برنامۀ شمارۀ ۱۰۰۳ گنج حضور - بخش سوم، قسمت اول

منتشر شده در 2025/01/03
10:20 |

✍️وقتی فضا را باز می‌کنیم و مرکزمان عدم می‌شود، با بودن در این لحظه خداوند را حس می‌کنیم، درک می‌کنیم که زندگی صنع دارد، فکر جدید به‌وجود می‌آورد و رحمتش را به ما می‌رساند. زندگی است که به ما عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت می‌دهد، ناگهان شادی بی‌سبب و عقل بهتری می‌آید، تشخیص می‌دهیم که این عقل با عقل دیروزی خیلی متفاوت است. دیگر مقاومت و قضاوت نمی‌کنیم، به زمان مجازی نمی‌رویم، چیزهای بیرونی جنس ما را تغییر نمی‌دهند، در این لحظه مستقر هستیم، از این لحظه تکان نمی‌خوریم، به گذشته و آینده نمی‌رویم و کیفیت زندگی‌مان تغییر می‌کند.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️ما مرتب در من‌ذهنی حرف می‌زنیم و بیشتر اوقات حتی نمی‌دانیم که چه می‌گوییم و حرف‌‌هایمان منجربه عمل نمی‌شود و با این‌که می‌دانیم خیلی از کارها هم برای خودمان، هم برای دیگران مضر هستند،‌ اما آن‌ کارها را انجام می‌دهیم، درواقع نمی‌توانیم انجام ندهیم، چون ضرر آن‌ها را درک نکرده و هنوز با آن‌ کارها همانیده هستیم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

✍️انسان وقتی در من‌ذهنی بی‌مراد می‌شود، جسمش مریض، اوضاع بیرونی‌اش خراب و درنهایت عاجز می‌شود. در این مواقع می‌گوید خدایا، رحم کن، من بدبخت هستم و نمی‌خواستم این کارها را انجام دهم؛ اما تا کمی اوضاعش بهتر می‌شود، دوباره سرکش می‌شود و دنیا جلودارش نیست. اگر از دستش بربیاید، ظلم می‌کند، اما اگر نتواند، می‌گوید من آدم خوبی هستم، آزارم به مورچه هم نمی‌رسد. در این وضعیت انسان در خواری و بدبختی است. این اسمش تسلیم نیست که هر وقت عاجز شدیم، بگوییم من تسلیم هستم. اگر بخواهیم از این بدبختی خلاص شویم، باید هر لحظه از خودمان سؤال کنیم آیا من در حالت تسلیم و رضا هستم یا سرکشی‌؟

------------------------------------------------------------------------------------------------

بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام

پَست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلام

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶

 

✍️ما باید خودمان را بازبینی کنیم و ببینیم آیا واقعاً در کنار بام هستیم؟ اکثر اوقات‌ فکر می‌کنیم خیلی متواضع هستیم، خودمان را پایین می‌‌گیریم و می‌گوییم کوچک‌تر از من کسی نیست، ولی واقعاً در درون مغرور هستیم. بر کنارِ بام و مست شراب غرور شده‌ایم. مولانا می‌گوید «پَست بنشین»، یعنی عقب برو یا پایین بیا، چون در حال افتادن هستی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

هرکه داد او حُسنِ خود را در مَزاد

صد قضایِ بد سویِ او رو نهاد

 

حیله‌ها و خشم‌ها و رَشک‌ها

بر سرش ریزد چو آب از مَشک‌ها

 

دشمنان او را ز غیرت می‌دَرند

دوستان هم روزگارش می‌بَرند

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت، ۱۸۳۵-۱۸۳۷

 

مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.

 

✍️انسانی که من‌ذهنی دارد، وقتی به یک موفقیتی می‌رسد که ذهن مهم نشان می‌دهد و در نظر مردم هم موفقیت مهمی است، خودش را بالا می‌برد و به رخ مردم می‌کشد. مولانا در این ابیات می‌گوید هر کس خودش را در معرض نمایش بگذارد، حسادت مردم را به‌سوی خودش می‌کشد و بدبختی مثل آب از مَشک روی سرش می‌ریزد، در‌این‌صورت دشمنان از روی تعصب و حسادت او را می‌درند، دوستان هم با تملق زندگی‌اش را تلف می‌کنند. 

------------------------------------------------------------------------------------------------

گفت: زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سویِ سبب وآن دَمدَمه

 

گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷-۳۱۵۸

 

دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آن‌چه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.

 

✍️ما در ذهن با چیزها همانیده‌ شده‌ایم و با سیستم سبب‌سازی خو گرفته‌ایم. وقتی یکی از این همانیدگی‌ها را از دست می‌دهیم، حالمان بد می‌شود و بر سر خودمان می‌زنیم. در این حالت توبهٔ ذهنی می‌کنیم و می‌گوییم خداوندا، تاکنون من‌ذهنی‌ خودم و‌ دیگران به گوشم افسون می‌خواندند، ولی بعد از این فقط به تو‌ گوش می‌دهم و به سیستم قبلی سبب‌سازی برنمی‌گردم. زندگی می‌گوید هنوز من‌ذهنی در تو هست، دوباره به ذهن برخواهی گشت، چون این توبهٔ تو ذهنی است.  تو‌ در توبهٔ واقعی، یعنی برگشت به من و آوردن عدم به مرکز و به یادآوری میثاق اَلَست سست هستی.

------------------------------------------------------------------------------------------------

لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّ است، بر رحمت تنم

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹

 

✍️خداوند می‌گوید من رحمتم را برای تو می‌فرستم، به شرط این‌که بتوانی بپذیری. رحمتم پُر است و دائماً رحمت می‌فرستم، این تو هستی که با من‌ذهنی نمی‌توانی آن را بگیری. من به عهدِ بدِ تو توجه نمی‌کنم؛ عهدی که در آن قول دادی که این لحظه با فضاگشایی از جنس من شوی، ولی نشدی. از تو انتقام نمی‌گیرم. من تو را توانا می‌کنم، به گذشتهٔ تو نگاه نمی‌کنم و رحمتم را به تو می‌رسانم.

------------------------------------------------------------------------------------------------

اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب

تا قلاووزت نجنبد، تو مَجُنب

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹

 

طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری

قَلاووز: پیش‌آهنگ، راهنما

 

✍️ما باید فضا را باز کنیم و اجازه دهیم فضای گشوده‌شده قلاووز ما باشد و راهنمایی‌مان کند، تا او نجنبد ما هم نباید بجنبیم. مولانا می‌‌گوید تا از درون الهام نگرفته‌ای، تا صنع زندگی راهبر و قلاووزت نشده تو نجُنب، یعنی بر‌حسب واکنش و الگوهای همانیده و شرطی‌شدگی‌ها کاری نکن. این جلال و شکوه ظاهری را رها کن و حواست به خودت باشد، پس ما باید فضا را باز کنیم و اجازه دهیم زندگی و‌ تعهدمان به مولانا قلاووز و راهنمای ما باشد، تا کم‌کم دیدمان را عوض کنیم و برحسب ابیات مولانا عمل کنیم.