✍️اگر شما شب و روز برحسب همانیدگیها ببینید، مدام خشمگین باشید، واکنش نشان دهید، استرس داشته باشید، دعوا کنید و اَداهای منذهنی را درآورید، به هیچجا نمیرسید. شما باید مرتب ابیات مولانا را تکرار کنید. تکرار ابیات خیلی مفیدتر از این است که شما به حرف منذهنیتان گوش دهید، چون منذهنی میگوید من یک شعر جدید میخواهم، یک چیز جدید بگویید که جالب باشد، اینها را که من شنیدهام! نه، همان چیزهایی را که شنیدهاید تکرار کنید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تکرار ابیات مخصوصاً ابیات اساسی به شما بسیار کمک خواهد کرد. یادتان باشد اگر ابیات را تکرار نکنید، موفق نخواهید شد.
یک دلیلش این است که ناظر جنس منظور را تعیین میکند. تقریباً هر کسی را که میبینید منذهنی دارد. هر منذهنی ناظر است و جنس شما را تعیین میکند، میخواهد شما را از جنس خودش کند، چون با منذهنی میبیند شما نیز تبدیل به منذهنی میشوید، پس شما مجبورید این ابیات یادتان باشد که وقتی یک نفر شما را به جهان میکِشد، چیزها را به مرکزتان میآورید یا دچار هیجانات منذهنی میشوید، ابیات را بخوانید.
اگر ابیات را زیاد تکرار کنید به شما کمک میکند که از ذهن بیرون بپرید و خودتان را نجات دهید.
پس از خواندن ابیات منذهنی شما صفر میشود و دیگر بهعنوان منذهنی بالا نمیآیید. اگر هنوز بالا میآیید یعنی زحمت نمیکشید. وقتی بهاندازهٔ کافی روی خودتان کار کنید، هیچچیزی نمیتواند شما را بهعنوان منذهنی بلند کند، چون دیگر تسلیم تمام هستید و منذهنی شما ضعیف شدهاست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
ای رفیقان، راهها را بست یار
آهویِ لنگیم و او شیرِ شکار
جز که تسلیم و رضا کو چارهای؟
در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهای
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶ـ۵۷۷
✍️مولانا میگوید، ای دوستان، خداوند تمام راههایی را که ذهن نشان میدهد بستهاست. هیچکدام از همانیدگیها ما را به جایی نمیرسانند. ما هر چقدر هم قوی باشیم، باز هم بهصورت منذهنی مثل آهوی لنگی در دست خداوند هستیم و او ما را شکار خواهد کرد، بنابراین ما غیر از تسلیم و رضایت کامل در برابر اتفاق این لحظه چارهٔ دیگری نداریم، چون خداوند مانند شیرِ نر خونخواره است که به همانیدگیهای ما حمله میکند. ما هر راه دیگری برویم منجر به درد خواهد شد، پس فضا را باز میکنیم و در این لحظه راضی هستیم و همه چیز را به خداوند میسپاریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
جز توکّل جز که تسلیمِ تمام
در غم و راحت همه مکر است و دام
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۶۸
✍️ ما در این لحظه غیر از توکل به خداوند، تسلیم کامل و فضاگشایی چارهٔ دیگری نداریم. تسلیم تمام یعنی منذهنی صفر شود، دراینصورت غیر از توکل به خداوند و فضاگشایی راه دیگری برای ما وجود ندارد، چون اگر غیر از این باشد همه حیله و مکر منذهنی به حساب میآید و انسان را در دام منذهنی میاندازد.
حق همی خواهد که تو زاهد شوی
تا غَرَض بگذاری و شاهد شوی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲
✍️خداوند میخواهد که تو پرهیزگار شوی، یعنی چیز ذهنی را به مرکزت نیاوری و برحسب چیزهای ذهنی نبینی.
غَرَض یعنی یک قصد و در اینجا به معنای مقاصد ذهنی است.
وقتی چیز ذهنی به مرکزتان میآید و برحسب آن میبینید، یعنی غَرَض دارید، اما وقتی مرکزتان عدم میشود، خداوند غرضتان است و توکل و تسلیم تمام دارید، دراینصورت دیدن برحسب چیزها را کنار میگذارید و شاهد و ناظر میشوید. اگر شما حقیقتاً تسلیم شوید، ناظر و از جنس هشیاری میشوید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
ابزار شاهد و ناظر چیست؟
آلتِ شاهد زبان و چشمِ تیز
که ز شبخیزش ندارد سِر گُریز
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۷
✍️ابزار شاهدْ زبان و چشم تیز خداوند یعنی زبان و چشم زندگی است، نَه منذهنی، دراینصورت تمام اعضای بدنتان در اختیار زندگی قرار میگیرد، چون فضا را باز کرده و مرکزتان عدم است؛ به این شکل عمل کردن هزاران فایده دارد و متوجه میشوید بدنتان با آهنگ زندگی سازگار میشود،
بنابراین سِر زندگی از چشم و زبان تیزِ شاهد نمیتواند فرار کند، در این حالت شاهد برحسبِ خداوند زندگی میکند نه منذهنی، چون منذهنی اسرار زندگی را نمیداند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی ابزار سادهای برای بقاست که برحسبِ هرچه بیشتر بهتر و جمع کردنِ چیزهای ذهنی عمل میکند، به امید اینکه اگر این چیزها زیاد شود زندگیام بهتر میشود. ما بعنوان منذهنی زندگی را زندگی نمیکنیم، بلکه تبدیل به مسئله، مانع، دشمن و کارافزایی میکنیم، ولی با خواندن ابیات مولانا میتوانیم از این خواب بیدار شویم و شناسایی کنیم که این طرز فکر و اینگونه زندگی کردن غلط است.
------------------------------------------------------------------------------------------------
زآن محمّد شافعِ هر داغ بود
که ز جز حق چشمِ او مٰازاغ بود
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۱
شافع: شفاعتکننده
داغ: در اینجا یعنی گناهکار
✍️حضرت رسول یا هر انسانی که به زندگی زنده شدهاست، چشمش غیر از حق چیزی را نمیبیند، چون همیشه مرکزش عدم است، به همین علت شافع هر داغِ گناه، همانیدگی و درد ذهنی است. شافع یعنی زنده کردن کسی با ارتعاش، بنابراین آن شخص زندگی را در انسانها میبیند و به ارتعاش درمیآورد. شما نیز اگر فضاگشایی کنید، مرکزتان عدم شود و هیچ موقع جسم نباشد، مازاغ میشوید، یعنی مرکزتان همیشه حق است و غیر از او کسی را نمیبینید.
مازاغ بدینمعناست که شما متوجه میشوید و تصمیم میگیرید که حتماً فضا را در اطراف اتفاق این لحظه باز کنید و مرکزتان را که عدم شدهاست هیچ موقع جسم نکنید.
درحقیقت چشم شما بهعنوان انسان نمیلغزد، یعنی همیشه مرکزتان خداوند است.
آیا شما واقعا میتوانید به جز حق، چیز دیگری نباشید؟
«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَىٰ.»
«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»
قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷
------------------------------------------------------------------------------------------------