برنامهٔ ۹۶۸ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/08/30
08:30 | 3 نمایش ها

✍️کسانی‌ که من‌ذهنی دارند، جلال و شکوهشان قرضی است، از طریق همانیدگی‌ها از این جهان و از جسم‌ها به عاریت می‌گیرند، اما خداوند در ذات باشکوه است. شما به خود بنگرید. آیا اهمیت، اعتبار، جلال و شکوه خود را از چیزهای قرضی و از همانیدگی‌ها می‌گیرید و به مردم ارائه می‌کنید؟ آیا این جهان و مردم حس ارزش را به شما می‌دهند؟ یا ارزش در ذات شماست و به‌ خودی خود اعتبار دارید و می‌گویید من هستم و ارزش دارم.

اگر بذاته حس ارزش دارید، پس خود را شناخته‌اید، اما اگر هنوز می‌خواهید چیزهایی را از این جهان به مردم ارائه کنید و نشان دهید تا به شما احترام بگذارند و ارزش‌گذاری‌تان کنند، پس هنوز خود را به‌صورت زندگی شناسایی نکرده‌اید.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳

خلق را طاق و طُرُم عاریّتی‌ست

امر را طاق و طُرُم ماهیّتی‌ست‏

طاق و طُرُم: جلال و شکوهِ ظاهری

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هر کس خود را به‌عنوان زندگی نشناسد و نشانش را نبیند، درنتیجه اعتبار و ارزش را از این جهان و از همانیدگی‌ها قرض کرده، آن‌‌ها را به‌ معرض نمایش گذاشته و بخواهد به مردم بفروشد و پُز دهد، دراین‌‌صورت صد حادثه و قضای بد به‌سویش می‌آید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۳۵

هرکه داد او، حُسنِ خود را در مَزاد

صد قضایِ بَد، سویِ او رو نهاد

✍️اگر کسی با مقامش هم‌هویت بوده و به‌خاطر مقامش خود را ارائه کند، حیله، خشم و حسادت مردم به‌سویش می‌رود، درنهایت می‌بیند از دوستانش کاری برنمی‌آید یا کارهایش را خراب می‌کنند، دشمنانش هم می‌خواهند او را از بین ببرند و بالاخره تنها می‌ماند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۳۶

حیله‌ها و خشم‌ها و رَشک‌ها

بر سرش ریزد چو آب از مَشک‌ها

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️هرکس اعتبارش را از همانیدگی‌هایش بگیرد و به معرض نمایش بگذارد، من‌های‌ ذهنی به‌صورت دوست یا دشمن اطرافش جمع می‌شوند. عده‌ای از مردم حسادت می‌کنند و عده‌ای به‌خاطر همانیدگی‌ها دوستش می‌شوند. دشمنانش از روی حسادت می‌دَرَندش و دوستانش هم مزاحمش شده و وقتش را تلف می‌کنند.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۳۷

دشمنان، او را ز غیرت می‌دَرند

دوستان هم، روزگارش می‌بَرند

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️این لحظه‌ به‌جای آن چیزی که ذهنتان نشان می‌‌دهد و می‌خواهد به مرکزتان بیاید، باید عدم و خلأ را بگذارید، یعنی در این لحظه باید خود را به‌عنوان زندگی شناسایی کنید، درنتیجه این لحظه را بی‌فایده و بیهوده تلف نمی‌کنید. شناسایی کنید این چیزی که می‌خواهد به مرکزم بیاید، نباید بیاید و به‌‌جای آن عدم بگذارید، آن چیز را نگذارید تا خلأ بیاید، آن را نیاورید تا فضا باز شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️در کارهایی که ذهن شما را وادار به انجامش می‌کند، این‌قدر کوشش نکنید. نگذارید چیزی به مرکزتان بیاید و برحسب آن ببینید و سعی و عمل کنید. از طریق باورهایتان عمل نکنید. جز در آن کاری که شما را به خداوند نزدیک و از جنس او می‌کند، نکوشید. ما هرگاه فضاگشایی می‌کنیم، این فضای گشوده‌شده جنسیت خداوندِ ماست و ما با او مجدداً به وحدت می‌رسیم. این «دین» است، دین برای همین کار آمده‌است.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۸

در تمامی کارها چندین مَکوش

جز به کاری که بُوَد در دین، مَکوش

------------------------------------------------------------------------------------------------