حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ
نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴
«عشقِ تو به اشيا تو را كور و كر میکند. با من ستیزه مکن، زیرا نفْسِ سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شدهاست.»
✍️عشق به چیزها گوش را کَر و چشم را کور میکند. یعنی هر چیزی که به مرکزمان بیاید، ضرر آن به خودمان و دیگران را نمیبینیم و منذهنی یا شیطانْ ما را از این طریق گول میزند. ما عاشق چیزی هستیم که به ما ضرر میزند ولی متوجهٔ این موضوع نیستیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
گوشِ بیگوشی در این دَم بَرگُشا
بهرِ رازِ یَفْعَلُ اللَّـه ما یَشا
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۶
✍️«گوشِ بیگوشی» یعنی گوشِ حسی نداشته باشیم که وِزوِز بیرون را نشان دهد و در عوض گوشِ عدم را بگشاییم که موقع فضاگشایی باز میشود. گوش حسی در اختیار منذهنی است و وِزوِز و پارازیت بیرون را میشنود و تحریک میشود، اما گوشِ ما دراثر فضاگشایی به گوش دیگری تبدیل میشود که پیغام زندگی را میشنود. هر موقع شما ذهنتان را میبینید و ناظر ذهنتان هستید، گوش عدمتان باز است. یکدفعه متوجه میشوید پیغامهای دیگری غیر از آن چیزی که مرکز جسمیتان به شما میداد، میشنوید. پس گوشِ بیگوشی را در این لحظه، برای شنیدن «رازِ یَفْعَلُ اللَّـه ما یَشا» باز کن؛ یعنی چه؟ یعنی هر کاری که قضای خداوند و عقل کُل ایجاب میکند و همهٔ کائنات را اداره میکند، ما را هم او باید اداره کند، ولی ما با منذهنی نمیگذاریم. او «رحمتِ کُل» است، یعنی به همه میتواند رحمت دهد غیر از ما. چرا؟ برای اینکه ما این «رازِ یَفْعَلُ اللَّـه ما یَشا» را نمیدانیم. اگر خداوند میخواهد من را اداره کند، من دیگر نباید خودم را با منذهنیام اداره کنم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ.»
«خدا مؤمنان را به سبب اعتقادِ استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مىدارد. و ظالمان را گمراه مىسازد و هرچه خواهد همان مىكند.»
قرآن کریم، سورهٔ ابراهیم (۱۴)، آیهٔ ۲۷
✍️مؤمنان کسانی هستند که فضاگشایی میکنند و اعتقادِ استوار دارند. وقتی شما فضاگشایی میکنید، زندگی به شما میگوید چکار کنید، عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت را از زندگی میگیرید، در آن زمان اعتقادتان محکم و استوار است، ولی اعتقاد منذهنی استوار نیست. خدا فضاگشایان را به سبب استواریشان در هر چیز، در این دنيا یعنی دنیای بیرون و آخرت و در این فضای گشودهشده، پایدار میدارد و ظالمان یعنی منهای ذهنی را گمراه میسازد و هر چه میخواهد همان را میکند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ ما دائماً با منذهنیمان عمل میکنیم. منذهنی میخواهد با عقل محدود خودش که توهم و خواب است و با وقایع بیرون جور نیست، سببسازی کند. این یعنی توهمات ما در ذهن با اتفاقات بیرونی که با «قضا و کُنفَکان» ترتیب داده میشود، جور نیستند. آن چیزی که ما میخواهیم با سببسازی در توهم بهوجود آوریم، به عمل نمیآید، درنتیجه ما از خداوند گِله میکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
چون چنین وسواس دیدی، زود زود
با خدا گَرد و، درآ اندر سجود
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۵
✍️وسواس فکرهای اتوماتیک و اجبارگونه است که ما را تسخیر میکند چون دائماً فکر بعد از فکر میآید. ما گمان میکنیم، با تندتند فکر کردن میتوانیم مسائلمان را حل کنیم و به خوشبختی و زندگی برسیم، برای اینکه تنها ابزار ما ذهن و فکر کردنمان است. بنابراین مولانا میگوید همین که چنین وسواسی در دلت پدید آمد، فوراً فضا را باز کرده و سجده کن، یعنی تسلیم خداوند شو و با فضاگشایی به او وصل شو.
زاری و گریه، قوی سرمایهای است
رحمتِ کُلّی، قویتر دایهای است
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۱
✍️ درواقع خود زندگی دایهٔ قویتر ما است، نه منذهنی، وسواس و فکرهای پیدرپی و پُر از دردمان. پس آرزومندانه سجدهگاه را با گریه تَر میکنیم، یعنی طلب واقعی داریم، متعهدانه به اشتباه خودمان اِذعان میکنیم و میگوییم، ای خدا ما را از این گمان، پندار، پریدن از فکری به فکر دیگر و منذهنی و سببسازی پُرسرعتش وارَهان. از اینکه ما تو را با سببسازیِ خودمان امتحان کردیم و با تو مسابقه گذاشتیم عذر میخواهیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
آن زمان کِت امتحان مطلوب شد
مسجدِ دینِ تو، پُرخَرُّوب شد
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۷
خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.
✍️ما میخواهیم امتحان خدا مورد پسند ما باشد، یعنی انتظار داریم که سببسازی ما با «قضا و کُنفَکان» جور دربیاید، هرگز جور درنمیآید، چون این یک خواب پریشان است. سببسازی ما در ذهنْ باعث تخریب است و درد میسازد. شما میخواهید این خواب پریشان با خدا، یعنی با عقل کُل که تمام کائنات را در این لحظه، آگاهانه و استادانه اداره میکند، جور دربیاید، چنین چیزی نمیشود. مسجد همان فضای گشودهشده است، یعنی این فضای درون شما که باید باز میشد ولی هنوز باز نشده و پُر از «خَرُّوب» شدهاست. هر کدام از این منهای کوچک، بهعنوان منذهنی یک خرابکنندهٔ بزرگ است. شما از خودتان بپرسید آیا خَرّوب هستید؟ لحظهبهلحظه یک شاخهای از خَرّوب را میبینید؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
تو را و عقلِ تو را عشق و خارخار چراست؟
که وقت شد که برویَد ز خارِ تو آن گُل
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
✍️ما بهعنوان عقل کُل، امتداد خدا، اینقدر متوجه نیستیم که نمیتوانیم در ذهن عشق داشته باشیم. اگر به ذهن برویم و عشق را تجربه کنیم، عشق جسم به جسم است، آن موقع خارخار یعنی زندگی پر از درد را تجربه میکنیم. این لحظه خار، لحظهٔ بعد خار. چرا متوجه نمیشویم؟! ما که اَلَست و امتداد خدا هستیم و عقل کُل داریم چرا عشق جسمی داریم و هر لحظه خارخار را بهمعرض نمایش میگذاریم؟ وقت آن آمدهاست که از این خارِ ما گُلِ حضور بِرویَد.