✍️ما بهاندازۀ کافی شاید هم خیلی بیشتر از حد مجاز در ذهن به خواب رفتهایم و زمانِ این رسیده که از این خواب بیدار شویم. بیدار شدن به کُلِّ بشریت تعمیم دارد. همۀ انسانها باید از خواب ذهن بیدار شوند و با فضاگشایی و عدم کردن مرکز به زندگی وصل شوند و رحمت ایزدی را بهسوی خودشان جذب کنند. این کار بهصورت فردی انجام میشود، نه دسته جمعی. هر کس مسئولیت بیدار کردن خودش را بهعهده دارد و با ارتعاش عشق، با مرکز عدم و فضای گشودهشده روی دیگران هم اثرِ سازنده میگذارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما در ابتدای مسیر فضاگشایی مانند هلال ماه هستیم و اندکی حضور را حس میکنیم، اگر به فضاگشایی و عدم کردن مرکز و قرین شدن با خداوند ادامه بدهیم، بهصورتِ ماهِ شبِ چهارده درمیآییم؛ این خیلی امیدوارکننده است. شما تمرکزتان روی خودتان باشد، در مسیر پیشرفت به کسانی که فقط منذهنی دارند و مواظب همانیدگیهای خود هستند و بهخاطر آنها حتی با شما دعوا میکنند، اصلاً توجه نکنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۶۴۳
بدر ماراست، اگرچه چو هلالیم نزار
صدر ماراست، اگرچه که درین دهلیزیم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر ما فضا را باز کنیم و روی اصلیمان که فضای گشودهشده و زنده شدن بهصورت خداوند است را نشان بدهیم، دراینصورت هم زیبارویان، هم انسانها، هم چیزهایِ غیر انسانی، همۀ چیزهای زیبا خودشان را به ما نشان میدهند. مولانا میگوید در باغ یکتایی و فضای گشودهشده، ما بهار خداوند هستیم، پاییز نیستیم، بنابراین باید به بهارمان زنده بشویم.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۶۴۳
گُلرخان روی نمایند، چو رو بنماییم
که بهاریم در آن باغ، نه ما پاییزیم
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر کسی منذهنی را نگه دارد، بهتدریج که سِنَّش زیادتر میشود، حالت بدبختی و گرفتاریاش بیشتر میشود. هر کس خودش باید اجازه بدهد گُل سرخِ حضورش شکفته بشود، روی اصلیاش را به جهان نشان بدهد و ارتعاش عشق کند، این شخص بهمرور خواهد دید که از بین انسانها، آنهایی که از جنس عشق هستند فوراً پیدا میشوند. اکنون با پخش برنامۀ مولانا هر کس از این جنس است فوراً خودش را نشان میدهد. همانطور که میبینیم تعداد زیادی از مردم که به برنامه توجه دارند، رُخ خوب و زیبایشان را به ما نشان میدهند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر این لحظه ذهن ما یک چیزی نشان داد که آن را قضا بهوجود آورده و ما توانستیم فضاگشایی کنیم، زندگی یا خداوند به ما «جامِ صفا»، جام نابش را میدهد. صفا یعنی نابی یعنی هشیاری حضور، شرابی که این لحظه صاف از آنور میآید، دراینصورت رایگان به همه پخش میکنیم، اما اگر انقباضی پیش بیاید و دل ما بگیرد، یعنی یک وضعیتی را به ما نشان بدهد و بتواند به مرکز ما بیاید، دراینصورت باید چه کاری انجام بدهیم؟ آیا باید واکنش نشان بدهیم؟ نه، باید چارۀ انقباض کنیم. پس اگر خداوند دردی به ما داد که حتماً خواهد داد، تا از طریق این دردها بفهمیم که اشکال داریم، دراینصورت آرام باشیم، فضا را باز کنیم، تا ببینیم این سیخ بلا، این اتفاق چه پیغامی برایِمان دارد.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۶۴۳
چون دهد جامِ صفا بر همه ایثار کنیم
ور زند سیخِ بلا همچو خران نسکیزیم
سِکیزیدن: جستوخیز کردن، جفتک انداختن
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️خیلی مهم است که نگذارید منذهنی از تمرین معنوی و پیشرفت معنویتان استفاده کند. چطور استفاده میکند؟ امتیازی که ما بهخاطر پیشرفت معنویمان از مردم میگیریم، سوءاستفادۀ منذهنی است؛ مثلاً بگویید من چهل سال است دارم مولانا تحقیق میکنم، اینجا منذهنی دنبال تأیید و توجه از مردم است. اجازه ندهید منذهنی میوۀ شما را غصب کند؛ هرجا خودنمایی پیش میآید، منذهنی میخواهد از این میوه استفاده کند.
خیلیخیلی احتمالش زیاد است زندگی به شما جام صفا بدهد، از اینور منذهنی حیف و میل کند، یعنی شما از آن برای تأیید گرفتن از مردم سوءاستفاده کنید. ما مولانا را نمیخوانیم که به مردم پز بدهیم، بلکه برای اصلاح و تصحیح دیدِ خودمان ابیات مولانا و مثنوی را میخوانیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️بیشتر مردم در افسانۀ منذهنی در زمان مجازی گذشته و آینده زندگی میکنند. یک منِ توهمی دارند که از فکر ساخته شده و هر لحظه قضاوت و مقاومت میکنند که آیا وضعیتِ این لحظه خوب است یا بد؟ معمولاً هم پس از یک مدتی همه بد است، برای اینکه نیازهای ناموسی آنها را برآورده نمیکند؛ چنین شخصی زندگی را به مانع، مسئله و دشمن تبدیل کرده و با این سیستم، زندگی را تلف میکند و درواقع در زیر کنترل دیگران یا دنیا است.
این حالت یک مأمور مخفی در مرکز ماست که بهوسیلۀ همین سیستم، دیگران روی ما اثر میگذارند و ما را کنترل میکنند. شما نگاه کنید فقط یک ناموس داشتن چقدر ما را محدود کرده، و چقدر ترس ایجاد میکند که ما میترسیم آبرویمان برود.
✍️وقتی با فضاگشایی مرکزمان عدم میشود، عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از خود زندگی میگیریم و در این لحظه از زندگی عذرخواهی میکنیم آن چیزی را که ذهنمان نشان میداد، بهجای خداوند قرار دادیم؛ این عذرخواهیِ واقعی ما را از گذشته و آینده جمع کرده به این لحظۀ ابدی برمیگرداند، بهطوریکه میفهمیم گذشته و آینده توهم است و دو خاصیت زندگی، یعنی شکر و صبر در ما شکوفا میشود.
شکر بابت اینکه میتوانیم مرکزمان را عدم کنیم و دوباره به خداوند وصل بشویم تا «قضا و کُنفَکان» ما را تغییر بدهد، نه بهخاطر چیزهایی که داریم. صبر هم این است که ما میدانیم مدت زمانی باید بگذرد تا وضعیتمان عوض بشود، یعنی این همانیدگیها شناخته شوند و ما تبدیل شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️پرهیز چیست؟
زندگی یا خداوند میل ندارد به جهان یا چیزها متکی بشود و آنها را به مرکزش بیاورد. خداوند با هیچچیز همانیده نیست. ما هم نباید با هیچچیز همانیده باشیم، درنتیجه از اینکه یک چیزِ جدیدی یا آن چیزی که ذهنمان نشان میدهد به مرکزمان بیاید، پرهیز میکنیم، اگر کمی فضا باز بشود و مرکز عدم را ادامه بدهیم، بهمرور میبینیم که این خاصیت پرهیز در ما طبیعی است.
لزومی ندارد سختی بکشیم بگوییم من نمیتوانم خودم را محروم کنم. در منذهنی ما دید غلط داریم، پرهیز را به محرومیت تعبیر میکنیم. منذهنی نمیتواند پرهیز را بفهمد، فکر میکند منظور این است که کم بخوریم یا نخوریم، تفریح نکنیم، شاد نباشیم، نه اینطور نیست، این تعبیر ذهنیِ پرهیز است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️برای تغییر باید متعهد به مرکز عدم و فضاگشایی باشیم، عجله نکنیم و دو سه سال این کار را ادامه دهیم تا مرکزمان عدم بماند. اگر دیدیم در طی روز مرکزمان جسم شد، هشیارانه مرکزمان را با فضاگشایی عدم کنیم، یعنی هشیارانه متوجه شویم که ذهنمان دارد چیزها را به مرکزمان هل میدهد، ما هم باید هشیارانه آنها را غیرمهم و کماهمیت کرده و به بیرون هُل بدهیم و در عوض فضاگشایی را مهم و کار اصلی خودمان بدانیم و این کار را مدتی ادامه دهیم تا تبدیل در ما صورت بگیرد.