برنامهٔ شمارهٔ ۹۶۶ گنج حضور - بخش دوم، قسمت اول

منتشر شده در 2023/09/05
11:17 | 22 نمایش ها

✍️در این‌ لحظه اگر آن چیزی که ذهنتان نشان می‌دهد را به مرکزتان بیاورید و ادارۀ امورتان را دست من‌ذهنی‌ بسپارید، دست قضا یا خداوند نسپارید، دارید با قضا یا خداوند ستیزه می‌کنید. مولانا می‌گوید ای کسی که من‌ذهنی داری، مرتب واکنش نشان می‌دهی، نرم باش، با قضا ستیزه نکن، فضا را باز کن تا قضا هم با تو ستیزه نکند.

من‌ذهنی تند و تیز است. ممکن است بگویید من همه‌چیز را می‌فهمم، درصورتی‌که به هر سروصدایی حساس و تند و تیز هستید، هم تندتند فکر می‌کنید، هم تیز جواب مردم را داده و واکنش نشان می‌دهید، این کار درست نیست. شما باید فضا را باز کنید تا آرام‌آرام تبدیل شوید.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۰

با قضا پنجه مَزَن ای تند و تیز

تا نگیرد هم قضا با تو ستیز

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اگر شما یک جسم یا یک باورِ وَلو مذهبی را به مرکزتان بیاورید و هشیاری جسمی پیدا کنید و فکر کنید که دارید در راه خدا کار می‌کنید، این کار کردن در راه خدا نیست. باید آگاه باشیم که خداوند استعداد «پنجه نزدن با قضا» که همان فضاگشایی و عدم کردنِ مرکز است را به ما داده‌است.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۷۶

با قضا پنجه زدن نَبْوَد جهاد

زآنکه این را هم قضا بر ما نهاد

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما باید فضا را باز کنید و در پیش‌گاه حکم حق مثل مُرده‌ها تسلیم شوید، یعنی باید من‌ذهنی‌تان در پیشگاه حکم حق مُرده و صفر باشد و حکم قضا و خِرد زندگی حتماً از طریق فضای گشوده‌شده به فکر و عملتان بریزد، نه‌ این‌که با من‌ذهنی فکر و عمل کنید؛ تا زخم، ضربه یا تنبیه از جانب گشایندۀ صبح‌ها و صاحب بامدادان که خداوند است به شما نرسد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۱۱

مُرده باید بود پیشِ حکمِ حق

تا نیاید زخم، از رَبُّ‌الفَلَق

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️مولانا می‌گوید ای انسان، با چیزی همانیده نشو، چیزی را که ذهنت نشان می‌دهد به مرکزت نیاور و مرکزت را عدم کن، فضا را باز کن، سَرِ زندگی و عقل اصلی خودت را ارائه کن. این عقل هیچ اِشکالی ندارد. از بیرون کمک نیاور. چند روز جهد و کوشش کن، خودت را از شرّ من‌ذهنی و همانیدگی‌ها خلاص کن. بیدار شو، بیدار بمان و بقیۀ عمر را بخند، اگر ما نمی‌خندیم به این دلیل است که هنوز با همانیدگی‌ها زندگی می‌کنیم.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۷۸

سَر، شکسته نیست، این سَر را مَبَند

یک دو روزی جهد کن، باقی بخند

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️امکان ندارد کسی ایمان و طاعت واقعی داشته باشد، مرکزش را عدم کند و تسلیم شود و این شخص درد ایجاد کرده یا ضرر کرده باشد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۷۷

کافرم من، گر زیان کرده‌ست کس

در رهِ ایمان و طاعت، یک نَفَس‌

✍️همین‌که پست و کوچک شوید و شناسایی و اقرار کنید که واقعاً درد دارید و به کمک زندگی احتیاج دارید، دوای زندگی آن‌جا می‌آید، ولی اگر با پندار کمال بگویید من ایرادی ندارم و از همه بهتر هستم، دوا و آب رحمت نمی‌آید. اگر می‌خواهی زندگی به تو آب رحمت بدهد، من‌ذهنی را کوچک کن، پَست شو، به‌صورت من‌‌ذهنی بالا نیا، آن‌ موقع شراب رحمت را می‌خوری و مست زندگی، مست خدا و شادی بی‌سبب می‌شوی.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۰

هر کجا دردی، دوا آنجا رود

هر کجا پستی‌ست، آب آنجا دود

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۱

آبِ رحمت بایدت، رو پست شو

وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️آیا رحمت خداوند فقط یک‌ لحظه هست؟ خیر، این‌ لحظه رحمت، لحظۀ بعد رحمت، لحظۀ بعد هم رحمت است، می‌گوید «رحمت‌ اندر رحمت آمد تا به سَر»، یعنی همیشه تا وقتی‌ که کاملاً به زندگی زنده و تبدیل شوی، در تمام زندگی‌ات، در این جهان و بعد از این جهان، به یک رحمت بسنده نکن، مرتب باید این راه را ادامه دهی تا به زندگی زنده شوی.

رحمت ایزدی پولی است و هزینه دارد؟ خیر. زندگی به‌خاطر مکان، زمان، دین، مذهب، رنگ‌ و نوع آدم‌ها تبعیض قائل می‌شود؟ خیر، برای هر انسانی رحمت بعد از رحمت است. ما فکرهای لَق می‌کنیم، می‌گوییم نمی‌دانم خدا چه دشمنی با ما دارد؟ درصورتی‌که خداوند استثنا قائل نمی‌شود، اگر رحمت را نمی‌گیری، خودت اِشکال داری، به اِشکالت اقرار کن.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۲

رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ ای پسر

✍️گاهی ما در این لحظه به الست، مرکز عدم و فضای گشوده‌شده اقرار می‌کنیم، چند لحظه رعایت می‌کنیم، ولی دوباره به ذهن برمی‌گردیم و به عهدمان وفا نمی‌کنیم؛ آن‌ موقع من‌ذهنی به ما می‌گوید دیدی عهدت را شکستی! اما زندگی می‌گوید من می‌دانم که تو عهدت سُست است، در توبه و میثاق سست هستی، تو را می‌شناسم، اما اصلاً به کار تو نگاه نمی‌کنم، من رحمتم پر است و هر لحظه می‌خواهم به تو کمک کنم. هیچ موقع فکر نکنید که زندگی به‌خاطر گناهان زیادی که داشته‌ایم به ما توجه ندارد، کمکمان نمی‌کند و شرابش را به ما نمی‌دهد؛ نه، این‌طور نیست.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸

گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹

لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۶۰

ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا

------------------------------------------------------------------------------------------------