✍️وقتی چیزها را به مرکز خود میآوریم و برحسب آنها میبینیم، با گذشتن از این چیزها بهصورت فکر بعد از فکر، یک تصویر ذهنی بهوجود میآید که اسمش منذهنی است. منذهنی از تصویر ساخته شده، با بهوجود آمدن منذهنی، مرکز عدم ما تبدیل به جسم میشود.
مولانا میگوید اگر در حالت همانیدن باقی بمانیم، هر چیزی ممکن است خودش را به ما مهم جلوه دهد، ما آن را به مرکزمان بیاوریم و با آن همانیده شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️همانیدن چیست؟
همانیدن یعنی آوردن یک چیز جسمی به مرکز و تجسم آن چیز با ذهن و تزریق حس وجود به آن که دراینصورت آن چیز مرکز ما میشود و برحسب آن میبینیم. هر چیزی که در مرکز ما باشد، از جنس آن میشویم.
بهمحض اینکه یک چیز جسمی از خودمان میسازیم، به زمان روانشناختی و مجازی یعنی گذشته و آینده میرویم، زمان مجازیْ تغییرات منذهنی را نشان میدهد. منذهنی مرتب حالش تغییر میکند، با اضافه شدن چیزها بزرگ و با کم شدن آنها کوچک میشود یا با تعریف دیگران بزرگ شده، حالش خوب میشود و با انتقاد دیگران حالش گرفته میشود؛ بنابراین حال منذهنی مرتب در حال تغییر است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
فعلِ توست این غُصّههای دَم به دَم
این بُوَد معنی قَد جَفَّ الْقَلَم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲
✍️ای انسانی که منذهنی داری، این غصّههای دمبهدم کار تو است، کار خدا یا دیگران نیست. تو با منذهنیْ خرّوب هستی، با این کار اول به خودت صدمه میزنی بعد هم به دیگران. وقتی چیزها را به مرکزت میآوری، مرکزت تبدیل به جسم میشود که سبب درد و غُصّه خواهد شد. جفالقلم یعنی قلم زندگی به آنچه که سزاوار هستی، خشک میشود، بنابراین خداوند لحظهبهلحظه مرکزت را در بیرون منعکس میکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️مولانا به ما یاد میدهد که با فضاگشایی میتوانیم پیش خداوند برویم و میگوید تو اگر این حالت را داشته باشی که مرکزت هر لحظه یک جسم باشد، کارت خراب خواهد شد. کار تو را خداوند بههم خواهد ریخت، خداوند میگوید من دائماً با تو هستم، تو را مثل کف دستم میشناسم، چون تو از جنس من هستی، این منذهنی را هم که درست کردهای خوب میشناسم، اصلاً نگران نباش، به من توکل کن و تمام کارهایت را به من بسپار، ولی ما میگوییم نه، ممکن است کار ما خراب شود، یعنی ما خیلی هم به خداوند اعتقاد و اطمینان نداریم و میگوییم باید خودمان کارهایمان را پیش ببریم، درواقع ما توکل نداریم و با این طرز فکر است که کارها خراب میشوند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️شما در اطراف وضعیت یا اتفاقی که ذهن نشان میدهد، با فضاگشایی با صدای بلند اعلام کنید: فضای گشودهشده در این لحظه مهمتر از آن چیزی است که ذهنم نشان میدهد، چون این فضا مرکزم را عدم میکند و مرکز عدم خداوند است، تا به حال فکر میکردم آنچه که ذهنم نشان میدهد مهم است، پس آن را به مرکزم میآوردم و از جنس آن میشدم. اکنون با فضاگشایی در اطراف اتفاق این لحظه مرکزم عدم میشود و بهسوی خداوند میروم، از جنس الست و زندگی میشوم و کارهایم را به او میسپارم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
او درونِ دام دامی مینَهَد
جانِ تو، نه این جَهَد نه آن جَهَد
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۶
✍️انسان پس از ورود به این جهان به دام جسم میافتد و درون دام جسم، دام دیگری درست میکند که همانیدن با فکرها و چیزهای اینجهانی است.
مولانا میگوید اگر با منذهنی عمل کنی، نه از درون دام جسم میتوانی بیرون بپری نه از دام منذهنی، ولی اگر فضا را باز کنی، به اَلَست و بینهایت خداوند زنده شوی، دراینصورت میتوانی از هر دو دام بیرون بیایی.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مگْریز که ز چَنبَرِ چَرخَت گذشتنیست
گر شیرِ شَرزه باشی، ور سِفله گاومیش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۸
چَنبَر: حلقه، هر چیز دایرهمانند
شَرزه: خشمگین
سِفله: پست، فرومایه
✍️مولانا میگوید از این لحظه مگریز و فرار نکن، تو باید از این فضای ذهن و این دنیا بگذری. حال میخواهی یک شیر خشمگین یعنی پر قدرتترین آدم دنیا باشی یا یک گاومیش پست یعنی یک آدمی که هیچ کاری بلد نیست؛ در هر صورت باید بگذری، پس به منظورِ آمدنت توجه کن، تو بهصورت هشیاری وارد این جهان میشوی و بعد از هشتاد نوَد سال از آن خارج میشوی.
این را بدان چیزهایی را که ذهن به تو نشان میدهد به دردت نمیخورند، بهزودی این جهان را ترک میکنی، پس قبل از ترک این جهان، باید دانسته و هشیارانه از این دنیا بگذری، یعنی باید مرکزت را از همانیدگیها پاک کنی و با منذهنی عمل نکنی.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️رفتن به طرف خداوند معادل فضاگشایی در اطراف اتفاق این لحظه و آن چیزی است که ذهن نشان میدهد، این کار تسلیم نام دارد.
تسلیمْ پذیرش اتفاق این لحظه است، قبل از رفتن به ذهن و خوب و بد کردن که مرکز ما را دوباره عدم کرده و ما را از جنس زندگی میکند، بنابراین این کار را آنقدر ادامه میدهیم تا تمام همانیدگیهایمان را شناسایی کنیم و هشیاریمان از همانیدگیها آزاد شود، به حالتی برگردیم که هیچ همانیدگی در مرکزمان نمانَد، ولی ما هنوز هشیار و در این تَن هستیم، این منظور آمدن ما به این جهان است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر قرار باشد مرکزتان پر از همانیدگی باشد، باید بدانید که زندگیتان حتماً بههم خواهد ریخت، پس نباید حالت همانیدگی را حفظ کنید، بلکه باید روی خودتان کار کنید، به برنامهٔ گنج حضور گوش دهید و ابیات را مدام تکرار کنید، پس از تکرار زیاد میبینید که معانی در درونتان زنده میشوند.
مطمئن باشید اگر با تکرار ابیات روی خودتان کار نکنید، موفق نخواهید شد. اگر موفق نشوید به این معنی نیست که مولانا یا این ابیات کار نمیکنند، بلکه معنیاش این است که شما درست کار نمیکنید.