که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟
چون شدی تو شرحجو و کُدیهساز؟
درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُون
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱-۱۰۷۲
کُدیهساز: تکدّیکننده، گداییکننده
✍️خداوند دائماً با ماست، اما چون مشغول سببسازی هستیم، او را نمیبینیم. اگر چیزها را به مرکزمان نیاوریم، میتوانیم او را ببینیم. «اَلَمْ نَشْرَحْ» از سورۀ انشراح بدین معناست که آیا سینهتان را باز نکردهایم؟ آیا اینطور نیست که هر چقدر خودتان بخواهید میتوانید فضا را باز کنید؟ مگر اینگونه نیست که به هر اندازهای که میخواهید میتوانید به فضای یکتایی بروید؟ پس چرا به ذهن رفته و با سببسازی در حال گدایی هستید؟ خداوند میگوید به توانایی فضاگشایی در درونت بنگر. من درون تو هستم. تو میتوانی من را ببینی، چطور نمیبینی؟ لحظهبهلحظه خداوند میگوید من را ببین، اما ما یک چیز ذهنی را به مرکزمان میآوریم و برحسب آن میبینیم و در حال گدایی از دنیا هستیم.
«وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ.»
«و نيز حق درونِ شماست. آيا نمىبينيد؟»
قرآن کریم، سورهٔ ذاريات (۵۱)، آیهٔ ۲۱
------------------------------------------------------------------------------------------------
قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن
زآنکه سَرها جمله میرویَد زِ بُن
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲
بُن: ریشه
✍️وقتی شما برحسب چیزها میبینید و دردهای آنها بالا میآید، درواقع دچار قبض میشوید، در این حالت فشرده، افسرده و منجمد میشوید. وقتی قبض را دیدید بدانید که در خیال و توهم هستید، باید از آن بیرون بپرید و چاره آن را بکنید. چارهاش فضاگشایی است. بدانید که از ریشهٔ قبض چیزهای مخربی رشد میکند و معمولاً دردهای منذهنی مثل خشم، رنجش، حسادت نیز در قبض وجود دارد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰
بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره
✍️قانون خداوند این است؛ به بشر گفته فقط با انبساط با من صحبت کنید. انقباض شما را از رحمتِ من محروم میکند. اگر منقبض شوید، من نمیتوانم به شما کمک کنم، باید لحظهبهلحظه منبسط شوید. هر فضاگشایی و انبساطی مرکز شما را عدم، یعنی از جنس خداوند میکند، بنابراین اختیار و اداره امورتان دست خِرَد کل میافتد، فضا باز میشود و او از طریق شما حرف میزند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
چونکه قَبضی آیدت ای راهرو
آن صَلاحِ توست، آتَشدل مشُو
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴
قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج
آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشانحال
✍️اگر منقبض شدید، بدانید از طرف زندگی پیغامی آمده، تأمل کنید، فضا را باز کنید و بگویید این قبض از کجا آمده؟ چه چیزی در مرکز من هست؟ چه دردی دارم؟ زندگی میخواهد من چه چیزی را ببینم، شناسایی کنم و بیندازم؟ نگویید من که حالم خوب بود، فکر میکردم تمام شده و دیگر همانیدگی ندارم، پس چرا حالم دوباره خراب شد؟ بدانید این به صلاح شماست، چون زندگی میخواهد بهوسیلۀ قبض به شما پیغام بدهد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
حَیْثَ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُم
نَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵
«در هر وضعیتی هستید روی خود را بهسویِ آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن بازنداشتهاست.»
خداوند ما را از همهچیز بهجز یک چیز بازداشته است؛ او میگوید در هر وضعیتی هستی، رو به من کن، رو به جسمها نکن. آنها را به مرکزت نیاور و فضا را باز کن. بگذار مرکزت عدم شود، دراینصورت است که به من رو کردهای. نباید به ذهن بروی و با سببسازی بگویی الآن وقتش نیست، الآن وضعم خیلی خراب است، باید کتاب بخوانم و روی خودم کار کنم تا بتوانم فضا را باز کنم. نه، در هر وضعیتی هستی، اگر هزارتا درد داری، ناتوان شدهای، خشمگین یا حسود هستی، دردهای زیادی ایجاد کردهای، رنجش داری، با همان وضعیت و از همانجا رو به خدا کن.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مر یتیمی را که سُرمه حق کشد
گردد او دُرِّ یتیمِ بارَشَد
نورِ او بر دُرّها غالب شود
آنچنان مطلوب را طالب شود
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۶۴-۲۸۶۵
✍️همۀ ما انسانها یتیم هستیم، چون پدر اصلیمان را گم کردهایم، با فضاگشایی میتوانیم مطلوب واقعی را که خود زندگی یا خداوند است پیدا کنیم و به او علاقهمند شویم و علاقهمان را از دُرّهای همانیدگی قطع کنیم.خداوند با فضاگشایی به چشمهایمان سُرمه میکشد و رفتهرفته چشممان عدم میشود.اگر فضا باز شود، کمکم به مروارید و دُرِّ یکتا تبدیل میشویم، دراینصورت به دُرّهای همانیدگی غالب میشویم، یعنی مرتب آنها میخواهند ما را بکِشند، اما نمیتوانند، چون عقل و نورِ ما با فضاگشایی بر عقل آنها غالب شده و شادی بیسبب دراثر فضاگشایی بالا میآید. کمکم علاقهمان را به خوشیهای همانیدگیها از دست میدهیم. دیگر از چیزها زندگی و هویت نمیخواهیم و از جهان ارزش قرض نمیکنیم، چون فضای گشودهشده اینقدر به ما ارزش میدهد که دنیا را هم به ما بدهند باز هم به چشممان نمیآید، دراینصورت دیگر همانیدگیها را نمیخواهیم، بلکه مطلوب اصلی یعنی خداوند را میخواهیم و به او زنده میشویم.