برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۴ گنج حضور - بخش دوم، قسمت دوم

منتشر شده در 2025/01/30
08:53 |

✍️ما وقتی من‌ذهنی تشکیل می‌دهیم، به‌عنوان یک منِ سرکش بلند می‌شویم. نافرمان هستیم، ناموس داریم، درد ایجاد می‌کنیم، می‌گوییم می‌دانیم و پندار کمال داریم، در‌نتیجه خداوند باید به‌نحوی به ما نشان دهد که من وجود دارم و بگوید تو از جنس من هستی. طرحش خیلی ساده است، می‌گذارد ما با من‌ذهنی‌‌مان چند انتخاب داشته باشیم و به نتیجه و مقصود برسیم، سپس دوباره طمع کنیم، بگوییم می‌دانیم، بلدیم، بعد از چندبار به کام رسیدن، دیگر موفق نمی‌شویم؛ این موضوع باعث‌ می‌شود تأمل کنیم که چرا در هر جهتی می‌رویم به بلا می‌خوریم و موفق نمی‌شویم؟ در‌این‌صورت متوجه می‌شویم که خِرد دیگری وجود دارد که ما از آن خبر نداشتیم و آن خود زندگی‌ و خداوند است؛ به‌عنوان مثال با من‌ذهنی همسر پیدا می‌کنیم و از او و این رابطه خوشبختی می‌خواهیم، چنین چیزی امکان ندارد. مرادهای ما با من‌ذهنی به موفقیت نمی‌رسد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

عزم‌ها و قصدها در ماجَرا

گاه‌گاهی راست می‌آید تو را

 

تا به طَمْعِ آن دلت نیّت کند

بارِ دیگر نیّتت را بشکند

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲-۴۴۶۳

 

طَمْع: زیاده‌خواهی، حرص، آز

 

✍️گاه‌گاهی همۀ تصمیمات و قصد‌ها در ماجرای زندگی مادی برای ما درست پیش می‌رود و به هدف می‌رسیم. بعد به طمع آن دوباره دلمان نیّت می‌کند و دوباره چیز دیگری را می‌خواهیم، اما این‌ بار نیّت ما را می‌شکند. این یعنی زندگی یا خداوند دارد به ما می‌گوید من هم هستم، من اصل‌کاری هستم، ولی ما این‌قدر به خودمان مشغول هستیم که با ابزار ملامت می‌گوییم فلان‌چیز از دستم رفت، آن شخص باعث شد، فلانی ظلم کرد، او دشمن من بود، فلانی توطئه کرد. خلاصه حواسمان نیست که این اتفاقات پیغامی از طرف زندگی هستند. اگر در خود حاضر بودیم، پیغام را می‌گرفتیم که وقتی نیتمان شکسته می‌شود، یعنی بی‌مراد می‌شویم کسی را ملامت نکنیم. نباید بگوییم همسرم، پدر و مادرم یا دشمنم نگذاشت. خیر، زندگی نگذاشت! خداوند نگذاشت!

------------------------------------------------------------------------------------------------

 

ور نکاریدی اَمَل، از عوری‌اش

کَی شدی پیدا بر او مقهوری‌اش؟

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۵

 

عوری: برهنگی

مقهوری: مقهور بودن، شکست‌خوردگی، مخالف قهّار

 

✍️ما در من‌ذهنی فکر می‌کنیم با این عقل و دانشی که داریم کسی نمی‌تواند جلویمان بایستد، به هرچه بخواهیم می‌رسیم، اگر هم نرسیم، پس دشمنانمان توطئه کردند. نه، دشمنانتان نبوده‌اند، خودِ زندگی و خداوند بوده‌است. مولانا می‌گوید اگر از اول نمی‌گذاشت آرزو بکارید و شما را سَرخورده می‌کرد و اصلاً به نتیجه نمی‌رسیدید، دراین‌صورت دیگر نمی‌توانستید آرزو کنید و متوجه نمی‌شدید که شما مقهور خداوند هستید. مقهور خداوند بودن، یعنی خداوند یا زندگی به ما می‌گوید فقط من باید مرکز شما باشم، جسم نمی‌تواند باشد. شما مجبورید، انتخاب دیگری ندارید. باید این را بفهمید. باید مرکزتان را عدم نگه دارید، دائماً فضاگشایی کنید و از آوردن اجسام ذهنی به مرکزتان پرهیز کنید. آیا می‌خواهید در چهل پنجاه‌سالگی خسته، درمانده و مریض شوید، آن‌گاه بفهمید؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

که مراداتت همه اِشکسته‌پاست

پس کسی باشد که کامِ او رَواست؟

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۸

 

اِشکسته‌پا: ناقص

 

✍️ای انسان، تمام مرادهایت ناقص و نیمه‌تمام هستند؛ هیچ‌کدام از مرادهایی که با من‌ذهنی داشتی به نتیجه نرسیدند. بزرگ‌ترین سَرخوردگیِ بشر در من‌ذهنی ازدواج است. ما با هزار آرزو ازدواج می‌کنیم، ولی چون من‌ذهنی با من‌ذهنی ازدواج می‌کند، مرادِ عشق و گرمای خانوادگی از بین می‌رود و شکسته‌پا می‌شود. نارضایتی، ناقص بودن، ناراحتی توأم با درد، دعوا، رنجش، کینه‌توزی، قدرت‌طلبی و حس رقابت، عشق نیست! آیا کسی هست که من‌ذهنی داشته باشد و کامَش روا باشد؟ خیر، هیچ‌کس نیست! پس تنها راهِ به مراد رسیدن، کامروا بودن، حس خوشبختی و شادی این است که زندگی به مرکزتان بیاید و جسم در مرکزتان نباشد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

گر بپرّانیم تیر، آن نی زِ ماست

ما کَمان و تیراَنْدازَش خداست

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶

 

✍️ما هر کاری انجام می‌دهیم، چه برحسب من‌ذهنی، چه با فضای گشوده‌شده، درواقع کمان هستیم و خدا تیرانداز است، پس بهترین کار این است که هشیارانه فضا را باز کنیم تا تیرِ او به ضررمان نباشد. او در‌هر‌صورت اتفاقات را رقم می‌زند و تیر می‌اندازد و اگر من‌ذهنی داشته باشیم، به ضرر ما تمام می‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگون

عقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ‌الْمَنُون

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵

 

رَیْبُ‌الْمَنُون: بُرّندهٔ شک، حوادث ناگوار روزگار.

 

✍️ما با من‌ذهنی و با عقل جزوی به نظرمان می‌آید این ما هستیم که فکر می‌کنیم، درحالی‌که در هر لحظه فقط خداوند و عقل کلیِ او در کار است. گاهی چیره و موفق می‌شویم، گاهی سرنگون و دچار گرفتاری و رَیْبُ‌الْمَنون می‌شویم. اتفاقاتی می‌افتد که به ما ثابت شود واقعاً زندگی وجود دارد و از طریق ما عمل می‌کند. ما باید حواسمان باشد و فضا را باز کنیم تا او با مرکز عدم عمل کند، نه این‌که ما با مرکز جسمی عمل کنیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------