برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۵ گنج حضور - بخش سوم، قسمت چهارم

منتشر شده در 2025/01/31
07:48 |

قُلْ اَعُوذَت خوانْد باید کِای اَحَد

هین ز نَفّاثات، افغان وَز عُقَد

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲

 

قُلْ: بگو

اَعُوذُ: پناه می‌برم

نَفّاثات: بسیاردمنده

عُقَد: گره‌ها

 

✍️وقتی ما در معرض من‌های ذهنی هستیم، ارتعاشات آن‌ها به ما می‌رسد، در‌این‌صورت باید فضا را باز‌ کنیم و از من‌های ذهنی، عقده‌ها و ارتعاش آن‌ها به خداوند پناه ببریم.

از آن‌جایی‌ که ناظر جنس منظور را تعیین می‌کند، هر من‌ذهنی دردمند در ما درد می‌دمد و جنس ما را از جنس درد می‌کند، پس وقتی در معرض ارتعاش من‌های ذهنی قرار می‌گیریم باید فضا را باز کنیم و از خداوند کمک بخواهیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

تفاوت انسانِ فضاگشا و انسانی که در ذهن است:

 

✍️ کسی که در خواب ذهن است و منذهنی دارد دیدش غلط است. او زندگی را به مانع، مسئله و دشمن تبدیل می‌کند. زندگی خودش و دیگران را خراب کرده و درد ایجاد می‌کند. 

انسانی که مرکزش عدم است، فضا را باز می‌کند و از طریق زندگی می‌بیند، چنین شخصی دیدش نیز درست است. او شادی بیسبب را تجربه کرده و زندگی را زندگی می‌کند. در این لحظه دست به آفرینش و صنع می‌زند، فکرهای جدید می‌آفریند و خرد زندگی او را اداره می‌کند.

این شخص این لحظه را با پذیرش شروع می‌کند و هرچه را که ذهنش نشان می‌دهد مهم نمی‌داند، بلکه فضای گشودهشده را مهم می‌داند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

دیدِ رویِ جز تو شد غُلِّ گلو

کُلُّ شَیْءٍ مٰاسِوَیالله باطِلُ

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۸

 

«دیدنِ روی هر کس به‌جز تو زنجیری است بر گردن، زیرا هر چیز جز خدا باطل است.»

 

غُلّ: زنجیر

✍️ما باید غیر از خداوند همه‌چیز را از مرکزمان خارج کنیم، زیرا هر چیزی غیر از او باطل است و غیر از خداوند هرچه را به مرکزمان بیاوریم مانند زنجیری بر گلو می‌شود. با فضاگشایی خداوند به مرکز ما می‌آید و می‌توانیم او را ببینیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

ای شاد باطلی که گریزد ز باطلی

بر عشقِ حق بچَفسَد بی‌صَمغ و بی‌سریش

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۶۸

 

بچفسد: بچسبد

صَمغ: مایهٔ چسبناکِ گیاهی که برای چسباندن اشیا به‌کار می‌رود.

 

✍️خوشا به حال کسی که هم از منذهنی خودش، هم از من‌های ذهنی دیگران می‌گریزد.

ما اگر فضاگشایی نکنیم و فقط در ذهن باشیم، نه می‌توانیم از منذهنی خودمان بگریزیم، نه از منهای ذهنی دیگران، به‌‌عنوان مثال نمی‌توانیم از دست کسی که درد دارد، به درد ارتعاش می‌کند و روی ما اثر می‌گذارد فرار کنیم، یا وقتی تلویزیون و فیلم تماشا می‌کنیم، این‌ها قرین ما می‌شوند و روی ما اثر می‌گذارند، درنتیجه نمی‌توانیم بگریزیم و منذهنیِ ما را تقویت می‌کنند؛ پس باید فقط به عشق الهی بچسبیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

زین کَشِش‌ها ای خدایِ رازدان

تو به جذبِ لطفِ خودْمان دِه امان

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۰۴

 

✍️ای خداوند رازدان، ما فضاگشایی میکنیم و تو با لطف خودت ما را امان بده و به ما کمک کن.

فقط از طریق فضاگشایی و آوردن عدم به مرکز است که ما می‌توانیم از کشش‌های بیرونی و از کشش‌های منذهنیِ خودمان در امان بمانیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

غالبی بر جاذبان، ای مشتری

شاید ار درماندگان را واخَری

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۰۵

 

غالب: چیره، پیروز

 

✍️ما انسان‌ها با من‌ذهنی درمانده‌ شده‌ایم، چون دراثر همانیده شدن در ذهن مانده‌ایم.

تنها مشتری ما خداوند است که می‌تواند ما را از دست کشش‌های این همانیدگی‌ها بخرد، پس ما با فضاگشایی رو به خداوند می‌کنیم و می‌گوییم خداوندا، تو ‌تنها مشتری ما درماندگان هستی که می‌توانی ما را از دست این کشش‌های جذب‌کننده و ‌همانیدگی‌ها بخری، بنابراین شایسته است ما را از چیزهای این دنیایی که جذبمان می‌کنند، خریده، به‌سوی خود ببری و ما را به خودت زنده کنی.