جانهایِ خَلق پیش از دست و پا
میپریدند از وفا اندر صفا
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۵
✍️انسانها قبل از اینکه وارد این جهان شوند، دست و پای منذهنی نداشتند، با چیزها همانیده نبودند، بلکه از جنس زندگی و الست بودند، درنتیجه به خداوند وفا داشتند، از جنس صفا، نابی و هشیاری خالص بودند و میدانستند که از جنس او هستند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
چون به امرِ اِهْبِطُوا بندی شدند
حبسِ خشم و حرص و خرسندی شدند
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۶
اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.
بندی: اسیر، به بند درآمده
✍️وقتی انسانها همانیده شدند و چیزها را به مرکزشان آوردند، اتصالشان با زندگی قطع شد، سپس خداوند امر کرد فرود بیایید، یعنی از جایگاه شرف که با من یکی بودید به پایین بیایید، درنتیجه انسانها در دامِ جسم و ذهن افتادند، در ذهن زندانی شده و در بند و دام خشم، حرص و خرسندی گرفتار شدند. وقتی فکر میکنیم با بهدست آوردن چیزها خوشبخت میشویم و زمانیکه بهدست نمیآوریم غمگین و ناراحت میشویم و میرنجیم، یعنی محبوس خشم هستیم.
حرص نیز بهمعنی زیادهخواهی منذهنی است. انسان وقتی چیزی را بهدست میآورد خرسند میشود، این خوشحالی موقتی است، او هیچوقت راضی نیست، چون حال منذهنی بسیار ناپایدار است، پس خرسندی در منذهنی اصلاً مهم نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»
«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من بهسویِ شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»
قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣۸
✍️ اهبطوا یعنی خداوند فرمودهاست، همگی از بهشت که همان یکی بودن با من است فرود بیایید و به جسم بروید.
بهشت یکتایی و یکی شدن با خداوند و جهنم نیز جدا شدن از او و افتادن در منذهنی است.
وقتی چیزها را به مرکزمان میآوریم و با آنها همانیده میشویم یعنی جسمها را بجای خداوند در مرکزمان میگذاریم، از هدایت او محروم شدهایم، صفا و نابی را از دست دادهایم، این بدین معناست که به امر اهبطوا پایین آمدهایم، یعنی در ذهن محبوس شدهایم.
حال باید خودمان را بسنجیم، ببینیم اگر ترس و غصه داریم یعنی در ذهن زندانی هستیم، پس باید فضا را باز کنیم تا خداوند به ما کمک کند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
آنکه او از آسمان باران دهد
هم تواند کاو ز رحمت نان دهد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۸
✍️خداوند از فضای گشودهشده رحمت، خِرد و عشقِ خود را بهسوی شما میفرستد. درواقع هیچکس نباید نگران مال دنیا و نیازهای روانشناختی از قبیل نان، خانه و چیزهای ذهنی شود، بهطوریکه آنها را به مرکزش آورده و با آنها همانیده شود، بلکه باید آسمان درونش را باز کند و با خرد خداوند کار نماید. نان و چیزهای ذهنی را نیز میتوان از طریق عقل او بهدست آوَرد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
اینقدر گفتیم، باقی فکر کن
فکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کن
ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز
ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵-۱۴۷۶
اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جایِ خود
✍️مولانا میگوید بهاندازهٔ کافی گفتیم، تو بیا فکر جدید خلق کن و افکار جامد منذهنی را رها کن. ای انسان، آیا در سببسازی هستی؟ هر کاری میکنی نمیتوانی از سببسازی بیرون بپری؟ پس این ابیات را مکرراً تکرار کن، زیرا تکرار ابیات ذکر است و ذکرْ فکر را به حرکت درمیآورد، صنع را بهکار میاندازد و سبب بیداری شما خواهد شد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
اصلْ خود جذب است، لیک ای خواجهتاش
کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷
✍️مولانا میگوید اصل جذب است، یعنی اصل این است که فضا را باز کنی تا خدا تو را جذب کند، ولی تو موقوف آن جذبه نباش و روی خودت کار کن، یعنی باید ابیات مولانا را مرتب بخوانی و تکرار کنی و با فضاگشایی مرکزت را عدم کنی، چون اگر مرکزت عدم نباشد جامد میشوی، درنتیجه خداوند نمیتواند تو را جذب کند.
همهٔ ما خواجهتاش و از جنس خداوند هستیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ همهٔ ما انسانها یک سَروَر داریم، او هم زندگی یا خداوند است و منظور آمدنِ همهٔ ما یکی است؛ باید به بینهایت و ابدیت خداوند زنده شویم.
وقتی فضا را باز میکنیم، از جنس زندگی میشویم، آنگاه هر یک از مهارتهایمان را در جهتهایی که انتخاب کردیم گسترش میدهیم، مثلاً پزشک یا مهندس یا هنرمند میشویم.
ما در منذهنی فکر میکنیم جدا و دشمنِ هم هستیم. منذهنی جداییانگیز است. با وجود اینکه همهٔ ادیان وحدتبخش هستند، اما چون با منذهنی آنها را فهمیدهایم، بین ادیان جدایی وجود دارد، حتی در یک دین مذاهب مختلف با هم میجنگند، چون با منذهنی و فکر جامد میخواهند به خداوند نزدیک شوند.