برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۴ گنج حضور - بخش اول، قسمت پنجم

منتشر شده در 2025/01/30
07:07 |

آفتابی در سخن آمد که خیز

که برآمد روز، بَرجه، کم ستیز

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹

 

✍️وقتی در این جسم هستی، از لحظهٔ تولد تا مرگ، آفتاب وصال یا خداوند از درون با تو حرف می‌زند و می‌گوید بلند شو، از قبر ذهن بیرون بپر، روز آمده، از خواب ذهن بیدار شو، فضا را باز کن، برحسب خیال عمل نکن، به‌صورت من از مرکزت طلوع کن، مقاومت را صفر کرده و دیگر ستیزه نکن.

------------------------------------------------------------------------------------------------

تو بگویی: آفتابا، کو گواه؟

گویدت: ای کور، از حق دیده خواه

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۰

 

تو به ذهن می‌روی، استدلال می‌کنی می‌گویی ای خداوند، به من می‌گویی بلند شو، دلیلت چیست؟ برای من دلیلی بیاور، من با سبب‌سازی نمی‌توانم متوجه شوم. این یعنی ای انسان، تو کوری و چشم عدمت را بسته‌ای، پس از خداوند چشم بخواه؛ اگر کور نباشی آفتاب را می‌بینی که از درونت طلوع می‌کند، یعنی اگر فضا را باز کنی می‌بینی که زندگی از درون تو حرف می‌زند.

 

اَنصِتُوا بپْذیر تا بر جانِ تو

آید از جانان جزای اَنصِتُوا

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶

 

انصتوا: خاموش باشید.

 

 

✍️انصتوا یعنی ذهنت را خاموش کن و با ذهنت سبب‌سازی نکن. فضا را بگشا تا از طرف خداوند با فضای گشوده‌شده بر جان تو پاداشِ خاموش بودن بیاید. پاداشِ خاموش بودن فضل، دانش و بخشش اوست.

------------------------------------------------------------------------------------------------

گَر نخواهی نُکس، پیش این طبیب

بر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۷

 

نُکس: عود کردن بیماری

لَبیب: خردمند، عاقل

 

✍️ای انسانِ خردمند، اگر نمی‌خواهی بیماریِ من‌ذهنی‌ات دوباره برگردد، همهٔ چیزهای مادی که در ذهنت صاحب و مالک آن هستی و از آنها هویت می‌گیری و همهٔ باورهایی که در ذهنت می‌دانی را زیر پایت لِه کن.

------------------------------------------------------------------------------------------------

گفتِ افزون را تو بفْروش و بخر

بذلِ جان و بذلِ جاه و بذلِ زر

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲٨

 

بذل: بخشش

 

هر چیزی که من‌ذهنی می‌گوید و شما تمام روز را بر‌حسب آن با خیال حرف می‌زنید، «گفتِ افزون» است. گفتِ لازم و ضروری این است که فضاگشایی کنید تا خداوند حرف بزند. حال آیا گفتِ افزون ضرورت دارد؟ خیر، بنابراین گفتِ اضافی، جان و جاه من‌ذهنی مانند قدرت‌طلبی، مقام‌طلبی، مقام استادی یا هر مقام دیگری را بده و به‌جای آن زر و جاه الست و جان اصلی را بخر. اگر این‌گونه عمل کنی، خداوند برایت دعا می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

تا ثنایِ تو بگوید فضلِ هو

که حسد آرد فلک بر جاهِ تو

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲٩

 

✍️ وقتی فضا را باز کنی و من‌ذهنی را زیر پا بگذاری، خداوند و عقل کل برایت دعا می‌کند، در‌این‌حالت هر چیزی که در این کائنات است بر مقام و جایگاه بالای تو حسادت کرده و آرزو می‌کنند بتوانند مثل تو باشند. این بدین معناست که انسان موجودی است که خداوند در او‌ ‌به بی‌نهایت و ابدیت خودش زنده ‌می‌شود.