برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۵ گنج حضور - بخش سوم، قسمت یکم

منتشر شده در 2025/01/31
11:28 |

صد سال اگر گریزی و نایی بُتا، به پیش

بَرهَم زنیم کارِ تو را همچو کارِ خویش

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۸

 

✍️ما از جنس خداوند و الست هستیم و ناگزیر باید دوباره با او یکی شویم و به جنس الست که جنس اصلی‌مان است برگردیم، اما ما در این جسم آمده‌ایم و در زندگی فردی و جمعی از خداوند گریخته‌ایم، درواقع از یکی شدن مجدد با او‌ که لازمه‌اش حضور در این لحظهٔ ابدی است می‌گریزیم و به زمان روانشناختی و موجودی توهمی که اسمش من‌ذهنی است، می‌رویم. کار خداوند هر لحظه صنع است، لحظه‌به‌لحظه یک شیوهٔ نو دارد. ما هم چون از جنس خدا هستیم باید مثل خداوند به صنع دست بزنیم، لحظه‌به‌لحظه فکر جدید بیآفرینیم و با او یکی شویم، اما ما طبق عادتِ من‌ذهنی کار می‌کنیم و به سبب‌سازی دست می‌زنیم. اگر این‌گونه عمل کنیم خداوند کار ما را بر هم‌ می‌زند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

 

عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگون

عقلِ کلی، ایمن از رَیب‌الْـمَنُون

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵

 

رَیب‌الْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار

 

✍️ما در من‌ذهنی به موفقیت نمی‌رسیم. عقل جزویِ من‌ذهنی حتی اگر موفق هم شود به‌ دنبالِ آن اتفاقات ناگوار و ناکامی و شکست می‌آید که متوجه شویم عقل من‌ذهنی به درد نمی‌خورد و نباید با آن عقل کار کنیم. ما باید با فضای گشوده‌شده از عقل کل استفاده کنیم تا ما را اداره کند، بنابراین زندگی حوادث روزگار را پیش می‌آورد. اگر اتفاقات بد برای ما می‌افتد به‌ این علت است که من‌ذهنی داریم و از عقل جزوی استفاده می‌کنیم. زندگی ما را ناکام می‌کند تا بفهمیم از این به‌ بعد نباید این کار را انجام دهیم. اگر بگوییم من با همین من‌ذهنی موفق شده‌ام باید بدانیم این موفقیت پایدار نیست و ما دچار ریب‌المنون یعنی اتفاقات ناگوار شده و سرنگون می‌شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

هر زمان دل را دگر میلی دهم

هر نَفَس بر دل دگر داغی نهم

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹

 

✍️مولانا از زبان خدا یا زندگی می‌گوید، ای انسان، هر لحظه یک میل به دل تو می‌دهم، بعد دوباره داغی بر آن می‌نهم، یعنی مرتب چیزها را به تو نشان می‌دهم و تو را همانیده می‌کنم، سپس داغش را بر دلت می‌گذارم تا تو فضا را باز ‌کنی، در‌این‌صورت می‌فهمی که همانیدگی شما را محروم می‌کند، به کام نمی‌رساند و بالاخره متوجه می‌شوی که با درد و با چیزها نباید همانیده شوی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

کُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحید

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

«در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیّت من خارج نمی‌شود.»

 

✍🏻خداوند می‌فرماید، هر لحظه، بهتر است بگوییم این لحظه، من کار جدید و صُنع دارم. هر‌لحظه یک شأن جدید یعنی یک کار جدید در تو انجام می‌دهم و هیچ‌چیزی و هیچ انسانی از حیطۀ قدرت من خارج نیست. 

 اگر ما این موضوع را باور داریم، پس باید فضا را باز کنیم، با تسلیم و توکلِ تمام خودمان را به‌ دست زندگی بسپاریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما از جنس خداوند هستیم، ولی اگر باورهای پوسیدۀ قدیمی برای ما مهم هستند و آن‌ها را رها نمی‌کنیم، برایمان ارزش دارند و آن‌ها را پشت‌سرهم می‌چینیم، در ذهن سبب‌سازی می‌کنیم و تعصب و خامی داریم، یعنی نمی‌خواهیم به جنس اصلی‌مان تبدیل شویم. خداوند می‌گوید تا زمانی‌ که پیش من نیایی و با من یکی نشوی، کار تو را به‌هم خواهم ریخت، یعنی هر کاری کنی که به‌نتیجه برسی، نخواهی رسید.

باید دید و زندگی‌ ما عوض شود، ولی ممکن است قبول نکنیم، درواقع معنیِ مفهومی چیزها را می‌فهمیم، ولی عمل نمی‌کنیم و‌ متعهد نیستیم. این قبول نیست و فایده‌ ندارد. این آموزه‌ها باید در ما نفوذ کند، دید و کارمان عوض شود، در‌این‌صورت فکر و عملمان نیز عوض می‌شود. یک طرزِ دید جدید به‌دست می‌آوریم، صنع به‌وجود می‌آید و از دیگران تقلید نمی‌کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

عاشقی بر من پریشانت کنم

کم عمارت کن که ویرانت کنم

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

 

✍🏻ما از جنس خداوند هستیم، او عاشق خودش است، پس ما نیز عاشق او هستیم نه عاشق من‌ذهنی و چیزهای ذهنی، ولی در ذهن دید غلط پیدا کرده‌ایم و عاشق من‌ذهنی‌مان شده‌ایم، باید از این اشتباه و دید غلط بیدار شویم. ما باید از خودمان بپرسیم من عاشق چه کسی و چه چیزی هستم؟ آیا عاشق خودخواهی، تعصب و گمراهی، پندار کمال، دردها و ناموسم هستم؟ آیا عاشق من‌ذهنی‌ خودم هستم؟ اصلاً من‌ذهنی‌‌ام را می‌شناسم؟

روی خودتان تمرکز کرده، تأمل کنید و از خودتان این سوالات را بپرسید.

 

گر دو صد خانه کنی زنبوروار

چون مگس بی‌خان و بی‌مانَت کنم

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

 

✍🏻مولانا از زبان خداوند می‌گوید، من اوضاع تو را که با من‌ذهنی درست کردی، یعنی پارک ذهنی‌ات را به‌ هم می‌ریزم و نظم جنگل را برقرار می‌کنم. در جنگل یکی زاده می‌شود و یکی می‌پوسد. همه دست خداوند است، اما در پارک ما همه‌چیز با سبب‌سازی‌مان چیده شده‌است.

اگر مثل زنبور در ذهن دو صد خانه بسازی، هر لحظه بروی و آن‌جا زندگی کنی، مطمئن باش تو را مانند مگس بی‌خانمان می‌کنم، یعنی خداوند هر چیزی را که ما با ذهن بسازیم ویران خواهد کرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما در من‌ذهنی مانند کژدم هستیم، ولی وقتی در فضای گشوده‌شده به‌سوی انسانیت می‌رویم، منبع رحمت می‌شویم؛ با‌ این‌ حال به‌محض‌ این‌که فضا را می‌بندیم و منقبض می‌شویم، دوباره کژدم می‌شویم و خودمان و همه را نیش می‌زنیم، این عادتمان است.

 

نیش عقرب نه از رهِ کین است، اقتضای طبیعتش این است.

ضرب‌المثل ایرانی