✍️دل اصلی ما که از جنس خداست، اکنون گم شده، کجا باید آن را جستوجو کنیم؟
دل گمشدۀ خودتان را که خداوند است و منذهنی بهجای آن آمده، باید از فضای گشودهشدۀ درونتان جستوجو کنید، نه از آن چیزی که ذهنتان نشان میدهد، اگر از آن چیزی که ذهنتان نشان میدهد جستوجو کنید، فوراً به مرکزتان میآید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۳۰۰۵
آن دل که گم شدهست، هم از جانِ خویش جوی
آرامِ جان خویش، ز جانانِ خویش جوی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️بینظر و ناظر
بینظر هر چیزی است که ذهن نشان میدهد، ذهن دید نظر ندارد، بلکه هشیاری جسمی دارد، اگر آن را به مرکزت بیاوری هشیاریات جسمی میشود، پس ناظر ذهنت شو، «ناظر» همان فضای گشودهشده است که به ذهن نگاه میکند. «ناظر» هم شما هستید هم زندگی، ولی ما آن ناظر را پیدا نمیکنیم، چرا؟ برای اینکه با سببسازیِ ذهن میخواهیم به حضور برسیم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۳۰۰۵
دو چشم را تو ناظرِ هر بینظر مکن
در ناظری گریز و ازو آنِ خویش جوی
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️با باز شدن فضای درون، راهِ آسمان را در پیش میگیریم. ما با منذهنی به سببسازی ذهن افتادهایم، میخواهیم این سیستم را کنار بگذاریم، فضا را باز کنیم و به درون برویم. درون همان فضای بیرون از ذهن و فضای گشودهشده است.
چگونه میتوانیم پَر عشق را بجنبانیم؟ وقتی فضا را باز میکنیم، از جنس خدا میشویم، پَر عشق به جنبش و حرکت درمیآید. پَر عشق گشوده شدن آسمان درون است که سبب میشود ما از موانع گذر کنیم، چون دیگر در سببسازی ذهن نیستیم. پَر عشق بلند شدن از ذهن است، اگر بهاندازۀ کافی فضا باز شود، ما از جنس زندگی میشویم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۷۷۱
رهِ آسمان درون است پَرِ عشق را بجنبان
پَرِ عشق چون قوی شد، غم نردبان نمانَد
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️غذای شما در آسمان گشودهشده در درونتان است، در آن چیزی که ذهنتان در این لحظه نشان میدهد، مربوط به این جهان است و میخواهد به مرکزتان بیاید، نیست، پس شما خوشبختی، شادی، آرامش، خرد، قدرت، عقل، هدایت و شکوه را از ذهنتان نخواهید، همین لحظه باید فضا را باز کنید، از آن فضای گشودهشده روزی بگیرید نه از ذهنتان، پس چرا به آن چیزی که ذهنتان نشان میدهد چسبیدهاید؟ که جز درد و بدبختی چیز دیگری برای شما نداشتهاست؟ اگر نمیچسبیدید به مرکزتان نمیآمد.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶
فِیالسَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهای؟
اندرین پَستی چه برچَفْسیدهای؟
چَفْسیدهای: چسبیدهای
قرآن کریم، سورۀ الذاریات (۵١)، آیۀ ٢٢
«وَ فِیالسَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»
«و رزقِ شما و هرچه به شما وعده شده در آسمان است.»
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما میتوانیم تمام مثنوی را بخوانیم و حفظ هم باشیم، معنی ابیات را هم خوب بلد باشیم و درس هم بدهیم، چون بیت را میخوانیم و به کلمات سادهتر معنیاش را میگوییم. مردم هم معنیاش را ذهناً میفهمند، ولی این باعث نمیشود که از هشیاری جسمی به هشیاری حضور تبدیل شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ای کاش انسانهایی که در سببسازی ذهن هستند میدانستند که نباید سببسازی کنند. باید سببسازی را کنار بگذارند. تبدیل از هشیاری جسمی به هشیاری حضور بهوسیلۀ سببسازی ذهن صورت نمیگیرد، بلکه بهوسیلۀ خودِ زندگی صورت میگیرد. شما اگر با منذهنی کار نکنید، آن چیزی که ذهن نشان میدهد به مرکزتان نیاید، مرکزتان عدم میشود، فضای حضور را تجربه میکنید. فضای حضور شما را تبدیل میکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️عبور از فکرهای گذشته، کهنه و پیشساخته درواقع سببسازی ذهن است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خداوندا، ما عاشق آفریدگاری تو هستیم چه ذهنمان خوب نشان بدهد، چه بد! برای نعمتها شکر میکنیم و در بلا صبر داریم. عاشق آن چیزی که ذهنمان نشان میدهد، آفریده شده و مصنوع است نمیشویم، چون اگر عاشق آن چیز بشویم، به مرکزمان میآید، درنتیجه کافر یعنی پوشانندۀ زندگی میشویم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت 1360
عاشق صنع توام در شکر و صبر
عاشق مصنوع کی باشم چو گبر
شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلا است.
گبر: کافر