آن هنرها جمله غولِ راه بود
غیرِ چشمی کاو ز شه آگاه بود
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۱۴
✍️ تمام نقشها و مهارتهایی که در ذهن یاد گرفتهایم و به مرکز ما آمدهاند غول راه هستند و به ما آدرس غلط میدهند. همۀ منهای ذهنی مناصب، نقشها و هنرهایشان را به مرکزشان میآورند، از جنسِ آنها میشوند، برحسب آنها میبینند، بلند میشوند، خودشان را با دیگران مقایسه میکنند و پز میدهند، غیر از آن چشمی که در شب دنیا فضا را باز کرده و از شاه یعنی خداوند آگاه است.
ما توسط غول منذهنی فریب هنرها را خوردهایم و در ذهن ماندهایم. غول موجودی در بیابان است که به انسان آدرس غلط میدهد، از دور دریا را نشان میدهد، درحالیکه سراب است. ما هم در ذهن اینگونه هستیم. مرتب میرویم که به آب، زندگی یا کام برسیم، ولی نمیشود. متوجه نیستیم برای چه به این جهان آمدهایم، ناگهان میبینیم لحظهٔ مرگمان رسیدهاست، بالاخره چه شد؟ همه فریب منذهنی یا غول بود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
تو به هر حالی که باشی، میطلب
آب میجو دایماً، ای خشکلب
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۹
✍️ای انسان خشکلب، هر حالی که داری، خوب یا بد، ذهن هر چه نشان میدهد، تو دائماً آب را بجو، یعنی طلب داشته باش، فضا را باز کن و طالب خداوند، پیغام و برکت او باش که از آن طرف میآید. یکی از موانع، دیدن برحسب منذهنی است. ما باید این دید را کنار بگذاریم. ما میتوانیم در هر وضعیتی که هستیم، در اطراف هر چیزی که ذهنمان میگوید و نشان میدهد فضاگشایی کنیم و برکت و آبِ زندگی را طلب کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
حَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُم
نَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵
«در هر وضعیتی هستید روی خود را بهسویِ آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن بازنداشتهاست.»
✍️در هر وضعیتی که ذهن نشان میدهد روی خود را بهسویِ آن وحدت، آن سلیمان بگردانید. این چیزی است که خدا شما را از آن بازنداشتهاست، یعنی در هر وضعیتی که هستید با فضاگشایی رو به خدا کنید، جسم را به مرکزتان نیاورید و با فضاگشایی مرکزتان را عدم نگه دارید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️چرا ما به سمت خداوند نمیرویم؟
ما به سمت خدا نمیرویم چون خودمان را کوچک و بد میبینیم. با منذهنیمان میگوییم من لیاقت خداوند را ندارم، ولی این آواز غول است، به آن گوش ندهید، برای اینکه شما از جنس منذهنی نیستید، منذهنی توهم است. بهمحض اینکه فضا را باز کنید اَلَست را متوجه میشوید و میبینید که از جنس خود خداوند هستید حال شما بعنوان امتداد خداوند در اینجا به هر مسئلهای برخورد کردید و بهوسیله آن موضوع در هم پیچیده شدید، آن را دور بیندازید، با فضاگشایی رو به خدا کنید و به سمت او بروید.
از اَلَمْ نَشْرَح دو چشمش سُرمه یافت
دید آنچه جبرئیل آن برنتافت
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۳
✍️ انسان فضاگشا، با فضاگشایی و گشوده شدن فضای درون، چشمانش بینا شده و تبدیل به چشم عدم میشود. چشمان ما زمانی بینا میشود که با نور زندگی ببینیم، نه با نور منذهنی و هشیاری جسمی، بنابراین کسی که از جنس خداوند شده، چیزی را میبیند که جبرئیل نمیتواند ببیند و تحمل کند.
«أََلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.»
«آيا سينهات را برايت نگشوديم؟»
قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیهٔ ۱
------------------------------------------------------------------------------------------------
کورمرغانیم و بس ناساختیم
کآن سلیمان را دَمی نشناختیم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۶
✍️ وقتی ما با هشیاری جسمی بر حسب اجسام میبینیم، آماده نیستیم و آن سلیمان یعنی خداوند را حتی یک لحظه هم نشناختیم، درواقع ما هیچ موقع درست فضاگشایی نکردیم که یک لحظه او را بشناسیم، یا به عبارتی ما مرغان کوری هستیم که برحسب هشیاری جسمی و با دید همانیدگیها جهان را میبینیم، ما در منذهنی بدون دانش و آمادگی هستیم. دیدِ منذهنی دید ملامت و ایجاد درد است. پندار کمال دارد، هر اتفاقی که برایش میافتد و سبب ناکامیاش میشود گردن دیگران میاندازد، برای اینکه خودش را کامل میداند.
------------------------------------------------------------------------------------------------