مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۳
بیا بیا، که پشیمان شَوی از این دوری
بیا به دعوتِ شیرینِ ما، چه میشوری؟
✍️از جانب خداوند این پیغام به تمام انسانها میآید که بهسوی من بیا، منتها بهصورت جنس من، نه منذهنی. برای اینکه اگر نیایی و در ذهن باقی بمانی پشیمان خواهی شد، برای اینکه هر فکر و عملی که با منذهنی انجام بدهی به خودت ضرر خواهی زد، برای اینکه قرار نبوده تو پس از ده دوازدهسالگی با منذهنیات فکر و عمل کنی. قرار بوده که مرا به مرکزت بیاوری و من از طریق تو فکر و عمل کنم. در ادامه مولانا از زبان زندگی میفرماید:
«بیا به دعوتِ شیرینِ ما، چه میشوری؟»،
یعنی من از تو دعوت میکنم، فضا را باز کن و مرا به مرکزت بیاور. من میخواهم به تو شادی اصیل و بیسبب ببخشم، چرا شورش و فتنه بهپا میکنی؟ چرا با منذهنی فکر و عمل میکنی؟ چرا واکنش نشان میدهی؟ چرا مقاومت میکنی و نمیگذاری من کارم را انجام دهم. من میخواهم به تو کمک کنم، چون من رحمت اندر رحمت هستم، قرار است تو را به دو خاصیتم که بینهایت و ابدیت است زنده کنم و بیمرگی را تجربه کنی، پس چرا خودت را در ذهن محدود کردهای و مقاومت میکنی؟
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️قبل از ورود به این جهان ما از جنس خدا، از جنس اَلَست هستیم، معنیاش این است که خداوند به چیز ذهنی، به چیزی از این جهان نیاز ندارد که خداوند شود و دائماً از جنس خودش است. ما هم قبل از آمدن به این جهان هر لحظه از جنس خودمان، از جنس اَلَست، از جنس خدا بودیم، ولی وقتی وارد این جهان شدیم، استعداد فکر کردنمان بهکار افتاد و با فرمها یا صورتهای ذهنی همانیده شدیم.
✍️چهار عنصر یا خاصیت زندگیبخش مثل عقل، حس امنیت، هدایت و قدرت، اینها درواقع برکات زندگیدهنده به ما هستند و ما را در این جهان زنده نگه میدارند. ما به عقل، هدایت، قدرتِ عمل، حس آرامش و امنیت که درواقع نداشتن ترس است احتیاج داریم، ولی با همانیده شدن آنها را از دیگران توقع داریم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️هر چیزی را که ذهن تجسم میکند ما میتوانیم با آن همانیده شویم. ممکن است باور یا یک الگوی عمل باشد، ممکن است یک چیزی از این جهان باشد، مثل اتومبیل یا خانهمان، ممکن است قسمتی از بدن ما یا دانشمان باشد، پس لزومی ندارد یک چیز خاصی را در نظر داشته باشیم، ما میتوانیم با هر چیزی که ذهنمان نشان میدهد و بهنظرش مهم میآید، یعنی در بقای ما اثر دارد، همانیده شویم. با همانیده شدن ما منذهنی درست میکنیم، ولی دراصل همان عدم، هشیاری و اَلَست هستیم که از آن طرف آمدهایم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️در این لحظه به خودمان تلقین کنیم که اگر ذهنمان یک وضعیتی را به ما ارائه میکند، بهجای اینکه مقاومت کنیم، تسلیم شویم. تسلیم پذیرش اتفاق این لحظه است، قبل از قضاوت و رفتن به ذهن که دوباره مرکز ما را عدم میکند، یعنی ما از جنس همان هشیاری میشویم که قبل از ورود به این جهان بودیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما همیشه باید با فضاگشایی خودمان باشیم، یعنی هر اتفاقی که میافتد نباید از جنس اتفاق، از جنس غیر یا از جنس جسم شویم، باید همیشه از جنس خود اصلیمان، از جنس الست باشیم، یعنی باید پیدرپی فضاگشایی کنیم. باید آنقدر حالت فضاگشایی را ادامه دهیم که تمام همانیدگیها را شناسایی کنیم و بیندازیم، بهطوری که هیچ همانیدگی در مرکز ما نماند، پاک کردن همانیدگی از مرکز یعنی به بینهایت و ابدیت خداوند زنده شدن؛ دراینحالت ما دوباره تبدیل به جنس اصلی خودمان میشویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷
لیک مقصودِ ازل، تسلیمِ توست
ای مسلمان بایدت تسلیم جُست
✍️ای انسان، مقصود ازل، یعنی مقصود خداوند، این است که تو در این لحظه تسلیم شوی، هیچچیز ذهنی را به مرکزت نیاوری. فضا را باز کنی، خداوند را به مرکزت بیاوری. مسلمان در اینجا بهمعنی انسان تسلیمشده است، نه کسی که پیغمبرش حضرت رسول است. هر انسانی حتی اگر دین هم نداشته باشد، ولی فضا را باز کند اسمش مسلمان است. خداوند از همهٔ ما میخواهد هر وضعیتی را بپذیریم، یعنی فضاگشا باشیم تا مرکز ما عدم شود و تبدیل به همان هشیاری اولیه شویم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️اَلَست یعنی امتداد خدا بهصورت انسان به این جهان میآید، با چیزها همانیده میشود، ولی هر چه زودتر باید همانیدگیها را شناسایی کند و بیندازد و دوباره تبدیل به خداوند شود. انسان برای زنده شدن به خدا، لزومی ندارد متکی به یک چیز ذهنی باشد تا تبدیل صورت بگیرد.