برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۵ گنج حضور - بخش چهارم، قسمت چهارم

منتشر شده در 2025/01/31
09:39 |

عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنی

بر امیدِ حال بر من می‌تَنی

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸

 

✍🏻مولانا در این بیت از زبان خداوند می‌گوید ای انسان، تو‌ که می‌گویی در راه رسیدن به من خیلی خودت را اذیت کرده‌ای، پس چرا دائماً من را با ذهنت می‌خوانی؟

اگر عاشق من بودی، فضا را باز می‌کردی و با من یکی می‌شدی. اگر من را دوست داری، با من یکی شو؛ ولی انسان با او‌ یکی نمی‌شود.

 

مولانا می‌گوید من‌ذهنی را نگه داشتی و دائماً خدا خدا می‌کنی و کارهایی می‌کنی که اسمشان را عبادت گذاشتی، تا حالِ من‌ذهنی‌ات را خوب کنی. تو به امید خوب شدن حالِ من‌ذهنی‌ات به خداوند می‌تَنی، این کارها فایده ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

آن‌که او موقوفِ حال است، آدمی‌ست

گه به‌ حال افزون و، گاهی در کمی‌ست

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۵

 

✍🏻انسانی که من‌ذهنی و همانیدگی دارد، حالش موقوف و‌ وابستهٔ حال من‌ذهنی است؛ با خوب بودن حال من‌ذهنی، حالش خوب و با بد شدن حال من‌ذهنی، حالش بد می‌شود‌‌.

------------------------------------------------------------------------------------------------

تشنه را دردِ سر آرَد بانگِ رعد

چون نداند کاو کشانَد ابرِ سعد

 

چشمِ او مانده‌ست در جویِ روان

بی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمان

 

مَرْکبِ همّت سویِ اسباب راند

از مُسبِّب لاجَرَم محروم ماند

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴-۳۷۸۶

 

✍️آیا شما تشنه‌ای هستید که می‌خواهید با فضاگشایی آب زندگی را بخورید؟ یا با من‌ذهنی حالتان بالا و پایین می‌شود و نگران حال من‌ذهنی‌تان هستید؟ اگر این‌طوری باشید، متوجه نمی‌شوید که سروصداهایی که در زندگی‌تان برپا شده و گاهی هولناک و ترسناک است، برای این است که خداوند می‌خواهد ابر سَعد و رحمت را برای شما بباراند.

 

چشم شما در فکرهایی که از ذهن می‌گذرد مانده و از ذوق آسمانی که ممکن است در درونتان گشوده شود بی‌خبر هستید، درنتیجه دائماً سبب‌سازی می‌کنید. تمام همّ‌وغمتان این است که به‌وسیلهٔ سبب‌سازیِ ذهنی زندگی را پیدا و مسائلتان را حل کنید، بنابراین از مسبب که اصل است و این سبب‌ها را به‌وجود می‌آورد محروم مانده‌اید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

تو چو عزمِ دین کنی با اِجتِهاد

دیو، بانگت برزند اندر نَهاد

 

که مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی

که اسیرِ رنج و درویشی شوی

 

بینوا گردی، ز یاران وابُری

خوار گردیّ و پشیمانی خوری

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶-۴۳۲۸

 

غَوی: گمراه

 

✍️وقتی شما به‌عنوان من‌ذهنی واقعاً از باطل می‌گریزید و در این موضوع خیلی سخت کار می‌کنید، همین‌که فضا را باز می‌کنید و هشیاریِ حضور خودش را به شما نشان می‌دهد،‌ صداهایی را از من‌ذهنی‌تان که نمایندهٔ شیطان است می‌شنوید که با صدای ترسناکی بانگ می‌زند و می‌گوید آن‌ طرف نرو، به‌سوی خداوند و‌ زندگی نرو، به‌سوی مُردگی و باطلی بیا و به یارانِ من‌ذهنی بچسب.

می‌گوید ای گمراه، تو‌ اسیر درد خواهی شد. هیچ‌چیز و هیچ همانیدگی در مرکزت نمی‌ماند و بیچاره و درویش و بینوا می‌شوی، از همهٔ دوستانت می‌بُری و پست و خوار و پشیمان می‌شوی. این‌ها ممکن است شما را بترساند، ولی نترسید. این‌ها فریاد دیو‌ یا همان من‌ذهنی هستند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

گفت شیطان که بِما اَغْوَیْتَنی

کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۸

 

«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیوِ فرومایه کار خود را پنهان داشت.»

 

✍️دیو کار خود یعنی آسیب به خودش را پنهان می‌کند. شما هم با هشیاری جسمی به خودتان آسیب می‌زنید و گردن دیگران و خدا می‌اندازید.

اگر من‌ذهنی دارید، زندگی خودتان را خراب می‌کنید، زیر بار مسئولیت نمی‌روید، قبول ندارید که انتخاب شما در این لحظه این بوده که به‌سوی زندگی نروید و در عوض به‌سوی مردگی بروید و در نهایت می‌گویید دیگران و خداوند این کارها را کرده‌اند.

ما قدرت انتخاب داریم و می‌توانیم فضاگشایی و مرکز عدم را انتخاب کنیم تا خداوند بتواند به ما کمک کند، ولی این کار را نمی‌کنیم و با فضابندی اشتباه می‌کنیم. وقتی فضا را بسته‌ایم خداوند هم نمی‌تواند به ما کمک کند.

 

تقریباً هر کسی زندگی خودش را خراب می‌کند می‌گوید تقصیر من نیست، به من مربوط نیست.

نمی‌شود زندگی خودتان را خراب کنید و بگویید به من مربوط نیست. برای درست کردن زندگی‌تان چه کاری انجام داده‌اید؟ هیچ کار؛ پس گردن او نیندازید، خودتان مقصرید.

 

«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ».

«ابلیس گفت: پروردگارا، به‌ عوض آن‌که مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می‌نشینم و آنان را از راه مستقیم تو بازمی‌دارم.»

قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶