✍️زندگی کردن در منذهنی، همراه با قبضهای زیادی خواهد بود، زیرا خداوند فقط از این طریق میتواند اِشکال ما را نشان دهد. این قبضها به صلاح ماست، چون به ما پیغام داده و اشکال و عیبی را در ما نشان میدهند، بنابراین ناله نمیکنیم و عصبانی نمیشویم، بلکه مسئولیت خود را میپذیریم و با فضاگشایی و تأمل چارۀ آن قبض را میکنیم.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴
چونکه قَبضی آیدت ای راهرو
آن صَلاحِ توست، آتشْدل مشو
قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج
آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشانحال
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️زندگی شما را به این علت منقبض میکند تا متوجه شوید که نباید چیزهای ذهنی را به مرکزتان بیاورید، بنابراین در بیرون دنبال علت قبض نباشید، مثلاً نگویید اگر همسرم این حرف را نمیزد من عصبانی نمیشدم.
این اتفاق را نیز قضا پیش آورده که شما با حرف همسرتان ناراحت و منقبض شوید، تا خداوند در درون به شما پیغام بدهد که دارید غلط عمل میکنید، اگر منقبض شوید و منقبض بمانید، زندگی نمیتواند شما را در خانۀ دلتان پیدا کند و بنابراین پیغامش را نمیگیرید.
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳
لیک حاضر باش در خود، ای فتی
تا به خانه او بیابد مر تو را
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۴
ورنه خِلْعَت را بَرَد او بازپس
که نیابیدم به خانه هیچکس
فتی: جوانمرد
خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تن ما مثل یک مهمانخانه است و چیزی که ذهن ما نشان میدهد مهمان ماست. هر لحظه یک مهمان توسط قضای الهی فرستاده میشود که همان چیزی است که احتیاج داریم، باید فضا را باز کنیم و از آن پذیرایی کنیم، اگر از آن مهمان پذیرایی نکنیم، یعنی چیزهایی که ذهن نشان میدهد را به مرکزمان بیاوریم و برحسب آنها فکر و عمل کنیم، پیغام را نمیگیریم و همچنین نباید بگوییم این آمد و ماند در گردنم، اگر به مرکزمان بیاید، میگوییم این به مرکزم آمده و حالم را خراب کرده، چکار کنم؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴
هست مهمانخانه این تَن ای جوان
هر صباحی ضَیفِ نو آید دوان
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۵
هین مگو کین مانْد اندر گردنم
که هم اکنون باز پَرَّد در عَدم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۶
هر چه آید از جهان غَیبوَش
در دلت ضَیفست، او را دار خَوش
ضَیف: مهمان
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️به حضور زنده شدن به این سادگی که شما فکر میکنید نیست. کسی نمیتواند یک دعا بخواند تا شما فوراً به حضور زنده شوید. شما باید حواستان به خودتان باشد، دائماً عمل کنید، اشتباه کنید، میبینید یک بار میتوانید، یک بار نمیتوانید، ولی یواشیواش متوجه میشوید که میتوانید. بهترین راه همین است و راه دیگری نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️«بیمرادی راهنمای بهشت است»
وقتی بیمراد شدید خوشحال شوید، چون زندگی میخواهد با این بیمرادی به شما پیغام بدهد تا متوجه شوید که دارید یک کار غلط میکنید. ذهن از بیمرادی خوشش نمیآید، ولی شما خودتان بهعنوان زندگی میدانید که باید فضا را باز کنید و پیغام را بگیرید.
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
عاشقان از بیمرادیهایِ خویش
باخبر گشتند از مولایِ خویش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷
بیمرادی شد قَلاووزِ بهشت
حُفَّتِالْجَنَّة شنو ای خوشسرشت
قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مطمئن باشید هر ارتعاشی که جنسِ مرکز شما به جهان میفرستد و هر فکر و عملی که میکنید، همان را میگیرید، چون این جهان مثل کوه است و انعکاسش به شما برمیگردد. مثلاً اگر شما نفرین، غم و انرژی منذهنی را به جهان میفرستید، همان را از جهان میگیرید.
شما ممکن است بگویید من خیلی کار خیر انجام دادم، ولی آخرسر بدبخت شدم؛ علتش این است که شاید این کار را با هشیاری جسمی همراه با تکبر و غرور انجام دادید و میخواستید خودتان را نشان دهید، بنابراین هیچ فایدهای نداشت. یک موقع شما با مرکز عدم و منذهنیِ صفر احسان میکنید و زمانی هم با منذهنی این کار را میکنید، این دوتا با هم خیلی فرق دارند و انعکاسشان به شما برمیگردد.
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۵
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سویِ ما آید نداها را صَدا
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر کسی فضا را باز کرده و از جنس زندگی باشد، به انسانهایی مثل مولانا بدی نمیکند، و یا سَرِ راه انسانهایی که روی خودشان کار میکنند نمیایستد، مقررات منذهنی را جاری نکرده، کنترل نمیکند، بر دیگران سلطه ندارد و مدام روی خودش کار میکند، اما اگر کسی به انسانهایی مثل مولانا بدی کند، درواقع دارد به خودش بدی میکند.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۳۸
ای زده بر بیخودان تو ذُوالْفَقار
بر تنِ خود میزنی آن، هوش دار
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر کسی بهخاطر همانیدگی و دردِ زیاد منقبض شدهاست و درعینحال میخواهد دنیا را اصلاح کند، دراینصورت وای به حال او و وای به حال دنیا. چون چنین شخصی همانند گرگی است که میخواهد بدرَد و تخریب کند.
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۶۲
ای دریده پوستینِ یوسفان
گرگ برخیزی از این خوابِ گران
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️کسی که مرکزش جسم است، درواقع دارد به خودش و به دیگران ظلم میکند، چون روا نیست مرکز ما جسم باشد. مولانا میگوید ای کسی که درد به جهان میفرستی، چگونه خوشحال و خوشدلی؟ فکر نمیکنی که این دردها به تو برخواهد گشت؟!
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۰۲
ای تو کرده ظلمها، چون خوشدلی؟
از تقاضایِ مُکافی غافلی؟
مُکافی: مُکافات دهنده