برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۴ گنج حضور - بخش اول، قسمت چهارم

منتشر شده در 2025/01/30
12:16 |

عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ‌‌ الْبَصَر

عقلِ جزوی می‌کند هر سو نظر

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹

 

✍️مولانا می‌گوید ما دو نوع عقل داریم؛ یکی عقل خداوند یا عقل کل که تمام کائنات را اداره می‌کند و ما نیز زیر ادارهٔ آن می‌رویم، و دیگری عقل من‌ذهنی.  وقتی دردها به مرکزمان می‌آیند و ما منقبض می‌شویم، عقل زاغ یا من‌ذهنی می‌آید. وقتی فضا را باز می‌کنیم، عقل کل یا عقل خداوند می‌آید. به نظر شما کدام یک بهتر است؟ خداوند گفته‌است که چشم عقل کل نباید بلغزد. تا زمانی که شما فضاگشا هستید و با عقل کل کار می‌کنید چشمتان نمی‌لغزد، اما عقل جزوی، یعنی عقل من‌ذهنی چشمش می‌لغزد و به هر سویی که ذهن نشان می‌دهد نظر می‌کند.

 

«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَىٰ.»

«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»

قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷

------------------------------------------------------------------------------------------------

جان که او دنبالۀ زاغان پَرَد

زاغْ او را سوی گورستان بَرَد

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۱

 

✍️جانی که دنبال زاغان یعنی من‌ذهنی خودش و دیگران می‌رود و هر لحظه یک چیز ذهنی را به مرکزش می‌آورد، عقل من‌ذهنی اداره‌اش می‌کند و این شخص را به سوی گورستان ذهن می‌برد و در من‌ذهنی دفن می‌‌کند، اما شما که به این برنامه گوش می‌کنید، چون فضاگشا هستید، عقل من‌ذهنی روی شما اثری ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️شما با فضاگشایی به خرد کُل دسترسی پیدا می‌کنید. هر موقع دیدید که جسمی به مرکزتان آمد، بدانید که نافرمانی کرده‌اید، چون از نظر خداوند ما حق نداریم چیزی را که ذهن نشان می‌دهد به مرکزمان بیاوریم، ولی الآن تقریباً همهٔ مردم چیزهای ذهنی را به مرکزشان می‌آورند و برای همین است که همه حالشان خراب است. حال آیا نیاوردن چیزها به مرکز آسان است؟ خیر. شما باید به برنامهٔ گنج‌حضور خوب گوش بدهید، حواستان به خودتان باشد، صبر داشته باشید و ابیات مولانا را بخوانید، چون بیت‌ها حال اصلی شما را خوب می‌کنند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️من‌ذهنی یک بافت ساخته‌شده از فکر یا جسم است. شما می‌خواهید حال آن را خوب کنید. من‌ذهنی براساس چیزهای گذرا تشکیل شده، هر لحظه قضاوت و مقاومت می‌کند و با مقاومت کردن، قربانی چیزی می‌شود که ذهن نشان می‌دهد. این بافت جسمی هیچ وقت حالش خوب نمی‌شود، چون دیدن از طریق چیزها درد ایجاد می‌کند. نمی‌توان لحظه‌به‌لحظه درد ایجاد کرد و توقعِ حال خوب داشت؛ با افکار من‌ذهنی حالتان خوب نمی‌شود. شما دارید حالِ من‌ذهنی‌تان را خوب می‌کنید، به‌عنوان‌مثال افراد دنبال حرف‌های خنده‌دار، فیلم‌های کمدی و رفت‌وآمد با دوستان هستند که حالشان خوب شود، اما نمی‌شود؛ اصلاً فلسفه این است که حالِ من‌ذهنی‌ خوب نشود تا شما بفهمید که من‌ذهنی نیستید و من‌ذهنی باید متلاشی شود و شما به اصلتان زنده شوید.

------------------------------------------------------------------------------------------------

گر برویَد، ور بریزد صد گیاه

عاقبت بَررویَد آن کِشتهٔ اِلٰه

 

کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست

این دوم فانی‌ست وآن اوّل درست

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷-۱۰۵۸

 

اگر صد جور گیاه همانیدگی‌ بکاریم، بروید، خشک شود و دوباره جایگزین کنیم، عاقبت آن چیزی که خداوند در درون ما کاشته یعنی اَلَست و بی‌نهایتِ خودش می‌روید، یعنی ما بالاخره باید این همانیدگی‌ها را که براساس چیزهای آفل و گذرا درست شده‌اند، شخم بزنیم و از ریشه دربیاوریم، تا به مقصود اصلی که زنده شدن به بی‌‌نهایت و ابدیت خداوند است برسیم. انسان به این جهان می‌آید و روی آن کِشت اولیه که الست و بی‌نهایت خداست، کشت نو یعنی همانیدگی می‌کارد. این دومی که انسان کاشته فانی‌‌ست و آن کِشت اول که خداوند خودش را در انسان کاشته، درست است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

بادْ تُند است و چراغم اَبْتَری

زو بگیرانم چراغِ دیگری

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

 

اَبْتَر: ناقص و به‌دردنخور

 

✍️ ذهن مفید است، ولی چراغ کم‌نوری است برای روشن کردن یک چراغ دیگر که همان چراغ الست و ‌اصل ماست. ذهن برای این نیست که من آن را به‌عنوان چراغ در زندگی‌ام به کار بگیرم، بلکه برای روشن کردن چراغ حضور است. اگر فقط ذهن را نگه داریم و به یادگیری‌ها بسنده کنیم، کارها را عملی انجام ندهیم و آن چراغ اصلی را روشن نکنیم و به فضاگشایی دست نزنیم فایده ندارد.  باد زندگی تند است، یعنی فرصت من در این جهان محدود است و عمرم خیلی زود تمام می‌شود، بیشتر از ۷۰-۸۰ سال فرصت ندارم، باید این فرصت را غنیمت بشمارم، چراغ من‌ذهنی ابتر و ناقص است، باید به‌وسیلهٔ این چراغ ناقص، چراغ حضورم را روشن کنم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

او نکرد این فهم، پس داد از غِرَر

شمعِ فانی را به فانی‌ای دِگر

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲

 

غِرَر: جمع غِرَّه به‌معنی غفلت و بی‌خبری و غرور

 

✍️ انسان در ذهن به‌علت غفلت و بی‌خبری این را متوجه نمی‌شود که باید با شمع من‌ذهنی شمع حضور را روشن کند، بنابراین یک شمع فانی را می‌دهد و شمع فانی دیگری را می‌گیرد، یعنی یک همانیدگیِ فانی و آفل را رها می‌کند و یکی دیگر را به مرکزش می‌آورد و جایگزین قبلی می‌کند. باید همانیدگی‌ها را که فانی هستند از مرکزتان بیرون بیاورید و عدم یا خدا‌وند را در مرکز قرار دهید، نه این‌که یک چیز فانی را با چیز فانی دیگر جایگزین کنید، به‌عنوان مثال اگر همسرتان را از دست دادید، به دنبال همسر دیگر و همانیده شدن با او نباشید.

------------------------------------------------------------------------------------------------