برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۵ گنج حضور - بخش پنجم، قسمت اول

منتشر شده در 2025/01/31
10:11 |

وقتِ آن آمد که حیدروار من

مُلک گیرم یا بپردازم بدن

 

برجهید و بانگ برزد کای کیا

حاضرم، اینک اگر مردی بیا

 

در زمان بشکست ز آواز، آن طلسم

زر همی‌ریزید هر سو قسم قسم

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲-۴۳۵۴

 

حیْدَر: شیر، لقب حضرت علی (ع)

 

✍️مولانا می‌گوید نترسید. همین الآن برجهید و بگویید که من این اصل و ‌الست ازدست‌رفته و این فضای گشوده‌شده را یا پس‌ می‌گیرم و یا می‌میرم.

وقتی ترس از بین برود و از مردن به من‌ذهنی نترسیم، از باطل به‌سوی زندگی می‌رویم و جواهرِ حضور از فضای بازشده برای ما فرو‌می‌ریزد.

دلیل اینکه ما نمی‌توانیم فضاگشایی کنیم و بدون سبب‌سازیِ ذهن به عشق حق بچسبیم این است که از مردن به من‌ذهنی و از دست دادن همانیدگی‌هایمان می‌ترسیم.

 

مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویش

صدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت۸۰۷

 

✍️ ما باید هر لحظه از جنس خودمان شویم و از جنس غیر نباشیم. نباید اجازه دهیم افراد با ارتعاش دردشان ما را از جنس اصلی‌مان خارج کرده و از جنس غیر کنند.

 

درواقع همه‌چیزِ خودمان خودمان هستیم. هر لحظه تمرکزمان روی خودمان است، مرغ خود شده و مرغ دیگری نمی‌شویم. هر لحظه خودمان را صید می‌کنیم و به دام می‌اندازیم و ناظر هستیم که به دام ذهن نیفتیم. فضا را نمی‌بندیم و اگر بستیم مجدداً باز می‌کنیم و این‌گونه هر لحظه تبدیل به الست و خود اصلی‌مان می‌شویم. صدر، فرش و بام نیز خودمان هستیم. همه‌چیز در خودمان است، به هیچ‌چیز و هیچ‌کس نیاز نداریم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

تو به هر صورت که آیی بیستی

که منم این، واللَّـه آن تو نیستی

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴

 

بیستی: بِایستی

 

 ✍️مولانا می‌گوید، هر صورتی که ذهن به ما نشان می‌دهد‌ و می‌گوید تو این هستی، باید بگوییم نه، من آن نیستم. من همان جوهری هستم که روی خودم قائم هستم. وقتی روی خودم قائم هستم، هم ترازو و هم آینه هستم، هم خودم را و هم فکرهایم را می‌بینم، دائماً فضاگشا هستم و دست به صُنع می‌زنم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

دیده‌ای کاندر نُعاسی شد پدید

کِی توانَد جز خیال و نیست دید؟

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۳

 

✍️«نُعاسی» یعنی ما چشممان را به خواب ذهن باز کرده‌ایم. چشم ما باز شده و من‌ذهنی را دیده‌است. به ما یاد داده‌اند که شما من‌ذهنی هستید‌، به همین علت از طریق ذهن و به‌صورت من‌ذهنی می‌بینیم. چنین چشمی هشیاری جسمی دارد و فقط من‌ذهنیِ توهمی را می‌بیند، درنتیجه به درد ما نمی‌خورد. ما باید چشم عدم داشته باشیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

خاموش باش و در خَمُشی گم شو از وجود

کان عشق راست کُشتنِ عشّاق دین و کیش

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارۀ ۱۲۶۸

 

✍️ما هرچه حرف می‌زنیم، حس وجود ایجاد می‌شود‌. مولانا می‌گوید ذهن را خاموش کن و با خاموشی حس وجود در ذهن را از بین ببر. ما در خاموشیِ ذهن از حس وجود گم می‌شویم.

تکرار ابیات سبب می‌شود که ذهن زیاده‌گویی و هرزاندیشی را کنار بگذارد. فعالیت ذهن هیچ فایده‌ای ندارد، عاطل و باطل است و فقط انرژی زندگی را مصرف کرده و هدر می‌دهد.

 تبدیل شدن و مردن ما نسبت‌به من‌ذهنی کار خداوند و «قضا و کُن‌فَکان» است. ما فقط باید فضا را باز کنیم. نگران نباشیم و نگوییم من چگونه نسبت‌به من‌ذهنی بمیرم؟ این کار به‌عهدهٔ خداوند است، کار ما نیست. ما با فعال کردنِ من‌ذهنی نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وآنگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

 

 ✍️مولانا می‌گوید ای انسان، فضا را باز کن. این فضای گشوده‌شده دام مزد است. تو می‌توانی با فضاگشایی به‌عنوان هشیاری ناظر بدون این‌که من‌ذهنی‌ات متوجه شود یک همانیدگی یا درد را از خودت بدزدی یا زندگی‌ات را از این همانیدگی‌ها یا دردها آزاد ‌کنی، زیرا زمانی‌که ذهن خاموش است این را متوجه نمی‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

ما بها و خونبها را یافتیم

جانبِ جان باختن بشْتافتیم‌‌

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۰

 

✍️ما از ابیات مولانا متوجه شدیم که باید من‌ذهنی را از بین ببریم و آن را به‌عنوان بها بدهیم برود و در عوض خون‌بهای آن که زنده شدن به بی‌نهایت و ابدیت خداوند است، از زندگی بگیریم، پس سعی می‌کنیم با فضاگشایی سریع جان من‌ذهنی را ببازیم و نسبت‌به من‌ذهنی بمیریم و در ازای آن به اصل خودمان زنده شویم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

یا رب اَتْمِمْ نُورَنٰا فِی السّاهِرَه

وَانْجِنٰا مِن مُفْضِحاتٍ قاهِرَه

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۲

 

«پروردگارا، در عرصهٔ محشر نورِ معرفتِ ما را به کمال رسان و ما را از رسواکنندگان قهّار نجات دِه.»

 

ساهره: عرصهٔ محشر، روز قیامت

مُفْضِحات: رسواکنندگان


✍🏻پروردگارا، همین لحظه که قیامت ما است، نورِ معرفت ما را به کمال برسان، یعنی ما را به بی‌نهایت خودت زنده کن. دردهای ما قهارترین رسواکننده هستند. ما را از رسواکنندگان قهار یعنی از همانیدگی‌ها و دردهایمان مانند کینه، رنجش، حسادت و مقایسه نجات بده.