برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۳ گنج حضور - بخش دوم، قسمت چهارم

منتشر شده در 2025/01/03
09:57 |

از هر جهتی تو را بلا داد 

تا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت 

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

 

بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی 

 

✍️ما با هزار امید و آرزو ازدواج می‌کنیم، خانواده تشکیل می‌دهیم، هرچه سعی می‌کنیم عشق، گرما، محبت، همکاری و دوست‌ داشتن به‌وجود بیاوریم، نمی‌توانیم. شدید کار می‌کنیم، فکر می‌کنیم، کتاب می‌خوانیم، کلاس می‌رویم، هیچ اتفاقی نمی‌افتد، چرا؟ برای این‌که جهت‌های مختلف می‌رویم. تازه الآن می‌فهمیم که اگر در جهات مختلف برویم و مرادات این‌جهانی را دنبال کنیم و آن‌ها به‌عنوان همانیدگی در مرکزمان قرار بگیرند، بلا خواهیم دید. به‌عنوان هشیاری هر جهت فکری‌ای که برویم موفق نمی‌شویم، مگر این‌که به خداوند زنده شویم. اگر من‌ذهنی را نگه‌ داریم، دنبال پول، علم، سیاست، اقتصاد و موسیقی برویم، استاد هم شویم، ولی به خداوند زنده نشویم، درد ایجاد می‌شود. مردم ما را تأیید می‌کنند، ولی خودمان احساس رضایت و شادی و خوشبختی نمی‌کنیم. گاهی اوقات حتی در ذهن هم این موضوع را می‌دانیم، ولی فقط دانستن ذهنی و گفتن و تکرار و حتی تدریس این‌ها کافی نیست. ممکن است این‌ها را بگوییم، ولی فقط فکر و باور و تکرار باورها باشند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️اصل فضا‌گشایی و انبساط و آوردن زندگی به مرکز است. آیا ابیات مولانا در شما باعث فضا‌گشایی می‌شود؟ از خودتان بپرسید من که این بیت را می‌خوانم، معنی‌اش را هم می‌دانم، به دیگران هم می‌توانم یاد بدهم، واقعاً اجرا می‌کنم یا هنوز در ذهن هستم؟ به خودتان جواب بدهید. اگر دیدید که نه، هنوز در ذهن هستید و هیچ اتفاقی در شما نمی‌افتد، پس بدانید که عمل در شما نیست، یعنی جذب جان شما نمی‌شود، یعنی حواستان به خودتان نیست. این‌که حواسمان روی خودمان باشد، خیلی‌خیلی مهم است، که من چه می‌خواهم؟ چه کسی هستم؟ این لحظه باید چکار کنم؟ این‌ها را می‌دانیم، ولی هیچ عملی در ما نیست، هیچ تبدیلی نیست. تبدیل فقط با فضا‌گشایی و آوردن عدم به مرکزمان صورت می‌گیرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

ای رفیقان، راه‌ها را بست یار

آهویِ لَنگیم و او شیرِ شکار

 

جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ای

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶-۵۷۷

 

✍️خداوند راه‌های ذهنی را بسته‌است؛ ما در ذهن به‌عنوان من‌ذهنی آهوی لنگ هستیم. خداوند مانند شیر شکار است و این شیرِ نرِ خون‌خواره می‌خواهد خون من‌ذهنی ما را بریزد. ما هیچ چاره‌ای جز تسلیم و رضا نداریم. تسلیم‌ پذیرش اتفاق این لحظه قبل از قضاوت و رفتن به ذهن و بدون قیدوشرط است. هر لحظه باید تسلیم و رضایت در ما باشد. اگر بی‌مراد می‌شویم، زندگی می‌خواهد با بی‌مرادی به ما پیغام بدهد، اگر رضا در ما نباشد، حتماً تسلیم هم نیست. رضا نداشتن بدین معنا است که درست تسلیم نشده‌ایم و حتماً حواسمان به خودمان نبوده‌است. سخت‌ترین کار این است که انسان همهٔ حواسش روی خودش باشد. کاری از این مشکل‌تر نداریم؛ مثلاً همسر ما حرف درشتی به ما می‌گوید، به‌جای این‌که حواسمان را به او بدهیم، به خودمان بگوییم من باید چکار کنم؟ باید فضاگشایی کنم و تمرکزم را روی خودم نگه دارم. اگر حواسمان به همسرمان باشد، واکنش نشان می‌دهیم، به ذهن می‌رویم و شرطی‌شدگی‌هایمان شروع به بالا آمدن می‌کنند. اگر در ذهن باشیم، نمی‌توانیم موفق شویم. ما باید حواسمان به خودمان باشد که چکار می‌کنیم؛ نگذاریم دیگران واکنش، عمل و فکر ما را تعیین کنند. معمولاً انسان‌ها می‌گویند تو این کار را کنی، من هم این کار را می‌کنم. این فایده ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------------------

هر که دور از دعوتِ رحمان بُوَد

او گداچشم است، اگر سلطان بُوَد

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۸

 

✍️زندگی لحظه‌به‌لحظه ما را دعوت می‌کند، می‌گوید تو در این‌جا مهمان من هستی، بیا پیش من، بیا به فضای گشوده‌شده. اگر کسی این موضوع را متوجه نشود، گداچشم است، حتی اگر پادشاه باشد. این شخص هر چقدر هم مال داشته باشد، چشمش به مال مردم و به بیرون است، سیر نمی‌شود.

------------------------------------------------------------------------------------------------

گر گریزی بر امید راحتی

زآن طرف هم پیشت آید آفتی

 

هیچ کُنجی بی دَد و بی دام نیست

جز به خلوت‌گاه حق، آرام نیست

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۰-۵۹۱

 

دَد: حیوان درّنده و وحشی

 

✍️اگر شما بخواهید به امید راحتی فرار کنید، هر کجا هم بروید، از آن طرف آفتی پیش خواهد آمد. هیچ گوشه‌ای از این جهان بدون دد و دام یعنی من‌ذهنی نیست. تنها جای گریز شما که می‌توانید آن‌جا آرامش و حس امنیت را پیدا کنید، این فضای گشوده‌شده یا خلوت‌گاه خداوند است.

------------------------------------------------------------------------------------------------

واللَّه ار سوراخِ موشی در روی

مُبتلایِ گربهْ‌چنگالی شوی‏

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۳

 

✍️اگر موش شوی، به سوراخ موش هم بروی، عاقبت گرفتار حیوانی می‌شوی که چنگالش مانند گربه است، یعنی هرجا باشی یک من‌ذهنی سراغت می‌آید. به‌عبارتی اگر من‌ذهنی داشته باشی، امکان ندارد روی راحتی را ببینی.