برنامۀ شمارۀ ۹۷۴ گنج حضور - بخش سوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2023/09/05
08:28 | 4 نمایش ها

✍️ما برای تغییر باید آگاهانه نورافکن را روی خودمان بگذاریم، تا مرکزمان لحظه‌به‌لحظه عدم شود. ببینیم آیا در این لحظه از طریق انبساط رفتار می‌کنیم؟ ما حق نداریم منقبض شویم، حتی اگر ذهن ما چیز بدی را نشان دهد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰

حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط

که: بگویید از طریقِ انبساط

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️قرین یعنی هر کسی یا هر چیزی که با ما همراه می‌شود. ما به‌عنوان من‌ذهنی دائماً روی همدیگر اثر بد می‌گذاریم و حتی اگر یک لحظه از پهلوی کسی رد شویم هم روی همدیگر اثر می‌گذاریم. بهترین قرین ما با فضاگشایی در این لحظه خداوند است، پس بهتر است فضا را بگشاییم تا با او قرین شویم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۸۲۹

گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من

هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر مشکلی که برایتان پیش می‌آید، من‌‌ذهنی شما دنبال عامل این فتنه می‌گردد که چه‌ کسی آن را به‌وجود آورده، و خودش را مقصر نمی‌داند، و شما هم با من‌ذهنی نمی‌توانید ببینید که دارید این کارها را می‌کنید. شما باید فضا را باز کنید، تا یک هشیاری ناظر به‌وجود بیاید که هم آینه است، هم ترازو و می‌تواند درست ببیند.

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️احتما یعنی پرهیز از اندیشه‌های همانیده؛ چرا‌که هر‌ دفعه که فکر همانیده می‌کنیم، یک چیزی را از ذهن به مرکزمان می‌آوریم و برحسب آن می‌بینم و فکر می‌کنیم، این شبیه شیر و پلنگ است که هر لحظه زندگی ما را می‌خورد. ای انسان، از فکرهای همانیده پرهیز کن و فضا را بگشا. مولانا می‌گوید پرهیز از فکرهای همانیده ریشۀ شفابخشی است. «اِحتِما کن»، پرهیز کن از فکرهای همانیده، آن‌ موقع قوۀ جانِ اصلی‌ات را ببین. همین‌که فضا را باز کنی، جانِ اصلی‌ات به تو کمک می‌کند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۰۹

احتِما کن، اِحتِما ز اندیشه‌‌ها

فکر، شیر و گور و، دلها بیشه‌‌ها

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۰

اِحتِماها بر دواها سرور است

زآنکه خاریدن فزونیِّ گَر است

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۹۱۱

اِحتِما، اصلِ دوا آمد یقین

اِحتِما کن قوۀ جان را ببین

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر منذهنی غم، درد و مسئلهسازی را اصل می‌داند، هرچه منذهنی بزرگ‌تر غم بیشتر، سازندگی کمتر، تخریب بیشتر، «حبر و سنی» کردن دیگران بیشتر. من‌ذهنی می‌گوید هرچه من می‌گویم، من بیشتر می‌دانم، می‌خواهم دیگران را «حبر و سنی» کنم و خودم را بدخو، خراب، خالی و بی‌حال کنم.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

تا کنی مر غیر را حَبْر و سَنی

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی

حَبر: دانشمند، دانا

سَنی: رفیع، بلند مرتبه

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ای انسان، تو از جنس صانع هستی، تو صُنع داری، تو شادی بی‌سبب داری. وقتی شادی بی‌نهایت خداوند مال توست، گردش گردون روی تو چه اثری دارد؟ هر کسی که از گردون چیزی در مرکزش نداشته باشد، گردون نمی‌تواند در او اثر بگذارد، این مهم است.