✍️مولانا میگوید تا زمانیکه چیزی در مرکزت هست و برحسب آن میبینی، باخبر هستی و پرده برایت باز نخواهد شد، درعوض وقتی خبر از چیزهای همانیده نمیگیری و برحسب آنها نمیبینی، بیخبری را در فضای گشودهشده میبینی.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۵۹۶
هر چیز که میبینی در بیخبری بینی
تا باخبری والـلَّه او پرده بنگشاید
✍️خداوند خطاب به انسان میگوید من بهاندازهای که تو جرم میکنی تو را میگیرم، نه بیشتر، نه کمتر، بهاندازهای که همانیده میشوی و بهاندازهای که نسیان داری. قانون من در داد و جزا مثل ترازو اجرا میشود.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰
از ترازو کم کُنی، من کم کنم
تا تو با من روشنی، من روشنم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا میگوید خدایا، قبل از اینکه بمیرم، من را از علم و عمل منذهنی، از علمِ منطقی، یعنی گفتاری که در جملۀ زبانها یا دهانها آمده رها کن، مخصوصاً از علمی که بهصورت گفتار ذهنی است؛ آدم حرف میزند و متوجه نیست چه میگوید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۲۲۷۹
یا رب، مرا پیش از اجل فارغ کن از عِلم و عمل
خاصه ز علمِ منطقی در جمله افواه آمده
افواه: دهانها
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️پیغمبر برای درک و تمییز راست و دروغ به ما نشانی داده و بین انسان تقلّبی که همانیدگیها در مرکزش است و انسان نیکو که مرکزش عدم است، یک معیار شناسایی گذاشته. این معیار شناسایی و مَحَک چیست؟ تردید یا آرامش خاطر. دروغ، مایۀ تردید و راستی، مایۀ آرامش در مرکز انسان است.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۳
گفت، پیغمبر نشانی داده است
قلب و نیکو را محک بنهاده است
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۴
گفته است: اَلْکِذْبُ رَیْبٌ فِیالْقُلوب
گفت: اَلصِّدقُ طُمَأْنینُ طَروب
طَروب: بسیار طربناک
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️دروغ آرامشِ دل هر انسانی را بههم میریزد. در خودتان بنگرید، اگر دل شما آرامش ندارد، بدانید که مرکزتان جسم و درد است. هشیاری جسمی همراه با هشیاری حضور مانند مخلوط آب و روغن است که شعلۀ خوبی نمیدهد و دود میکند.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۵
دل نیآرامد به گفتارِ دروغ
آب و روغن هیچ نفْروزد فروغ
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوند به ما میگوید مرکزت را عدم کن و راستگو باش، برحسب زندگی حرف بزن، برحسب همانیدگیها چیزی نگو تا از چَنگ من برهی. مولانا از زبان زندگی میگوید؛ با مکر و دغل، یعنی فکر کردن برحسب دردها و زرنگیهای منذهنی نمیتوانید از چنگ من برهید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۱
راست گو، تا وارَهی از چنگِ من
مکر نَنْشاند غبارِ جنگِ من
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر از طریق عدم فکر و زندگی کنید، تمام دلها جذب میشوند، دل شما هم آرامش پیدا میکند.
راستگویی این نیست که ما برحسب منذهنی و همانیدگیها فکر و عمل کنیم، ولی حرف راست بگوییم؛ نه، راست بودن و انبساط آن است که مرکز ما خالی و عدم باشد.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰
حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر مرکز ما از درد و مرض همانیدگی رها شود و سلامتی پیدا کند، دراینصورت مزۀ دروغ و راست را میتواند از هم تشخیص بدهد. آیا شما مزۀ دروغ و راست را تشخیص میدهید؟ میدانید کِی برحسب همانیدگی و کی برحسب عدم زندگی میکنید؟ آیا پذیرش دارید و منبسط میشوید؟