میآید و ما برحسب آنها فکر میکنیم را بیرون کن تا از آسمان و از زندگی پیغامی پُرخروش به گوش عدم ما برسد و ما پیغامش را بشنویم.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۳
پنبۀ وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشات آید از گردون، خروش
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما فضا را باز کنیم و به این بیتها عمل کنیم، دراینصورت «گوشِ جانِ» ما «محلِ وحی» میشود. یعنی زندگی میتواند وحی کند، پیغام بفرستد و ما بگیریم. وحی چیست؟ یک «گفتنی»، از «حس نهان»، نه از این حس ظاهریِ منذهنی که به جمله دربیاید. اگر ذهن را ساکت کرده و از فکری به فکر دیگر نپریم، گوش جان ما محل دریافت پیغام زندگی میشود. وحی و پیغام زندگی، از پنج حسّ ظاهر و ذهن نمیآید، بنابراین میتواند ما را هدایت کند. هر کس گوشِ ظاهریاش را با هوشِ زندگی آبیاری کند، به فراخورِ حالِ خود میتواند محل دریافت وحی شود.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۱
پس محل وَحی گردد گوش جان
وَحی چهبْوَد؟ گفتنی از حس نهان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️«خِطابِ اِرْجِعی» از قرآن است، یعنی هر لحظه از طرفِ خداوند ندایی میآید «که ای انسان بهسویِ من برگرد». اگر میخواهید خطاب اِرْجِعی، «بهسوی من برگردید» حقتعالی را بشنوید باید از قید و بند منذهنی، فکر حسی، گوش حسی و عقل جزئی دنیاطلب رها شوید.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۸
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید
تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید
فکرت: اندیشه
✍️اگر این دهان را ببندیم و «اَنْصِتُوا» را رعایت کنیم، یک دهان دیگری باز میشود. وقتی ما چیزهای ذهنی را به مرکزمان نیاوریم و از این جهان غذا نخوریم، دهان دیگری باز میشود که همان دهان عدم است، این دهان عدم خورندۀ لقمههای رازِ زندگی است، یعنی ما وحی و پیغام زندگی را لحظهبهلحظه میگیریم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۴۷
این دهان بستی، دهانی باز شد
کو خورندۀ لقمههایِ راز شد