به گوشِ دل پنهانی بگفت رحمتِ کُل
که هر چه خواهی میکن ولی ز ما مَسِکُل
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۵۸
مَسکُل: مگسل، جدا نشو
✍️خداوند رحمت کل است و به همهٔ کائنات رحمتش را میرساند. او به ما گفته هر کاری میکنی، بکن فقط از منظور آمدنت به این جهان غافل نشو، از من جدا نشو، مرکزت را عدم نگه دار. اگر منذهنی درست کردهای، لحظهبهلحظه فضاگشایی کن تا مرکزت دوباره عدم شود. بهعبارت دیگر خداوند میگوید هر کاری میخواهی بکن، اما شرطش این است که من در مرکزت باشم، هیچ جسمی را به مرکزت نیاور. اما ما بهعنوان منذهنی کار میکنیم، چون در ذهن از خداوند جدا و گسسته هستیم، با توهم کار میکنیم، درد ایجاد میکنیم، زندگی را به مانع، مسئله و دشمن تبدیل میکنیم. در ذهن اینهمه خرابکاری میکنیم و گردن خداوند میاندازیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما تا وقتی در ذهن هستیم خرّوب میشویم، خرّوب یعنی بسیار خرابکننده. هر کاری میکنیم تخریب است، جسممان، روابطمان، در کل همهچیز را تخریب میکنیم. ما جهان را با منذهنی خراب کردهایم. برای همین خداوند میگوید هر کاری میخواهی بکن اما از من جدا نشو، چون اگر جدا شوی و به ذهن بروی، تخریب میکنی.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر کسی با عرفان، با مولانا یا با هر روش دیگری، خود را زیر توجه و ذرهبین خودش قرار نداده، سالها روی خودش کار نکرده و تبدیل نشده باشد، هنوز منذهنی دارد و در حال خرابکاری است. خرابی روابط در خانواده به علت وجود منذهنی است. تقصیر شخص مقابل نیست، تقصیر شما هم نیست. شما دارید سعیِتان را میکنید، ولی با دید منذهنی و عملکرد آن، و این تلاش مفید نیست.
✍️شما نمیتوانید زندگیتان را با دیدِ همانیدگیها و منذهنی، سر و سامان دهید. نمیتوانید از خداوند رحمت، لطف، شادی، عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت دریافت کنید؛ چون او گفتهاست اگر جدا از من زندگی کنی و در توَهم باشی، من نمیتوانم برکاتم را به تو ببخشم، تو باید دوباره به من بپیوندی. دوباره پیوستن به او در ابتدا، کار مشکلی است. شما باید صبر کنید، متعهد باشید، پولتان، وقتتان و زحمتتان را در این راه بگذارید و این راه برایتان مهم باشد، تا بتوانید دوباره به او بپیوندید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️انسان در ذهن بهوسیلۀ باورها سببسازی میکند. سببسازی یک جور درشتخویی و درشتگویی است، ستیزه، دعوا، جنگ و اختلاف است. هیچوقت دو نفر که منذهنی دارند، چون از جنسِ جسم هستند، نمیتوانند با هم یکی شوند، پس ما باید همهمان اول از جنس او شویم، یعنی لطیف و در این لحظه حاضر باشیم، بعد به کارهای اینجهانی بپردازیم. مثلاً عاشق و معشوق، زن و شوهر، باید هر دو از جنسِ خداوند شوند، بعد از طریق آن یک هشیاری اصیل با هم یکی شوند. همهمان یک هشیاری و از جنس خداوند هستیم، دوتا هشیاری نیستیم، پس باید جنس او را در خودمان زنده کنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
گوشِ حسِّ تو به حرف ار درخور است
دان که گوشِ غیبگیرِ تو کَر است
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۹۵
غیبگیر: گیرندهٔ پیامهای غیبی
✍️اگر تو منذهنی داری و گوش حسِ تو میخواهد از بیرون چیزها را بشنود، یعنی حرفهای منذهنیِ خود و دیگران را بشنود، بدان که گوشِ غیبگیرِ تو کَر است. گوشِ غیبگیر همان گوشِ دلِ ما است، ما دوتا گوش نداریم، همین گوش سرِ ما هنگامی که وِزوِز بیرون را نمیشنود، تبدیل به گوش دل میشود و وحی خداوند و صنع را شنیده و آن را از طریق مرکز عدم به شما میگوید.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اگر گوشِ سرِ شما، سروصدای ذهن خودتان را بشنود، یعنی ناظر شدهاید، حتماً فضا باز شده که شما میتوانید سروصدای ذهن را بشنوید. وقتی فضا باز شود، که حتماً باز میشود، شما میتوانید به این حرفها گوش دهید و اشعار مولانا را هم بخوانید، یک مدتی خودتان و حرفهایتان را جدّی نگیرید، اگر این موضوع رخ دهد، حرفهای مردم را هم جدّی نمیگیرید، یعنی به حرفهای مردم واکنش نشان نمیدهید. اینطور نیست که بیغیرت و بیعار شوید! نه، میفهمید که وِزوِز ذهن و پارازیت منهای ذهنی مهم نیست.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️وقتی چیزی به مرکزمان میآید و برحسب آن میبینیم، آن غرضِ ما است. اگر مرکز ما عدم باشد، غرض ما زنده شدن به خداوند است، اگر منذهنی باشد خرّوب میشویم و همهچیز را خراب میکنیم، پس وقتی یک چیزی در مرکزمان است غرض و منظورِ آن جسم را داریم، مثلاً اگر در مرکزمان درد باشد، میخواهیم درد ایجاد کنیم، پول باشد میخواهیم پولمان را زیاد کنیم، رابطه باشد میخواهیم رابطهٔمان را بهتر کنیم، البته با منذهنی. همهٔ اینها با زنده شدن به خداوند هم بهدست میآیند.
خداوند میگوید تمام کارها را باید بهوسیلۀ من انجام بدهی، بدون من هیچ کاری انجام نده، ولی ما بدون او همه کار انجام میدهیم! هیچ موقع، هیچ کاری را با او انجام ندادهایم. ما کِی هشیارانه فضاگشایی کردیم و گفتیم اکنون مرکزم عدم است، به او وصل هستم، دارم این کار را انجام میدهم؟ خیلیها برای شروعِ کارشان بسمالله یا بهنام خدا میگویند، ولی این لفظ است، چه فایده دارد؟ همهاش ذهن است، درحقیقت ما باید به خداوند زنده شویم، نه اینکه فقط نامش را به زبان بیاوریم.