برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۵ گنج حضور - بخش دوم، قسمت چهارم

منتشر شده در 2025/01/31
10:07 |

زآن‌که تَرکِ کار چون نازی بُوَد

ناز کَی درخوردِ جانبازی بُوَد؟

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۸

 

✍️ما باید با تعهد و تمرکز روی خود کار کنیم. ترک کار به این معنی است که با جدیّت روی خودمان کار نمی‌کنیم و قانون جبران را زیر پا می‌گذاریم. اگر ابیات مولانا را مکرراً تکرار نکنیم، یعنی جبران معنوی را انجام ندهیم، من‌ذهنی را نگه داریم و پندار کمال داشته باشیم، در حال ناز کردن هستیم. ناز کردن یعنی حس بی‌نیازی از خداوند.

 

کسی که ناز می‌کند و حس بی‌نیازی دارد جانباز نیست، یعنی نمی‌خواهد جان من‌ذهنی را ببازد، نمی‌خواهد نسبت‌به من‌ذهنی کوچک شود. این‌ کار ساده نیست. کم کار کنید به‌ نتیجه نمی‌رسید، چون تحت‌تأثیر من‌های‌ذهنی قرار می‌گیرید. ما باید از تماشای تلویزیون، شنیدن اخبار، دیدن حادثۀ غم‌انگیز پرهیز کنیم تا بتوانیم با فضا‌گشایی‌ حالمان را خوب کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

نه قبول اندیش، نه رَد ای غلام

امر را و نهی را می‌بین مُدام

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۹

 

✍️مولانا می‌گوید با ذهن قضاوت نکن، نگو این قبول و آن مردود است؛ این خوب و آن بد است؛ به جای قضاوت کردن از امر و نهی الهی پیروی کن. امر و نهی از فضای گشوده‌شده می‌آید. فضا را باز کنی متوجه می‌شوی که از چه چیزهایی باید پرهیز کنی، تا آرام‌آرام به‌سوی خدا‌وند بروی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش

چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰

 

عُش: آشیانهٔ پرندگان

 

✍️مولانا می‌گوید، روزی می‌رسد که می‌بینید دیگر میل به همانیده شدن با چیز جدید را ندارید، نمی‌خواهید درد ایجاد کنید. دردها، رنجش‌ها، کدورت‌ها و خشم‌های گذشته را انداخته و میل ندارید درد و مسئلهٔ جدید ایجاد کرده و کارافزایی کنید.وقتی هشیاری شما در حال تبدیل با‌شد متوجه ‌می‌شوید میل به صُنع، تسلیم و رضا دارید. دوست دارید از آن‌طرف پیغام بگیرید، سبب‌سازی را بی‌ثمر می‌بینید و درک کرده‌اید که گفت‌وگوی ذهنی به دردتان نمی‌خورد و باید خاموش باشید، پس می‌توانید من‌ذهنی را خاموش کنید. دیگر می‌دانید هرچه بیشتر فکر ‌کنید و تندتند حرف بزنید هشیاری‌تان پایین می‌آید، بنابراین آرام می‌شوید. آرام بودن را ترجیح می‌دهید، دراین‌صورت خورشید زندگی یا خداوند در حال طلوع کردن از درون شما است.

 

چشم‌ها چون شد گذاره، نورِ اوست

مغزها می‌بیند او در عینِ پوست

 

بیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقا

بیند اندر قطره کُلِّ بحر را

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱-۱۴۸۲

 

گذاره: آن‌چه از حدّ درگذرد، گذرنده.

بحر: دریا

 

✍️همۀ شما یک منظور دارید. اگر دیدید زندگی را در همه می‌بینید و واکنش‌های ظاهری را نمی‌بینید، دراین‌صورت دیدتان نافذ شده و دیگر نور من‌ذهنی نیست، بلکه خداوند است که در شما می‌بیند، پس در پوست‌های من‌ذهنی، مغز و هوش و زندگی را می‌بینید.

دیگر می‌دانید درست است که انسان‌ها من‌ذهنی دارند، اما شما زندگی را در آن‌ها می‌بینید و متوجه شده‌اید آن‌ها نیز می‌توانند به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شوند. انسان‌ها را قطره‌ای می‌بینید که از دریا یعنی خداوند جدا افتاده‌اند و می‌توانند دوباره به دریا بپیوندند.

مولانا نورش نافذ است و در ما زندگی را می‌بیند. ما نیز امیدواریم با تکرار ابیات و با برنامۀ گنج‌حضور بتوانیم دید مولانا را پیدا کنیم تا نور و هشیاری را در جهان پخش کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

این جهان همچون درخت است ای کِرام

ما بر او چون میوه‌هایِ نیم‌خام

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۳

 

✍️این جهان که ذهن به ما ارائه می‌کند مانند یک درخت است. ما هم به‌عنوان هشیاری مانند میوه هستیم. هشیاری در این جهان باید پخته شود. ما با کار روی خود، تکرار ابیات مولانا و درک آن آرام‌آرام پخته و بالغ می‌شویم، درنتیجه از این جهان و چیزهایی که به آن‌ها چسبیده‌ایم رها می‌شویم و دیگر از آنها زندگی نمی‌خواهیم.

 

سخت گیرد خام‌ها مر شاخ را

زآن‌که در خامی، نشاید کاخ را

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۴

 

لب‌گزان: لب‌گزنده، بسیار شیرین، میوه‌ای که از فرط شیرینی لب را بگزد.

 

✍️وقتی ببینیم همه چیزهای دنیایی آفل و گذرا هستند و به ما زندگی نمی‌دهند، زندگی از فضای گشوده‌شدهٔ درونِ ما آزاد می‌شود، دراین‌صورت کم‌کم شاخه‌ها یعنی جهان را سست می‌گیریم و ناگهان رها می‌کنیم، پس ما به‌تدریج پخته می‌شویم. برای پخته شدن لزومی ندارد هفتاد سالمان شود، در پانزده‌ شانزده‌سالگی هم می‌توانیم این پختگی را به‌دست بیاوریم و بفهمیم که در این جهان همه‌چیز آفل است و‌ ما باید آن را رها کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان

سست گیرد شاخ‌ها را بعد از آن

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۵

 

✍️ما باید به‌تدریج پخته ‌شده و‌ آمادهٔ حضور شویم. میوهٔ خام را به کاخ نمی‌برند که جلوی پادشاه بگذارند. ما هم اگر کال و نارس باشیم، برای حضور در پیشگاه خدواند مناسب نیستیم، یعنی خداوند نمی‌تواند از ما برای بیان خودش استفاده کند. حالت نارس یا نیمه‌رس بودن شایستهٔ خداوند نیست، مانند بعضی افراد که شایستهٔ حضور نیستند. ما هم باید مانند میوهٔ رسیده باشیم، یعنی فضا‌گشا باشیم و همانیدگی‌ها را رها کنیم تا خداوند بتواند خودش را از ما بیان کند.