✍️ما بهصورت روح، هشیاری وارد این تَن شدهایم. این جسم ما دام است. از این تَن نمیتوانیم فرار کنیم، ولی ما انسانها داخل این دام، دام دیگری بهنام ذهن درست میکنیم و در ذهن همانیده زندانی میشویم. اگر ما بخواهیم با عقلِ همانیدگیها عمل کنیم، از این دام بیرون نخواهیم جهید. شما میدانید که با عقل منذهنی از این دام نمیتوانید بجهید. هزارتا هم همانیدگی داشته باشید، اینها مثل علفهای کمعمق هستند، چراکه براساس چیزهای گذرا درست شدهاند. بالاخره اینها باید بیفتند، پس شما خودتان آنها را شخم بزنید و از ریشه دربیاورید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۶
او درون دام دامی مینهد
جان تو نه این جهد نه آن جهد
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️موضوع گنج حضور یا مولانا این نیست که شما یکسری همانیدگی یا باور دارید، چون درست کار نمیکنند، آنها را کنار گذاشته، یکسری باور دیگر بهجایشان بگذارید و خودتان را درست کنید، خوب رفتار کنید، آن باورها را بیندازید، اینها را به زندگیتان بیاورید. ممکن است این کارها یک ذره زندگیتان را بهتر کند، ولی این مقصود نیست. مقصود و منظور این است که شما دوباره هشیارانه به بینهایت و ابدیت خداوند زنده شوید.
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۶۰
افکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوست
گر چه تدبیرت هم از تدبیرِ اوست
✍️منذهنی یک تدبیر دارد که زندگی را با درد زندگی میکند. تدبیرِ ما در منذهنی هم بهوسیلهٔ خداوند انجام میشود، مثلاً ما با منذهنی مطابق و مناسب با اوضاعمان یک کار غلطی میکنیم، تنبیه میشویم. ما هر عمل یا رفتاری که با منذهنی میکنیم، باز هم خداوند میکند. اینطوری نیست که شما بگویید من جدا هستم، هر کاری که دلم میخواهد میکنم، باز این را هم او بهوجود میآورد، حالا که اینطوری است، تو با منذهنیات در کار خداوند دخالت نکن.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️تمام بلاها بهخاطر دخالتِ ما در کار زندگی بهوجود میآید، مثل زایمان است. شما نگاه کنید، مثلاً یک خانمی حامله میشود، بعد از نُه ماه میزایَد. اگر دخالت در کارش نکنند، او را نترسانند و بهوسیلهٔ منذهنی استرس به او ندهند، زایمانش بهطورِ طبیعی انجام میشود. این یکی هم یک جور حاملگی است. زندگی، امتدادِ خدا میآید یک منذهنی درست میکند، همانیده میشود، بهموقعش میفهمد اینها پوسیدهاند و از آنجا ما را بیرون میکِشد، اما اگر بهطورِ پیوسته شما با عقل منذهنی در کار زندگی دخالت کنید، نمیتواند اینکار را بکند، یعنی ما هستیم که با دخالتهای منذهنی خودمان نمیگذاریم خداوند رحمت اندر رحمتش را به ما بدهد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️ما چشم عدممان را میبندیم و بهصورتهای مختلف و با مقاومت فکر و عمل میکنیم. عقل ما از ستیزه میآید. هدایت ما از هیجانات منذهنی مثل خشم، ترس، حسادت، کینهجویی، پشیمانی، انتقامجویی، حس خبط، ملامت و اضطراب سرچشمه میگیرد، درواقع ما داریم به خودمان و دیگران ضرر میزنیم و خرابکاری میکنیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------
✍️منذهنی از ده دوازدهسالگی به بعد که برحسب منذهنی و همانیدگیها عمل میکند، شروع به از بین بردنِ امکاناتش میکند. منذهنی ما هم مانند دلقک به حرکت درشت یعنی عمل برحسب منذهنی دست زده و اسبِ تازی را که فکرها، خلاقیت و هیجانات عالی از جنس عشق، قدرت بدنی، سلامتی جسمی و فکری و اصلاً جانداری ما را که ارتعاش به زندگی میکنیم، همهٔ اینها را در راه میکُشد و از بین میبرد. شاه یعنی خداوند و همۀ خلق جمع شده که این انسان چرا اینطوری رفتار میکند؟ همهاش دارد اضطراب پخش میکند، منذهنی چرا اینقدر با شتاب عمل میکند؟ چه میخواهد؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۹
که زده دلقک به سَیْرانِ درشت
چند اسپی تازی اندر راه کشت
سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۲۰
جمع گشته بر سرایِ شاه، خلق
تا چرا آمد چنین اِشتاب دلق؟
دلق: مخفّفِ دلقک
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۲۱
از شتاب او و فُحشِ اِجتهاد
غُلغُل و تشویش در تِرْمَد فتاد
فُحش: در اینجا بهمعنی فاحش است.
فُحشِ اِجتهاد: اِجتهادِ فاحش، تلاشِ بیش از حدّ.