✍️مردن به منذهنی بزرگترین لطف و هدیه خداوند به ما است، زیرا همین منذهنی ما را به این روز انداختهاست، بنابراین ما این هدیه را از خداوند میپذیریم و لحظهبهلحظه با فضاگشایی نسبتبه منذهنی میمیریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️نفاق یعنی چه؟
نفاق یعنی انسان چیزی در مرکزش باشد و خاصیت آن را داشته باشد، ولی به زبان چیز دیگری بگوید؛ مثلاً به زبان بگوید من بهسوی خدا میروم و خواهان وحدت، انسانیت، مهربانی و کمک به انسانها هستم، ولی از آن طرف مرکزش همانیده باشد و برحسب جدایی فکر و عمل کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما آمدهایم به بینهایت خدا زنده شویم، ولی اگر منذهنی را ادامه دهیم و دردها را روزبهروز زیادتر کنیم، به کجا خواهیم رسید؟ اگر براساس دین، باور و تفاوتهای سطحی حس جدایی کنیم، دشمن همدیگر شده و به جنگ بپردازیم، با اینهمه تکنولوژی به کجا خواهیم رسید؟
اگر در خانواده با همسرمان و بچههایمان دعوا و ستیزه کنیم، به کجا خواهیم رسید؟ بدبخت خواهیم شد، همهچیز خراب خواهد شد، اگر ما الآن این را بدانیم، فضا را باز کرده و چارهای پیدا میکنیم، تا این بدبختی و نفاق به جایی نرسد.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۲
قلب اگر در خویش آخِربین بُدی
آن سیَه کآخِر شد او، اوّل شدی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۳
چون شدی اوّل سیه اندر لِقا
دُور بودی از نِفاق و از شَقا
شَقا: بدبختی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما باید در درون با خودمان کنار بیاییم و بگوییم «نمیدانم»، حالا مردم هرچه میخواهند بگویند، باید از زیر نفوذ تأییدکنندگان خارج بشویم، مراد کسی نشویم و نگوییم اگر خودم را عوض کنم آبرویم میرود. بهترین کار این است که کسی به ما وابسته نباشد، به ما عنوانِ دانشمند ندهد و ما هم نگوییم میدانم، درنتیجه اگر خواستیم شکسته بشویم، ناموس و آبروی ما جلویمان را نخواهد گرفت و خداوند را در درون میبینیم.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۵
چون شکستهدل شدی از حالِ خویش
جابِرِ اشکستگان دیدی به پیش
جابِر: شکستهبند
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر مرکزمان باز نشده و از جنس زندگی نشدهایم، نباید ادعا کنیم، زیرا چشمان انسانها بالاخره بینا خواهد شد و خواهند دید که یک عدهای چشمهای مردم را بستهاند، به بیراهه برده و گفتهاند با باورها همانیده بشوید، دراینصورت چشمبندی ما رسوا خواهد شد. انسانهایی که از جنس زندگی هستند، هیچ ادعایی ندارند و میدانند که زندگی و خدا است که کارها را انجام میدهد.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۸
ای زرْاندوده مکن دعوی، ببین
که نمانَد مُشتریت اَعمی چنین
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۸۹
نورِ محشر، چشمشان بینا کند
چشمبندیِّ تو را رُسوا کند
اَعْمی: کور
✍️اگر ما از طریق همانیدگیها ببینیم و عقل ذهنی داشته باشیم، نمیتوانیم چالشها، مسائل و کارافزاییهای بهوجود آمده را حل کنیم؛ وقتی یک مشکل را حل میکنیم، چندتا مشکل دیگر زاییده خواهد شد. بنابراین راه منذهنی درست نیست، باید با کمک به همدیگر، منذهنی را ضعیف کنیم و از طریق عدم ببینیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ممکن است همانیدگی در مرکز ما باشد و سِحر آن شده باشیم، ولی ظاهراً حس کنیم خالص هستیم و مرکزمان عدم است، بنابراین باید محک و معیار داشته باشیم. زمانی محک و معیار داریم که فضا را باز کنیم و مرکزمان عدم شود.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۹۴
نیست نقدی کِش غلطانداز نیست
وایِ آن جان کِش مِحَکّ و گاز نیست
غلطانداز: هرچیز که انسان را به اشتباه اندازد